کتاب ها و مقالات علمی دکتر علی بهرامسری بختیاری آسترکی دورکی هفت لنگ

کتاب ها:

۱. بنه وار من ایل من (تاریخ بختیاری پس از ساسانیان)، علی آسترکی بختیاری، ۱۳۸۲؛ ۱۳۹۲

۲. بنه وار من ایل من (نگرشی بر طایفه آسترکی دورکی هفت لنگ بختیاری)، علی آسترکی بختیاری، ۱۳۹۲.

۳. شاهکار قوم بختیاری (نقش بختیاری ها در انقلاب مشروطه)، علی آسترکی بختیاری، ۱۳۸۴.

مورد توجه خوانندگان و پژوهشگران

در نسخه های الکترونیکی کتاب های فوق اشتباهات نگارشی و برخی مطالب اصلاح شده است. بنابراین نسخه الکترونیکی از نسخه چاپی معتبر است.

مقالات:

۱. حکومتگران بختیاری؛ بررسی نقش و جایگاه قبیله آسترکی (آستروکیان) بختیاری در تحولات سیاسی - نظامی ایران و منطقه زاگرس میانی از دوره مغولان تا قاجار، نشریه تاریخ و فرهنگ دانشگاه فردوسی مشهد ، علی بهرامسری بختیاری، ۱۴۰۱.

۲. مراتب، مناصب، القاب و عناوین حکومتگران بختیاری و نوع حکومت بختیاری در روزگار صفویه، انجمن علمی - تخصصی تاریخ پژوهی دانشگاه فردوسی مشهد، علی بهرامسری بختیاری، ۱۴۰۲.

۳. شهر تاریخی بنه وار خلیل خان بختیاری دورکی، تختگاه حکومت، فرهنگ و تمدن بختیاری، دو فصلنامه علمی تخصصی مطالعات ایلات و عشایر، دانشگاه آزاد شوشتر، علی بهرامسری بختیاری، ۱۴۰۲.

مقاله ای عالمانه از استاد فرشید فرهادی بابادی، بختیاری، هفت لنگ، چهارلنگ

این پست(مطلب) مخصوص عزیزان بختیاری و کارشناسان اسناد و تاریخ دوران صفویه تا اوائل قاجار است:

نویسنده: فرشید فرهادی بابادی

طبق تمام اسنادی که از دوران صفویه به جا مانده است، حکومت طوایف بختیاری بعد از تغییر نام ایشان از "لر بزرگ " به "بختیاری" با خوانینی از طایفه آسترکی از ایل دورکی هفت لنگ بوده است. این خوانین که از آنها کتیبه، اسناد و فرامین برجای مانده است، معمولا با پیشوند "میر " خطاب می‌شدند(مثل میر جهانگیر) که به روایتی اشاره به لقب امیر دارد و بقولی "میر " نسب مادری آنها را که [با واسطه صفویه] به شیخ زاهد گیلانی (مرشد شیخ صفی الدین اردبیلی، نیای شاهان صفوی) نشان می‌دهد. در هرحال این حاکمان با فراز و نشیب تا سقوط صفویه بر بختیاری (و گاهی اصفهان) حکومت داشتند، و آخرین آنها (از لحاظ شهرت و قدرت ) قاسم خان بختیاری بود در زمان حمله محمود هوتکی پایان صفویه،

و همچنین ابوالفتح خان هفت لنگ بختیاری حاکم اصفهان در اوائل کار کریم خان زند و متحد خان زند..

اما

در ده، پانزده ساله اخیر اتفاقات عجیب و جالب توجهی در بختیاری در امر "تاریخنگاری"! رخ داده که بعید می‌دانم هیچ کجای جهان نمونه داشته باشد:

طی یک دهه چند طایفه بختیاری [اولاد مومن خان زلکی، و سلک از چهارلنگ] [منجزی و تیره میرزراسوند، و اولاد محمدعلی ململی از هفت لنگ] مدعی گشته اند که خوانین مذکور، نه آسترکی و از طایفه ایشان بوده اند!

چنین واقعه ای در هیچ ایل و منطقه ای سابقه نداشته است (مثلا در میان قشقایی ، اولاد جانی بیک از طایفه شاهی لو، ایلخانی بوده اند و بحثی در تبار و موقعیت ایشان نبوده و نیست).

جدیدترین و عجیب ترین این ادعاها از جانب آقایی است به نام ابراهیم بختیاری تبار [آقاسی پور] ، که چندی پیش در گروه واتساپی مربوط به طایفه خودشان (ململی) اینجانب رو عضو کردند و یک روز بصورت وویس در معیت ایشان بودم و صحبت‌هایی کردند و من هم پاسخ‌هایی دادم و به دلائلی همان روز بحث را ادامه ندادم و خارج شدم :

چکیده ی ادعاهای آن بزرگوار را منعکس میکنم ، قضاوت با صاحب نظران :

۱. در قرن ۲۱ برای هفت لنگ بختیاری که چهار باب، یا بزرگ طایفه داشته است (دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب، و دینارانی باب) یک باب یا بزرگ طایفه ایجاد کرده اند به نام راکی باب، متشکل از طوایف راکی برجویی، مدملیل، ململی، شهنی ،نصیر ،گمار .

این که چگونه این باب شکل گرفته و چرا تمامی مدارک و اسناد این طوایف و کلا راکی را بابادی باب گفته اند از نظر ایشان معنی ندارد و هر کجا نویسنده ای (بخصوص سیاحان خارجی ) به هر دلیلی نام طایفه راکی را جدا از بابادی نوشته اند ، همین سند و مدرک ایشان است،بدون توجه به اینکه پس از شکست راکی از بابادی عکاشه و جانکی سردسیر،وکوچ طایفه راکی از منطقه عکاشه ،و

سپس شرکت طایفه راکی برجویی( و نه ململی) در اتحاد ضد بابادی و دورکی و همراهی با بهداروند ، مدتی طایفه راکی برجویی (ونه ململی) در جدایی و فشار به سر برد،اما پس از رسیدن منصب ایلخانی بختیاری به حسینقلی خان دورکی در دوران ناصرالدین شاه، این مطلب حل شد و مجددا طایفه راکی (برجویی و نه ململی) در کنار هفت لنگ قرار گرفت و هیچ مشکلی با بابادی نداشت..

همچنین نام طایفه ململی را که طبق عادت بختیاری‌ها چند تلفظ داشته است " مال مالی " تاکید دارند (در حالیکه بختیاری ها مثلا بابادی را باوادی،بابا احمدی را بامدی، کیانرسی را کنورسی، محمدصالح را ممصالح، و،،،، می نامند و قصد و غرضی نیست) تا از این واژه منحصرا معنی مالدار و ثروتمند برداشت نمایند !

۲. اما ادعای بزرگ آقای "بختیاری تبار ":

تیره اولاد ململی که کدخدایان محترم این طایفه بوده اند را همان خوانین حاکم بر بختیاری در دوران صفوی می دانند ! با نسب نامه ای که نوشته اند نسب اجدادی خود را به امیر تاجمیرخان بختیاری و میر تهماسب

می رسانند و می گویند با کشته شدن حاکم استرکی در دوران شاه تهماسب اول صفوی به دلیل پرداخت ننمودن مالیات ، حکومت بختیاری نه به برادر ( یا پسر )او ،

بلکه به کدخدای طایفه ململی منتقل شده است !

وارد این بحث نمی‌شوم که در میان اولاد محترم کدخدایان معزز ململی(مالمالی) بسیاری ادعای ایشان را قبول ندارند، و همچنین مطلعینی از تیره های کهن مثل "پاچی" از ریشه مدعای ایشان را نفی می کنند .

بگذریم که در کتاب اسکندرخان عکاشه (کشف الاسرار) احکامی آورده شده که حکومت بر طوایف راکی (من جمله مالمالی) بر عهده خوانین بابادی عکاشه (اولاد شیخ ) بوده است ..

۳.سندی که ایشان ارائه کرده اند ،ظاهرا فرمانی است که فتحعلی شاه قاجار خطاب به جعفرخان(جافرخان) راکی مرقوم کرده و نامبرده را به ریاست قزلباشان و فرماندهی منصوب نموده است وعناوین امیرنویان و حکومت قلعه فورگ در خراسان را به ایشان اعطا کرده در سال ۱۲۳۷ (این سند را برای دوستان گروه تاریخ قاجار ارسال کردم که نظر آنان را جویا شوم ) ،اما محققین تاریخ بختیاری می

دانند که پس از شکست لطفعلی خان زند در کرمان و وقایع سقوط زندیه ،

آقا محمدخان قاجار در نزدیکی فریدن با برخی طوایف بختیاری به سرکردگی ابدال خان چهارلنگ جنگید و پیروز شد ،بسیاری از بزرگان و خوانین بختیاری پس از این مورد غضب و یا بی توجهی اولین شاه قاجار قرار گرفتند

و در عوض گروهی که همراه چراغ خان احمد محمودی بابادی با قاجار همکاری کردند ،از محبت و تشویق آقامحمدخان قاجار بهره بردند و شاه قاجار علاوه بر صدور فرامین جدید خانی و حکومت برای آنها، سعی کرد ساختار سنتی خوانین موروثی برخی طوایف بختیاری را بر هم بزند، از همین تاریخ است که بعنوان مثال در بابادی باب و چند طایفه دیگر احکام و فرامین جدید برای کدخدایانی از تیره های مختلف صادر می‌گردد و چون شاه قاجار دو سه سال بعد در قفقاز به قتل رسید ،این روند هرج و مرج در طوایف بختیاری تا اوائل سلطنت فتحعلی شاه نیز ادامه یافت و سپس فتحعلی شاه طی مشورت با مطلعین و بزرگان منطقه مجددا حکومت طوایف را به اولاد خوانین موروثی آن طوایف بازگرداند و از هر خانواده اصطلاحا "گرویی" یک نفر از خانواده خوانین طوایف در تهران می ماند،، پس بسیاری از این احکام مربوط به همین دوران هستند، و حکم حکومت دائمی کسی بر بختیاری یا حتی یک باب نبوده و نیستند ...

دوستان گرامی :

سندی از جمع آوری مالیات توسط این حاکمان ادعایی ململی در میان طوایف بابادی عالی انور و عکاشه، در میان دورکی و بهداروند ودینارانی و میوند و ممصالح و ذلکی و کیانرسی و موگهی ، آیا موجود هست ؟؟

ضمن احترام به طایفه برادر و عزیز ململی ( یا مالمالی) می توانید تصور کنید خوانین هفت لنگ و چهارلنگ از این حاکمان ادعایی ململی اطاعت می‌کردند و به آنها مالیات می پرداخته اند ؟؟

لازمه حکومت جنگ و اردوکشی بوده است، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار برای دریافت مالیات یا اثبات سیطره خود بر طوایف بختیاری ( چنانکه همواره رسم بختیاری بوده است )

کدام جنگ را کرده اند و با کدام طایفه نبرد داشته اند ؟ اصلا در همین دوران فتحعلی شاه تا محمد شاه قاجار و اوائل ناصرالدین شاه، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار در نبردهای هفت لنگ و چهارلنگ در نبردهای رگ منار، لبد، دره راز، دو پلان دژ شهی

،نه هزار و ،، کجا بوده اند و چه نقشی داشته اند ؟

۳. آنچه در بختیاری و سایر طوایف و ایلات با چنین ساختاری به چشم می خورد این است که اولآ خوانین هر طایفه بطور موروثی از قرنها پیش این سمت را داشته اند و بطور مثال ایل بابادی با دو بزرگ طایفه عالی انور و عکاشه (در دو قلمرو مجزای کوهرنگ و خان میرزا ) دو تیره خوانین اولاد توشمال تقی،،

و اولاد شیخ باقرخان عکاشه داشته است ، آل داوود در چهارلنگ ممصالح ، و خواجه های موگویی در طایفه موگویی، و...

اینکه پس از قرنها کسی مدعی خانی گردد امری ناشدنی است. دوما اولادی که مدعی حکومت بر بختیاری! در عهد صفوی (یا هر دوره تاریخی دیگری) بوده یا هست ،

می بایست نخست بر ایل و طایفه خود (بر سر مفهوم ایل و طایفه بحث نکنیم که هر دو کلمه غیر فارسی هستند و اتفاق نظری بر سر کاربرد دقیق آنها وجود ندارد) حکمروایی کرده باشد ،

آیا این حضرات مورد ادعای آقای بختیاری تبار از طایفه ململی (یا به قول ایشان " مال مالی ") بر کل راکی حاکم بوده اند ؟

بزرگان برجویی ،مدملیل، نصیر، شهنی و

سایر تیره های محترم ململی (مالمالی) چنین چیزی را قبول دارند،؟ به یاد دارند؟

اسناد و مدارکی در این زمینه وجود دارد؟

دوم آنکه پس از این می باید این حاکم مورد ادعا بر طوایف (ایلات) هفت لنگ حکومت کرده باشد!

*خوانین زراسوند و اسیوند و بامدی و علاالدین وند و عالی جمالی و منجزی و عالی انور و عکاشه و عالی محمودی و نوروزی ، روایات و اسنادی دارید که تابع حاکم ململی(مالمالی) بوده اید؟؟*

‌در پایان :

این گفتگوها فقط برای روشن سازی حقایق است و گرنه در این روزگار این موارد برای نسل جدید احتمالا مهم نخواهند بود و اصطلاحا مشکلات بختیاری و مملکت با این چیزها ذره ای بهبود نمی یابد.

با احترام و ارادت

فرشید فرهادی بابادی

پ.ن. درود بر جوانمرد بختیاری جناب استاد فرشیدخان فرهادی بابادی از نوادگان فرامرزخان عالی انور بابادی

جوانمردان بختیاری جلو تحریف و جعل تاریخ را با نوشتن مطالب بگیرید.

شانزدهمین سالگرد امیرکبیر آسترکی سردار امیر فاضل شاه آسترکی بختیاری دورکی

شانزدهم اردیبهشت، شانزدهمین سالگرد عروج ملکوتی اسوه اخلاق و مردم‌داری، امیرکبیر آسترکی،، حاتم طایی آسترکی، سردار سازندگی آسترکی، سردار امیر فاضل شاه آسترکی بختیاری دورکی گرامی باد

خدمات امیرکبیر آسترکی برای طایفه آسترکی دورکی

۱. پیگیری و گشایش مدارس آسترکی در لالی

۲. بنیاد شرکت تعاونی عشایری و مدیر عاملی آن

۳. احداث جاده در منطقه آسترکی در لالی

۴. آب لوله کشی برای روستا و عشایر منطقه آسترکی در لالی

۵. برق کشی منطقه آسترکی در لالی

۶. و مهم تر از همه پرورش نگارنده برای نگارش تاریخ آسترکی

سخن ور به میلسا، وکیل به قانون

سفره ی آ فاضل شاه ، ورد سر زون

سخن ور به میلسا، مرد اداری

تا بیا چی فاضل شاه ره روزگاری

چاربیشه سوز و خرم بده گواهی

سفره دار چی فاضل شاه مادر نزایی

سردار فاضل شاه دویست سال از طایفه خود جلوتر بود. کسی که آرزوهای بزرگ برای طایفه اش داشت.

پ.ن. طایفه آسترکی در دویست سال اخیر که تا انتشار کتاب من نه خان بودند و نه جرات خان گفتن به خودشان را داشتند و من این جرات و جسارت را به آنها دادم و یاد گرفتند، حالا پشت سر ما زر zer زیادی می زنند و گه مفت زیاد می خورند و خود را خان و آ می نامند. قبلا هم برای آنها از جمله معلوم الحال و مجهول الحال نوشتم که اگر تو و حلیمی بوزینه، گایلون هوه، ودیگر گایلون های دیگر مناطق خان هستید ما شاه هستیم. بی گمان بسیاری از این طایفه عقب مانده با دیدن این واژه گه خود را خواهند خورد.

پ.ن: برای آگاهی هم‌تبارانی که اطلاع ندارد: منظور چهاربیشه منطقه محل سکونت تیره بهرامسری آسترکی در بخش هتی لالی است نه چهاربیشه درون شهر مسجدسلیمان

پان خودطایفه‌گرایان بختیاری؛ انکار، تحریف و جعل تاریخ آسترکی بختیاری

پان خود طایفه گرایان بختیاری؛ انکار، تحریف و جعل تاریخ طایفه آسترکی بختیاری دورکی

پان خودطایفه‌گرایان بختیاری؛ تحریف و جعل تاریخ طایفه بختیاری آسترکی و تخریب و دشمنی با علی آسترکی بهرامسری بختیاری، پدر تاریخ بختیاری آسترکی

جهانی در برابر ما ایستاده، نمی دانند ما ایستادن را به کوه آموختیم.

کوشش گسترده پان خودطایفه‌گرایان بختیاری برای مصادره و انکار تاریخ طایفه آسترکی و دشمنی با نگارنده، دست کمی از جمهوری جعلی باکو و شیخک‌های خلیج فارس و دیگر پان‌های وطنی چون پان تورک، پان کورد و پان عرب با ایران و تاریخ ایران ندارد. دقیقا شیوه‌ای که پان خود طایفه گرایان بختیاری در پیش گرفته‌اند، روگرفتی از پان‌های مذکور است که تمام تاریخ ایران و مشاهیر آن را یا انکار و یا با جعل و تبلیغات گسترده به نام خود می‌زنند. در تارنمایی دیدم که حضرت محمد را کورد و حضرت نوح را تورک معرفی کرده بود. جمهوری جعلی باکو (استان پیشین ایران) نظامی گنجوی پارسی سرای بزرگ که تمام کتاب‌هایش به زبان شیرین پارسی است را تورک می‌داند و اشعار او را جعل می‌کند، بابک خرمدین سردار بزرگ ایرانی را تورک می داند. شیخک‌نشین‌های خلیج همیشه پارس با تبلیغات و رشوه دادن به موسسه‌های غربی نام جعلی بر خلیج پارس می‌گذارند.

یا پان عرب خوزستان، تاریخ ایلامیان و یادگارهای آنها از جمله شوش و چغازنبیل را تحریف و مصادره می کنند.

پان خود طایفه گرایان بختیاری نیز با تبلیغات مسموم و دروغین و با رویکردی نژادپرستانه در پی تحریف و جعل تاریخ حکومتگران بختیاری آسترکی هستند. آنها را می توان به دو گروه تقسیم کرد.

یک: گروهی که کلا نامداران آسترکی در دوره صفویه تا قاجار را که حاکم کل بختیاری بوده اند را بنام طایفه خود جعل و تحریف می کنند.

دوم: گروهی که اگر نامی مشابه با یکی از سران و حکومتگران بختیاری آسترکی در دوره صفویه داشته باشند با تبلیغات گسترده، آن خان آسترکی را متعلق به خود می‌دانند.

تلاش فاشیست های طایفه گرا در فضای مجازی برای افزودن بر افتخار قبیله، نه بر اساس اصول علمی، بلکه با استفاده از مغلطه و سوگیری تأییدی است.

آنها در تلاش‌اند که به هر قیمتی شده، نام و نشانی در تاریخ دوره صفویه برای خود دست و پا کنند و در این پروسه با تاکتیک تخریب، توهین و تبلیغات دروغین، امروز خود را به گذشته پیوند می‌زنند تا هویت نیاکان مرا تصاحب نمایند.

این جاعلان تاریخ با رد منابع معتبر تاریخ و یا تفسیرهای آبکی و بافتنی به سود خود، می‌گویند:عمه قزی ام گفت.

اینها گمان می‌کنند زمانی که خودشان از خواب بیدار می‌شوند، روز می‌شود نه زمانی که خورشید طلوع می‌کند. آنها از اصول اولیه نظریه پردازی و پژوهش آکادمیک آگاهی ندارند و بی بهره‌اند و بسیاری از آنها مانند پورپیرار جاعل بزرگ سواد هم ندارند. جریان ارتجاعی و آسترکی ستیز یعنی پان خودطایفه‌گرایان با جعل، شایعه و تهمت زدن در گروه‌های خویشاوندی و طایفه‌ای تبلیغات منفی گسترده‌ای را علیه من به راه انداخته‌اند. بخش جالب داستان اینجاست که این پان خودطایفه‌گرایان چندین طایفه ناهمگون هستند برخی از چهارلنگ مانند سلک موگویی(در برخی اسناد سلک زلکی) و اولاد مومن خون زلکی که حکومتگران را میان خود تقسیم کرده‌اند و بخشی از فضای مجازی چهارلنگ را بسیج کرده که به ادعای خام خود صاحب حکومتگران دوران صفویه و در نهایت ایلخانیگری بختیاری شوند. چون در منابع حکومتگران هفت‌لنگ قید شده‌اند، حتا برخی از سلک‌ها شاخه خود را از چهارلنگ به هفت‌لنگ تغییر داده تا ادعای خود را منطقی جلوه دهند. البته افراد این طایفه هماهنگ هم نیستند. روزی شجره می نویسند که جدشان فرزند خلیل خان ف جهانگیر خان و پدر موهوم بنام دینار ترسیم کرده بودند، زمانی که سند پدر جدشان بنام پرویز خان فرزند آقا اسد سلک پیدا می شود ،می گویند ما چند تا داشته ایم.

گاهی با سخن عموزادگانشان، با آسترکی ها برادر می شوند و عده ای آسترکی عقب مانده را هم فریب می‌دهند که شما فرزند ملک سلک شبانکاره ای هستید و بزودی به خاطر تصاحب خوانین آسترکی میانه شان شکرآب می شود.

پس از دستبرد و جعل خوانین بختیاری آسترکی حالا نوبت به اتابکان فضلویه رسیده است. با زلکی برادر می شوند. فلان امیر موهوم با فلان امیر موهوم برادر بودند فرزندان فلان امیر موهوم و نوه فلان اتابک. تقسیم امرای آسترکی و رساندن آن ها به اتابکان و ادامه می دهند تا به ساسانیان. آش شله قلمکاری برای خود می پزند و همدیگر را با عنوان عموزاده و تاته زا هم خطاب می کنند تا مورد تایید قرار گیرند.

یکی از کارهایی که همه مدعیان دروغین در سال‌های اخیر به آن متوسل می‌شوند ساختن سندهای جعلی و ساختگی است که ابتدا توسط مولف کتاب طایفه سرلک آغاز شد و به بقیه هم سرایت کرده‌است. در منابع تاریخ دوره صفویه و احکام پادشاهان صفوی، چه در نوشتار و چه در گفتار لقب شاه پیش از نام شاهان صفوی بکار می رفت و می رود مانند شاه اسماعیل ، شاه عباس ، شاه تهماسب ، شاه سلیمان ، شاه سلطان حسین اما این شخص تنها سندی که به قول خودش مربوط به دوره صفویه است ارایه داده که در آن سلیمان شاه نوشته شده است، گرچه سند هیچ پیوند و ارتباطی با حاکمان بختیاری آسترکی در دوره صفویه ندارد اما جعلی است.

دوم اینکه در همه منابع تاریخی دوره افشار و زند آمده‌است که کریم خان زند از سال 1164ق. به حکومت رسید و همه بچه دبستانی‌ها هم این را می‌دانند اما در کتاب تاریخ طایفه سرلک حکم جعلی بنام کریم‌خان زند بتاریخ سال 1158ق. برای نیای خود درست کرده‌است یعنی زمانی که کریم خان همراه طایفه اش توسط نادرشاه بزرگ به درگز خراسان کوچانده شده بود و آن زمان بنام کریم تشمال معروف بود و حتا در طایفه خود هم جایگاهی نداشته است. همانند شیخک های خلیج فارس با پول برخی از نویسندگان را نیز تطمیع کرده اند از جمله صفی نژاد نامی را، و همچنین نویسندگان دوره گرد که هرکس هر مطلبی به آنها داد برای این که نامی در کنند بدون بررسی آن را چاپ می کنند.

از سوی دیگر در میان طوایف هفت لنگ نیز چند مدعی پیدا شده است از جمله یکی اولاد محمدعلی از طایفه ململی، دوم تیره میر که جزو زراسوند است (این دو گروه نسب خود را به لرستان فیلی می‌رسانند) و سوم بخشی از طایفه منجزی بهداروند.

این سه گروه نیز همان ادعاهای دو طایفه چهارلنگ را مطرح می‌کنند.

نکته جالب‌ این است که این مدعیان جاعل و دروغین با هم در گروهایی در فضای مجازی حضور دارند و هر از چندگاهی ادعاهای بی سند و مدرک خود را مطرح می‌کنند بدون اینکه از سوی مدعی دیگر مورد اعتراض قرار بگیرد یا از او سندی خواسته شود چون ادعای همه یکسان و بدون سند است و فقط از عبارت «عمه قزی‌ام گفت» بهره می‌برند. اما همین که مطلبی از نگارنده گفته و ارایه می‌شد یا می شود با هماهنگی موضع می‌گرفتند و می‌گیرند و گاهی نیز با توهین و خزعبلات پاسخ می‌دهند. وقتی که کم می آورند و سندی ندارند، جز .... چیزی از دهان شان بیرون نمی آید.

پان خود طایفه‌گرایان هرگز از همدیگر سند و مدرکی نمی‌خواهند اما اسناد و منابع دوران صفویه و افشاریه و زندیه که آشکارا حکومتگران آن دوره‌ها را بختیاری آسترکی هفت‌لنگ می‌دانند را زیر سوال می‌برند و تفسیرهای آبکی به سود خود می‌کنند. (اسناد جعلی زیادی درست کرده‌اند که در یکی از آنها نام پدر نادرشاه را اشتباه نوشته‌اند و سند جعلی برای خلیل خان آسترکی با نام پدر جدید که مورد استقبال مدعیان هم قرار گرفته است. یعنی این شخص کارچاق کن در سده ۲۱، از اسکندر بیک ترکمان منشی شاه عباس بزرگ که رویدادهای تاریخی را نوشته و بی گمان با جهانگیرخان بختیاری آسترکی و فرزندش خلیل خان هم دیدار داشته است، بهتر می داند)، کسی از سازنده این اسناد جعلی، نمی پرسد، این ها را از کجا آورده ای؟ طایفه ات حاکم بختیاری بوده که اسناد را در اختیار گرفته ای؟ پدرت و پدر بزرگ ات چنین جایگاهی داشته اند؟ یا منشی خوانین بوده اند.؟!! چون به سودشان است دم فرو می بندند و به اسناد جعلی وی نیز استناد می کنند.

فرضیه کودکانه و کذایی عمه قزی‌ام گفت را بیان می‌کنند تا برای خود افتخارآفرینی کنند. این پان خود طایفه‌گرایان بدون کوچکترین دانشی در روز روشن تاریخ را تحریف و جعل می‌کنند. شوربختانه جریان‌های خود طایفه‌گرا نام طایفه و عشیره خود را در بخشی از متن‌های تاریخی جایگزین می‌کنند و منتشر می‌کنند. این فرضیات بلاهت بار و کودکانه در میان طایفه و شاخه یا باب مدعیان دروغین به وحی منزل تبدیل می‌شود و هر کس که این مدعیات را رد کند، متهم به توهین به آن طایفه می‌شود چون عصبیت قبیله‌ای هنوز در میان آنها باقیست و این فرضیات کودکانه حکم شرف و ناموس طایفه را پیدا می‌کنند.

اینک به برخی از فرضیه‌های کودکانه و بلاهت بار پان خود طایفه‌گرایان که در میان خودشان مطرح می‌شود و برخی دوستان به من منتقل می‌کنند، اشاره می‌کنم:

می‌گویند: مگر می‌شود از یک کتاب مطلبی را قبول داشت و مطلبی را قبول نداشت؟ مثالی برای این نادانان بیاورم: در برخی از گزارش‌های تاریخی مانند اخبارالطوال دینوری، آفرینش و تاریخ مقدسی و همین طور در تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم به اشتباه مرگ مانی را از رخدادهای دوره پادشاهی هرمزد یکم دانسته‌اند در حالی که در دیگر منابع، مانی در دوم مارس 274م. در دوره پادشاهی بهرام یکم 271-274م. کشته شد.

نمونه دیگر منابع تاریخی سه تاریخ درباره مرگ شاه سلطان حسین قید کرده اند. در برخی منابع سال مرگ او ۱۱۳۵ق، در برخی ۱۱۴۰ق و در برخی دیگر ۱۱۴۱ق گزارش شده است. تاریخ درست مرگ او ۱۱۴۰ق است.

درست همین داستان درباره کشته شدن امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی هم صدق می‌کند. یعنی امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی در زمان شاه تهماسب کشته نشده بلکه تا سال 1017ق و زمان شاه عباس بزرگ زنده بوده‌است.

خب ای نادانان چون این اشتباه در سه کتاب مذکور آمده است باید تمام آنچه گفته‌اند را نپذیرفت؟

2. می‌گویند: کتیبه بنه‌وار خلیل‌خان یعنی کتیبه امیرجهانگیرخان فرزند امیرتاجمیرخان آسترکی را (علی آسترکی بهرامسری) نوشته است. آخه نادانان! اگر من می‌خواستم کتیبه بنویسم، نام آسترکی را در آن بکار می‌بردم. چند سال روی این مانور دادند اما حالا می گویند افراد کتیبه جهانگیر سلطان فرزند امیرتاجمیرخان بختیاری با آن دو نام میرجهانگیر و تاجمیر آسترکی در کتاب شرفنامه بدلیسی یکی نیستند. یا امیر تاجمیر در کتاب عالم آرای عباسی یک شخصیت دیگر است. مشکل این مدعیان دروغین این است که دانش تاریخی و روش مطالعه تاریخ را نمی دانند و کسانی هم اگر می دانند خود را به راه نادانی می زنند تا جعل و بافته خود را عملی کنند.

همانند ادعایی که ناصر پورپیرار و دیگر پان ها درباره تاریخ هخامنشیان بلغور می کنند که کتیبه های هخامنشی ساخته رضا شاه بوده است.

یا اینکه می‌گویند چون نام آسترکی در کتیبه نیست پس این تاجمیر بختیاری با تاجمیر آسترکی یکی نیستند. خب! نادانان: چگونه ثابت می‌کنید که از توست.؟ حتما با جمله عمه قزی ات گفت. مگر در یک دوره کوتاه که چهار منبع معتبر تاریخ ایران از تاجمیر و جهانگیر با القاب امیر، میر، خان، سلطان نام برده‌اند، می‌شود آنها را چند فرد جداگانه دانست.

برای آگاهی پان خودطایفه‌گرایان نمونه‌های را ذکر می‌کنم. در منابع دوره قاجار از اسدخان بهداروند با چند لقب نام برده شده‌است؛ از جمله: اسدخان بهداروند، اسدخان بختیاری، اسدخان بختیاروند، پس باید بگوییم اسدخان علاالدین‌وند نیست و سه نفر جداگانه هستند. دیگر خوانین این دوره هم همین گونه. در کتاب لرد کرزن (ایران و قضیه ایران) اولا نام اسدخان را اسدالله نوشته و دوما نام پدر ایشان را حبیب‌الله خان و سوما لقب ایشان را بختیاروند و بیداروند ذکر کرده‌است. یعنی با توجه به شکرخوری شماها باید کتاب لرد کرزن را دور بندازیم و بگوییم این اسدخان علادیوند نیست. واقعا شماها چقدر نادان هستید.

۳. فرضیه کودکانه دیگر درباره یکی از گزارش‌های کتاب تاریخ عباسی از ملا جلال‌الدین محمد منجم یزدی است که حضور امیر تاجمیر فرزند بابک شاه را در پایتخت در زیر رویدادهای کرمان آورده‌است، و این نادانان می‌گویند چون در زیر رویدادهای کرمان آمده پس بختیاری نیست.

آخه نادانان!! منجم یزدی سه بار از امیرتاجمیر گزارش کرده و در هیچ کدام در باره رویدادهای بختیاری نبوده‌است. یک بار در زیر رویدادهای ازبک‌ها که شاه عباس در خراسان بوده است به برکناری امیرتاجمیر اشاره کرده و یک بار در زیر رویدادهای فارس که امامقلی‌خان عازم فارس بوده‌است و پس از دستگیری امیرشاه حسین، امیرتاجمیر از زندان آزاد و دوباره به حکومت بختیاری گماشته می‌شود و بار سوم در زیر رویدادهای کرمان.

در پیوند با کتاب منجم یزدی یا تاریخ عباسی اشتباهات تاریخی نیز دیده می شود از جمله تولد اسماعیل میرزا در ۱۰۱۲ نوشته شده است. همچنین منجم یزدی در معرفی جاینام‌ها اشتباهاتی مرتکب شده‌است که نگارنده به دو تا اشاره می کنم، بی گمان اشتباهات دیگری نیز دارد. یکی اینکه اندخو که در خراسان است را در گرجستان ذکر کرده و دیگری این که قلعه سامان که در شمال منطقه بختیاری (شهر کنونی سامان در غرب شهرکرد) بوده را در کهگیلویه ذکر کرده‌است. بجز اشتباه نگارشی امیرشاه چین به جای امیر شاه‌حسین، او را نیز اشتباهی فرزند امیرجهانگیر دانسته است، که صد درصد اشتباه است. نام پدر امیر شاه حسین یا امیر سلطان حسین ، امیرعلی خان است.

۴.یکی دیگر از فرضیه‌های کودکانه و بلاهت بار پان‌ها که با توجه به کتاب جعلی ریاض الفردوس خانی محمد میرک روی آن مانور می‌دهند (نگاه کنید به: مقاله نگارنده با نام نقدی خردمندانه بر کتاب جعلی میرک در سایت موجود است)، بختیاری را از لر بزرگ جدا می‌دانند در حالی که بختیاری همان لربزرگ است و خودشان که هیچ پیشینه‌ و نام و نشانی تا زمان زندیه در بختیاری ندارند را بختیاری می‌دانند و آسترکی که بنیادگذار نام بختیاری است را لر بزرگ. با توجه به منابع معتبر از جمله تاریخ گزیده، تاریخ نطنزی، شرفنامه، و تاریخ بختیاری سردار اسعد، بختیاری همان لر بزرگ است که از زمان صفویه به بختیاری موسوم گشته است و شاه تهماسب یکم سرداری لر بزرگ که به بختیاری شهرت داشته‌اند را به امیرتاجمیرخان آسترکی داده‌است و پس از او پسرش امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی جانشین می‌شود. نام بختیاری با نام آسترکی و خوانین آسترکی گره خورده است و از آغاز صفویه تا زمان نادرشاه افشار فقط لقب خوانین آسترکی بوده است. بعد از مرگ نادر شاه و از زمان کریم خان زند حکومت ملوک الطوایفی در بختیاری آغاز شد و در منابع تاریخی سران دیگر طوایف هم با لقب بختیاری ثبت شده است.

(گرچه ایل‌های کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی جزو لر بزرگ بودند اما سرزمین و ایالت لر بزرگ، همین سرزمین کنونی بختیاری است و از دیرباز کهگیلویه یک ولایت جداگانه بوده، در دوره اتابکان لر بزرگ گاهی جزو ایالت لر بزرگ و بیشتر جزو فارس بوده است و در دوره صفویه جزو ایالت لر بزرگ یا بختیاری نبوده‌است.)

۵. یکی دیگر از بلاهات این مدعیان نادان این است که تاجمیر آسترکی کشته شد مگر می‌شود پسرش جانشین گردد. آخه نادانان کمی مطالعه بد نیست. اولا بر اساس دیگر منابع هم روزگار و دست اول با شرفنامه، امیرتاجمیر خان بختیاری آسترکی کشته نشد و تا سال ۱۰۱۷ق زمان شاه عباس بزرگ زنده بود ولی هزاران مورد در تاریخ ایران وجود دارد که پدر کشته شده و پسر جانشین وی گردیده است. نمونه آن کشته شدن حسینقلی خان بختیاری زراسوند بدست قاجار که ابتدا برادرانش و سپس پسرانش جانشین او شدند.

یک نمونه از دوران شاه تهماسب یکم بیان کنم که پدر کشته شد و حکومت به فرزندانش داده شد. پس از نافرمانی امیر جهانگیر فرزند شاه رستم یکم حاکم لر کوچک، شاه تهماسب به عبدالله خان استاجلو که امیرالامری غرب کشور بود دستور داد تا او را تنبیه و تادیب نماید. عبدالله خان در سال ۹۴۹ق. به لر کوچک لشگر کشید جهانگیر را دستگیر و بکشت. فرزندان او بنام های شاه رستم دوم و محمدی به عراق عرب گریختند اما با میانجیگری یکی از سادات لرستان فیلی بنام امیرشاه قاسم که خواهر جهانگیر همسر او بود، شاه تهماسب حکومت لر کوچک را میان فرزندان او تقسیم نمود.

این گروه‌های نامتجانس که با ادعاهای جعلی و ساختگی، خود را فرزندان نیاکان من می دانند، با تبلیغات دروغین علیه من، مرا به جعل تاریخ متهم می کنند. شوربختانه سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند.

البته من دغدغه آنها را می دانم برای چیست؟

آسترکی طایفه ای کهن بوده که بر بنیاد نص صریح منابع تاریخی چون تاریخ گزیده، معین الدین نطنزی، شرفنامه، و عالم آرای عباسی پرجمعیت ترین و بزرگترین و مقتدرترین طایفه در سده های 5 تا 11 بوده است. اما این طایفه پس از شکست بزرگ از دهه ۱۲۴۰ قمری پراکنده شدند و اکنون پراکنده ترین طایفه بختیاری است که در بیشتر مناطق چهار استان زاگرس مرکزی پراکنده هستند و تا دهه هشتاد که نگارنده به عنوان پدر تاریخ آسترکی، کتاب گرانسنگ بنه وار من ایل من (تاریخ بختیاری پس از ساسانیان) را منتشر کردم و آنها را با گذشته خود آشنا کردم، بجز بدنه اصلی طایفه که در لالی سکونت داشت، بقیه خود را زیر مجموعه طوایف دیگر می دانستند. به مدت 250 سال است که از تمام تحولات و رویدادهای بختیاری محو گردیدند. بنابراین در این دوره که اگر 40 سال اخیر را کم کنیم نزدیک دویست سال می شود که دیگر طوایف بختیاری علی رغم این همه جنگ و برادر کشی و جنایاتی که علیه همدیگر انجام دادند چنان با خویشاوندی های سببی و نسبی و گاهی ساختگی به هم پیوستگی پیدا کرده اند و همه هم قدرتمند و بعضا بر طایفه خود حکومتگری نمودند. از این رو حاضر نیستند بپذیرند که در گذشته طایفه قدرتمند آسترکی بوده است که حرف اول منطقه را می زده و بر آنها حکومت می کردند و تمام منابع تاریخی آن دوران نیز آن را تایید می کند. کار به جایی رسیده است که برای به کرسی نشاندن ادعاهای دروغین خود یک علف چینی ادعا کرده که آسترکی ها بختیاری نیستند در حالی که مبدع نام بختیاری امیرتاجمیر خان آسترکی نخستین حاکم و والی مقتدر بختیاری در آغاز صفویه بوده که نام جد خود بختیار را برای لقب خود برگزید و پساتر لر بزرگ، بختیاری نامیده شد.

کار این پان خود طایفه گرایان دقیقا مانند دزدی دانشمندان ایرانی توسط رژیم اردوغان در ترکیه است.

اخیرا دزدی فرهنگی اردوغان از دانشمندان ایرانی برای بالا بردن اعتبار و جایگاه کشور نوبنیاد ترکیه در مراسم اهدای جوایز علمی توبیتاک و تاریخ سازی جعلی و اسناد سازی برای توجیه آن.

هر روز گزارش می رسد که یکی از پان طایفه گرایان یک سند پیدا کرده است. اسناد جعلی

نمونه دیگر کشورهای نوبنیاد همسایه که روزگاری بخشی از همین ایران بوده‌اند ( ازجمله جمهوری ۳۲ ساله باکو ) برای داشتن یک هویت و تاریخ و فرهنگ مستقل از ایران، می‌کوشند تا با جعل و دروغ بگویند، این آیین‌های مشترک (نوروز، چله و ... ) ربطی به ایران ندارد و مال ماست ! 😁

وقتی هم در این زمینه با آنها بحث میکنی :

۱- حتی یک سند و منبع تاریخی موثق درباره خزعبلاتشان ندارند (مثلا سندی تاریخی که بگوید نوروز و چله ربطی به ایران و ایرانیان ندارد و مربوط به ترکان اغوزی آسیای میانه است). پان طایفه گرایان هم هیچ منبع و سند معتبری ندارند. تنها می گویند عمه قزی ام گفت.

‌۲- همه چرندیات آنها، حرف‌های ذهن بیمار خودشان است ؛ یعنی یک سری داستان‌ها سرهم می‌کنند و چند کلمه از معده مبارک اختراع می‌کنند که هیچ ریشه و سندی ندارند و فرضیات خودشان است.

اخیرا کلیپی دیده ام که یک پان تورک با نوشتن کتابی مدعی شده است ۱۲ تن از شهدای کربلا تورک اغوز بوده اند و مجوز چاپ بهش نداده اند. خخخخخ. مانند پان خود طایفه گرایان بختیاری و ساختن اسناد جعلی

لقب بختیاری در تمام دوره صفویه تا نادرشاه افشار فقط مخصوص خوانین بختیاری آسترکی بود که به حکومت بختیاری می رسیدند و در گزارش منجم یزدی هنگام نام بردن از همراهان امیرشاه حسین خان بختیاری آسترکی بازتاب یافته است. چون همراهان را با وجود این که از قوم بختیاری هستند اما نام طوایف آنها را قید کرده است. بنابراین اسناد جعلی که این روزها گروه های پان طایفه گرایان منتشر می کنند و لقب بختیاری را به افرادی همنام حکومتگران بختیاری آسترکی می دهند تا بتوانند ادعای کذب خود را عملی کنند، جعلی و بافتنی است.

تاریخ به ما ثابت کرده که هرکس اندیشه بزرگی داشته، توسط جهل جامعه بلعیده شده است.شاید افراد جاهل با افکار من بجنگند اما نمی توانند نام مرا از حافظه و ویر تاریخ پاک کنند.

از زمان پیدایش اینترنت و سپس اپلیکیشن های مجازی جهل و بی فرهنگی علیه تنها سردار قلم بختیاری آسترکی آغاز شد و چون زردکوه و دماوند در برابر جاهلان، عقب ماندگان تاریخ و بی فرهنگان استوار مانده ام.

طایفه پرستان کسانی استند که از روی تعصبات طایفه ای، حسادت و حقارت، حقایق تاریخی را نمی پذیرند و به تاریخ نیاکان من که سردمداران حکومت، تمدن و فرهنگ قوم بختیاری بوده است، جفتک پرانی می کنند.

زمانه بس که پلید و پلشت و مسخره شد

عیارسنجی خورشید کار شب‌پره شد

دانش و فهم بز اخفش از این آدم نماهای دو پا بیشتر است.

هر روز به این جمله دکتر جواد طباطبایی تبریزی بیشتر پی می برم که «پان ملغمه‌ای از بی شعوری و بی سوادی است.»

ترکیب سمی نداشتن سواد آکادمیک، بیماری طایفه پرستی، گرایش تند و جاهلی پان خود طایفه گرایان دلیل عمدی جعل و تحریف منابع تاریخی است و در این میان باید به نقش نویسندگان دوره گرد که الفبای تاریخ را نمی دانند و صرفا برای نام درکردن با گرفتن پول هرکس هر مطلبی به آنها داد از چاپ آن دریغ نمی کنند، افزوده شود.

پان خود طایفه گرایان در ساختن و پرداختن شبه تاریخ (تاریخ افسانه ای و اغراق آمیز) استعداد خاصی داشته اند و دو دهه اخیر به دستکاری تاریخ در راستای دستیابی به آرمان‌ها و زدودن کمبودهای تاریخی خود زده‌اند.

شبه تاریخ مانند هر شاخهٔ شبه علمی دیگر برای عوام طایفه جذابیت خاصی دارد چون‌که عاری از واقعیت‌های تلخ و سرشار از دروغ های شیرین است. به همین سبب شبه تاریخ نگاران در جلب توجه طایفه خود از تاریخ نگاران راستین موفق تر عمل کرده‌اند و توانسته‌اند افکار طایفه خود را برای پیشبرد اهداف خود در کنترل بگیرند و از عصبیت عشیره ای برای به اثبات رساندن جعلیات خود بهره ببرند.

پان ها از طریق همکاری و در میان گذاشتن شگردهای جعل و تحریف خود با دیگر طوایف از راه نسبت های سببی بیشتر موهوم، با عنوان پیوند نژادی میان دو طایفه یا چند طایفه از یک نژاد معرفی می‌کنند که در گذشته‌های دور از اصل خود جدا شده‌اند. این روایات برساخته مکررا توسط سایر افراد طایفه بازگو می‌شوند. در این روایات جعلی و شبه تاریخی نکته ای درخور توجه وجود دارد و آن هم تراشیدن تبار و پیشینه مشترک برای بخشی از دو یا چند طایفه است که خود را با جعل چند نام از حکومتگران بختیاری آسترکی در دوره صفویه و ساختن چند نام موهوم و اتصال آن به دودمان اتابکان لر بزرگ و از آنجا تا ایران باستان برسانند.

هدف پان ها از بازنمایاندن خویشاوندی خود با دیگر طوایف، پدیدار شدن احساس خویشاوندی مبتنی بر هویت گردی میان دو طایفه است.

آرمان‌هایی که قصد دارند و می‌خواهند عوام آن طوایف چه در فضای مجازی و چه در فضای واقعی، این جعلیات را پشتیبانی کنند که این گونه نیز هست.اگر به وبلاگ ها، سایت ها، و تاربرگ های اینستاگرامی آنها نگاه شود چنین جعلیاتی را می بینید.

از پان خود طایفه گرایان بختیاری که بگذریم یک نفر از دهات پشتکوه بختیاری بنام مراد مرجانیان که از مهاجران منطقه می باشد نیز با نوشتن کتابی جعلی همه حکومتگران بختیاری آسترکی را نیاکان خود دانسته است.

جاعلان و تحریف گران تاریخ با شنیدن نام من و نام آسترکی در تاریخ، کهیر می زنند.

همان گونه که از اصطلاح «پان» برمی آید این کسان با چشم پوشیدن از واقعیت‌های تاریخی و پذیرفته ی همگانی، همه کس را از طایفه خود می‌دانند و همه دستاوردها را به خود نسبت می‌دهند. برای آنان پذیرفتنی نیست که طایفه شان در نقطه ای خاص از زمان بر پهنه تاریخ پیدا شد و پیش از آن نقشی نداشته اند. برخی از این گروه ها تمام دودمان های تاریخی در زاگرس و البرز را نیاکان خود دانسته اند.

دودمان بدر برزیکانی کرد را با دودمان بدر لر بزرگ یکی دانسته و آنها را به آل بویه و دیلیمیان منسوب ساخته و از آنجا به اتابکان لر بزرگ و لر کوچک پیوند زده و سپس به اتابکان شبانکاره رسیده و از آنجا به ساسانیان.

اینها سنتی و صنعتی را با هم می زنند. ادعاهای تاریخی پان طایفه گرایان یا تحریف و بدخوانی تاریخ است یا اساسا جعل و بافتن تاریخ است.

چنان متوهم اند که برخی از آنها یک شاخه و باب جدید به تقسیمات بختیاری افزوده اند و طایفه خود را در راس آن قرار داده اند.

برخی نیز شوکور را به شبانکاره تعبیر می کنند. حال این که شوکور (شب کور) واژه ای بختیاری است و به معنی کسی است که در شب دید کمی دارد و به درست یا نادرست یا شوخی برای چند طایفه و تیره بختیاری بکار می رود و ربطی به شبانکاره ندارد. بختیاری ها شبان را شون می گویند.

شبانکاره از دو بخش شبان و کاره ساخته شده است. بر طبق منابع معتبر تاریخی شبانکاره لقبی در دوره ساسانیان بوده و به کسانی که گله های دربار شاهان ساسانی را پرورش می دادند گفته می شد. این طایفه در دوره اسلامی در فارس حکومت تشکیل دادند و امرای بزرگی داشته اند. از نظر نژادی به دودمان ساسانی نمی رسند اما طایفه ای کهن در فارس بوده اند که در زمان ساسانیان گله های دربار را پرورش می دادند.

با فهمیدن این که شبانکاره ای ها چوپانان دربار ساسانی بوده اند، تکلیف این جاعلان تاریخ چه خواهد شد؟ آیا خودبزرگ‌بینی دروغین شان به آنها اجازه می دهد که همچنان بر شبانکاره ای بودن خود پافشاری کنند یا نه عمه قزی گویان به دودمان دیگری خود را می چسبانند؟ 😂😂😂😂😂😂😂

اینک ادعای های بی اساس و خودبافته مدعیان دروغین تاریخ بختیاری آسترکی

۱. اولاد مومن خان زلکی در ابتدا منکر تاجمیر خان آسترکی بودند اما بعدها عقب نشینی کردند و گفتند آن جا که نوشته تاجمیر بختیاری (بخوانید بختیاری آسترکی) پس آن جد ماست.

در حالی که تاجمیر زلکی جد آنها بیش از ۱۰۰ سال با امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی حاکم و والی قدرتمند ایالت بختیاری در آغاز صفویه فاصله داشته است‌ و جد آنها توسط طایفه آسترکی کشته شده است.

عکس سندی جعلی از طریق فضای مجازی به دستم رسیده که در آن واژه ای را چنان دستکاری کرده اند که هم مختاری و هم بختیاری خوانده می شود و با ال عربی نوشته شده است: به این شکل : المبختیاری و افرادی که در آن قید کرده اند امیرمحمد ولد امیر شاه حسین ولد تاجمیر المبختیاری

خود نام ها هم دستکاری شده است.

۲. طایفه سلک موگویی (یا زلکی) مدعی اند که از جهانگیر خان تا ابوالفتح خان(بخوانید آسترکی)، سلک بوده اند و نام موهوم بنام دینار برای پدر جهانگیر خان ساخته اند.

معین الدین نطنزی در کتاب تاریخ منتخب التواریخ که آن را در سال ۸۱۶ـ۸۱۷ نوشته است، طایفه سلکی را یکی از طوایف لر کوچک نام برده است.(نطنزی، ص ۴۹)

دویست و ده سال بعد از نطنزی، امیر شرف خان بدلیسی یکی از امرای دوره شاه تهماسب و شاه عباس بزرگ در کتاب شرفنامه که آن را در سال ۱۰۰۵ ق. نگاشته است نیز طایفه سلکی را یکی از طوایف لر کوچک نام برده است.(بدلیسی، ص ۳۳).

بنابراین این طایفه در آن روزگار اصلا در جغرافیای بختیاری نبوده است که چنین ادعاهای بی پایه ای را مطرح می کنند.

از سوی دیگر این طایفه هنگام شورش علی مرادی زلکی میوند از همراهان و طرفداران اصلی او بوده اند که در مقابل ابوالفتح خان، محمدحسین خان، علی صالح خان و قاسم خان بختیاری هفت لنگ آسترکی که در سپاه نادرشاه بودند، قرار داشتند.

چگونه می شود که خوانین مذکور بنابه ادعای کذب این طایفه نیاکان آنها هستند اما طایفه شان از آنها پیروی نمی کردند و در جبهه مخالف شان قرار داشتند.

آنها در کتاب تاریخ سلک شجره نامه ای برای خودشان تعریف کردند که خلیل خان ف جهانگیرخان فرزند دینار است و منکر کتیبه بنه وار که جهانگیر خان خود را فرزند امیر تاجمیر خان می داند، شدند و با هوچی گری، شایعه کردند که کتیبه بنه وار را علی آسترکی خودش نوشته است. اما اخیرا عده ای از آنها به اشتباه خود پی برده و حالا از راه دیگر وارد شده و مبادرت به ساختن سند جعلی کرده اند که خلیل خان ف جهانگیر نیست و فرزند امیر شاه قاسم است و ما کاری به جهانگیر خان نداریم.

بعد امیر شاه قاسم موهومی با امیر موهومی فلان طایفه برادر بودند و فرزندان اتابک موهومی تا برسند به دودمان اتابکان لر بزرگ

۳. بخشی از طایفه منجزی هم مدعی اند که از جهانگیر خان و خلیل خان تا ابوالفتح خان(بخوانید آسترکی) از ماست.

اینها نیز با بدخوانی و بافتن تاریخ، شیخ زاهد گیلانی لاهیجی را به بابا زاهد گیلانی چلو تبدیل می کنند. در دو منبع اوایل قاجار و همین گونه در خاطرات سردار ظفر که از آن دو منبع استفاده کرده است؛ ابوالفتح خان بختیاری آسترکی را از اولاد شیخ زاهد گیلانی لاهیجی دانسته است. چون مادر ابوالفتح خان بختیاری آسترکی و همین گونه مادر امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی از شاهزادگان صفویه بوده اند، که با واسطه دودمان صفویه، از نوادگان دختری شیخ زاهد گیلانی لاهیجی، نه بابا زاهد گیلانی چلو بوده اند. حال این حضرات با بدخوانی تاریخ و بافتن برای خود، شیخ زاهد گیلانی لاهیجی نیای مادری صفویه و نیای مادری خوانین بختیاری آسترکی دورکی را به بابا زاهد گیلانی چلو تبدیل می کنند.

در حالی که نام شیخ زاهد گیلانی لاهیجی تاج دین است و نام بابا زاهد گیلانی چلو علی اسماعیل گیلکی است.



۴. اولاد محمدعلی ململی بابادی هم مدعی اند، آنجا که نوشته تاجمیرخان و میرجهانگیر خان بختیاری (بخوانید آسترکی) از ماست و نام موهوم میرطهماسب هم برای پدر تاجمیرخان (بخوانید آسترکی) درست کرده اند. شخصی با تغییر نام خانوادگی خود در سال های اخیر از آقاسی پور به بختیاری تبار مدعی حکومت ایل بختیاری است.

۴. تیره میر زراسوند هم مدعی اند تاجمیر خان، میرجهانگیر خان و خلیل خان(بخوانید آسترکی) از ماست.

هرکسی لقب میر در سراسر ایران داشته را از خود می دانند. مانند میرداماد، میرفندرسکی، میرمهنا حاکم جزایر خلیج فارس در اواخر صفویه ووو.

تعجب نکنید اگر گفتند ولادی میر پوتین و ولادی میر زلنسکی هم از آنهاست. و همچنین تعجب نکنید اگر کوه های پامیر در آسیای میانه را نیز از خود دانستند.

هر دم از این باغ بری می رسد

حال و روز این روزهای تاریخ بختیاری رنگ و بوی این بیت را بیشتر به خود گرفته است. در یک سال اخیر مدعی دیگری نیز در فضای مجازی به عنوان وارثان بخشی از تاریخ دوران صفویه پیدا شده است. حسنکی از بهداروند که مدعی امیرشاه حسین خان آسترکی شده اند. آنها با ساختن سندی جعلی که امیر شاه حسین و شاهمراد فرزندان امیر محمدی بودند و می گویند امیر محمدی حاکم لر کوچک؟!!!!

(محمدی برادر شاه رستم فرزندان جهانگیر ولد شاه رستم حاکمان لر کوچک بودند.). کسی از اینها نمی پرسد لر کوچک چه ربطی به بختیاری دارد.

امیرشرفخان بدلیسی نام فرزندان محمدی را در کتاب شرفنامه آورده است. بدین قرار:«محمدی بن جهانگیر چون در قلعه الموت مدت ده سال محبوس بود درین مدت پسرانش عليخان و اسلمز و جهانگیر و شاهوردی در لرستان عناد و تمرد و عصيان کرده عیش را بشاه رستم عم خود منقص گردانیدند...».

توهمات تا کجا؟

نکته دیگری که در پیوند با این طایفه اخیر باید بگویم درباره سند مالکیت آسترکی ها در وقف نامه امام زاده دستگرد چهار محال و بختیاری است که سال گذشته توسط یکی از اهالی ذی نفع سند هم برای من فرستاده شد و هم خودش آن را در فضای مجازی منتشر نمود که دو تن آسترکی بنام امیر زین دین علی شاه و برادرش فرزندان امیر شاه محمد آسترکی بخشی از املاک خود در چهار محال و بختیاری را به اتابک افراسیاب سوم فروخته اند. حال یکی از این طایفه به آن شخص پیام داده و گفتگو کرده که افراد این سند آسترکی نیستند و تو بگو حسنکی بهداروند هستند. ببین حماقت و بی شعوری تا چه اندازه.

شایسته به گفتن است که پس از برادرکشی علی مردان خان چهارلنگ یعنی کشتن عالیجاه ابوالفتح خان بختیاری آسترکی دورکی هفت لنگ و کشته شدن خودش بدست زندی ها، کریم خان زند بخشی از طوایف بختیاری هفت لنگ از جمله طایفه آسترکی و سران آن را به نواحی استان مرکزی کنونی و قم کوچ داد و چهارلنگ ها را به فسای شیراز انتقال داد، در عوض برخی از طوایف لر کوچک و لک را به منطقه بختیاری کوچ داد که به مرور جزو بختیاری شدند.


بجز دو مدعی چهارلنگ یعنی اولاد مومن خان زلکی و اولاد پرویز خان سلک فرزند آقا اسد سلک موگویی که در میان باب و طایفه خود دارای جایگاه ویژه ای بوده اند، بقیه مدعیان که هفت لنگ هستند حتا در میان باب و طایفه خود جایگاهی نداشته اند و جزو رده های بالای طایفه نبوده اند. مثلاً در طایفه زراسوند فقط دودمان حیدر یعنی اولاد الیاس خان و حبیب الله خان دارای لقب خان بوده اند. در بهداروند دودمان داودآقا علادیوند (اولاد حیدرخان)، دودمان آ شاهمراد بلیوند (اولاد جره)، دودمان آ مومد آلجمالی (اولاد علی صالح خان)، در بابادی نوادگان تشمال تقی عالی انور و دودمان شیخ مهدی خان عکاشه، و اولاد چراغ خان احمدمحمودی در مصدر امور بوده اند.


چندی پیش (تیرماه ۱۴۰۴) یکی از دوستان بهداروند کلیپی برایم فرستاد. در آن کلیپ یکی از طایفه مش مرداسی بهداروند در قلعه مش مرداسی در لالی مدعی شده بود که جهانگیر خان و خلیل خان بختیاری (بخوانید آسترکی) از نیاکان آنها هستند و همین گونه مدعی شده بود که شیخ علی خان زنگنه صدراعظم دوره صفویه نیز مش مرداسی بوده است.

این گروه های جاعل هیچ‌گاه با هم تنازع پیدا نمی کنند و فقط علیه من یاوه گویی می کنند.

تصور اینکه این گروه‌های ناهمگون فرزندان امیرتاجمیرخان و یا امیرجهانگیرخان و خلیل خان بختیاری آسترکی باشند، ناشدنی است مگر اینکه ...!!!.؟

یا مصداق همان شعر مادر بزرگ ام که پیشترها هم اشاره کردم البته این بار نه در بعد سیاسی آن بلکه در نقش خود دال واقعی.

ای تلک، چم تلک، چم تلک رو

دال کنده چم تلک، دال همه کو

چه وقیحانه و بی شرمانه است که عده‌ای یا تاریخ دیگران را نادیده می گیرند و خود را بازمانده پدران و نیاکان من می دانند آن هم با توهین و اهانت به فرزند اصلی؟!!! واقعا شرم نمی کنند نیاکان ما را نیاکان خود می دانند.

آب دریا با دهن سگ پلشت نمی شود.

قلعه‌های آسترکی ستیزی بر «بیسوادی» بنا شده است،
شاید چند صباحی با جعل و تحریف، مغز عده‌ای از مردم بیسواد را بشویید، اما «خورشید راستی» همیشه پشت «ابر دروغ» نمی‌ماند.

ناگفته نماند دلیل همه این ادعاهای پوچ و بی اساس از آغاز برخی از افراد عقب مانده و بی سواد در طایفه خودم بوده است. افرادی چون معلوم الحال و مجهول الحال(حدود دیپلم)، بوزینه حلیمی دزفولی نوکرزاده (دوم دبستان ناقص)، غلمان گایلون زاده (پنجم دبستان) و کره شیتکی (سوم راهنمایی سیکل) بودند که مرا پیش طوایف دیگر تخریب می کردند و می گفتند ما خان نداشته ایم. بعدها لوینه زاده مهاجر هم به آنها اضافه شد. در آغاز فضای مجازی همانند سگ های ولگرد در گروه ها به من حمله می کردند. تحصیلات افراد فوق روی هم به اندازه مدرک فوق دیپلم من هم نمی رسد. من در زمانی کتاب خود را منتشر کردم که نود درصد طایفه آسترکی بی سواد مطلق بودند و این افراد خود را سواد دار معرفی می کردند.

که شیری نترسد ز یک دشت گور

ستاره نتابد چو تابنده هور

در طول این سال ها

آن کس که به ما ن.ر... بود کلاغ ک.. دریده بود.

سخنی با جوانمردان و نیک اندیشان بختیاری
روایتی در فرهنگ بختیاری ها زبانزد است بدین گونه:«ما بختیاری ها غیرت و جوانمردی داریم، سینه نامرد را نشانه می گیریم نه پشت مرد را».



آنگونه که در تاریخ آمده است برای آغاز دوره صفویه چهار منبع معتبر دست اول تاریخ ایران (دوره شاه تهماسب تا پایان دوره شاه عباس بزرگ) وجود دارد و یک منبع معتبر محلی یعنی سنگ نبشته بنه وار خلیل خان بختیاری آسترکی. در این پنج منبع معتبر تاریخی نام دو شخص (تاجمیر و جهانگیر) با القاب و گاهی بدون القاب مرسوم دوره صفویه به عنوان حاکمان ایالت بختیاری بکار رفته است.

از نظر گاهشماری کتیبه بنه وار اقدم است. یعنی به سال ۹۷۷ق نگاشته شده است و صاحب کتیبه این گونه خود را معرفی می کند:«جهانگیرسلطان ابن حاجی الحرمین خانی امیر تاجمیر بختیاری »
خان و سلطان دو لقبی بودند که در دوره صفویه به والیان و حاکمان برخی ایالت ها از جمله ایالت بختیاری می دادند یعنی حکومت دو نفره خان ـ سلطان

حاکم نخست با لقب خان و حاکم دوم که پسر یا برادر یا عموزاده وی بود با لقب سلطان
اما منابع کشوری

۱. کتاب شرفنامه بدلیسی که در سال ۱۰۰۵ق نگاشته شده است. در این کتاب صراحتا می گوید شاه تهماسب حکومت و سرداری الوسات (طوایف) لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به تاجمیر آسترکی داد. پس از او پیشوایی آن قوم (لربزرگ یا بختیاری) به میرجهانگیر بختیاری از همان الوس (یعنی طایفه؛ منظور الوس طایفه آسترکی است چون بختیاری بودن وی از روی لقبش مشخص است و اگر آسترکی نمی بود نیاز به استفاده از همان الوس نداشت) داده شد.

۲. کتاب تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال منجم یزدی که سه بار از تاجمیر (۱۰۰۷؛۱۰۱۰؛۱۰۱۷ق) و یک بار از جهانگیر(۱۰۱۷ق) سخن گفته است.

۳. کتاب عالم آرای عباسی نوشته منشی شاه عباس اسکندر بیک ترکمان که در سال ۱۰۲۵ق نگارش آن آغاز شده به تاجمیر و جهانگیر و خلیل اشاره نموده است. خلیل خان را فرزند جهانگیر خان دانسته است.

کتابها هم عرض همدیگر نوشته شده است و حاکمان ذکر شده تاجمیر و جهانگیر هستند و با کتیبه هم طول هستند یعنی در پنج منبع دو نام تاجمیر و جهانگیر تکرار شده و به ترتیب حاکم ایالت بختیاری بودند.

اما شوربختانه امروزه در عصر آگاهی و دانش، پان خود طایفه گرایان ذکر شده هر کدام جداگانه با هیاهو و تهمت و دروغ پردازی و جعل اسناد ساختگی، نیاکان ما را به خود منسوب می کنند و هیچ منازعه ای هم با هم ندارند.

مگر می شود پنج طایفه ناهمگون مدعی بزرگان آسترکی باشند بدون اینکه هیچ نام و نشانی از آنها تا دوره زندیه و بعضاً در دوره قاجار در تاریخ نیست. فقط از اصطلاح عمه قزی گفت بهره می برند.
مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری



چکیده ای از تاریخ دودمان بختیاری آسترکی دورکی نیاکان والا گهرم (۸۳۰ـ۱۲۴۱ق)

اُسُ که لر خان نداشت و شاه یکی بید

حاکم همه ولات آسترکی بید

اُسُ که لر خان نداشت، اُ، صفوی شاه

خانی و سلطانینه دادن به ایما




امیر شرف خان بدلیسی از امرای دربار شاه تهماسب و شاه عباس گزارش می‌دهد شاه تهماسب سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به امیر تاجمیر خان آسترکی اعطا نمود پس از وی پیشوایی آن قوم به میرجهانگیر خان بختیاری که از سرشناسان همان طایفه (آسترکی) بود، داده شد.


اسکندر بیگ ترکمان منشی شاه عباس بزرگ گزارش می‌دهد امیر تاجمیر خان بختیاری که پدر در پدر امیر و امیر زاده لرهای بختیاری بود بدرگاه شاه عباس شرفیاب شده و پیشکش ها تقدیم نموده و دوباره به حکومت بختیاری گماشته شد. همو سه بار جهانگیر خان را امیر و حاکم بختیاری و از فرزندش خلیل خان به عنوان حاکم بختیاری نام می‌برد.
(تنها طایفه ای که در دوره اتابکان و قبل از صفویه نام سران آن در تاریخ آمده است، طایفه آسترکی است)
ملاجلال الدین محمد منجم یزدی گزارش می‌دهد در سال ۱۰۰۷ امیرتاجمیر از حکومت بختیاری برکنار و امیرشاه حسین به جای او منصوب شد. همو می گوید در سال ۱۰۱۰ق امیرشاه حسین برکنار و امیر تاجمیر حاکم پیشین که در زندان بود، آزاد و به حکومت بختیاری گماشته شد. همو می گوید امیرتاجمیر فرزند بابک شاه در سال ۱۰۱۷ق به درگاه شاه عباس شرفیاب شد.


در ارتباط با نسب امیر تاجمیر خان و امیر جهانگیر خان، امیر جهانگیر خان در کتیبه بنه وار این‌گونه خود را معرفی می کند:«جهانگیر سلطان فرزند خانی امیر تاجمیر بختیاری».

خان و سلطان القابی بودند که در زمان صفویه به ترتیب به حاکمان اول و دوم ایالات می دادند. حکومت بختیاری در دوره صفویه دو نفره خان ـ سلطان بوده است.

ولی قلی شاملو در دوره شاه عباس دوم هنگام سخن گفتن از نجف قلی بیگ نوه امیر شاه حسین خان بختیاری آسترکی گزارش می‌دهد این دودمان به یاری بخت ارجمند خود قبل از صفویه در ایل بختیاری دارای رتبه امارت و حکومت بوده اند.

محمدعلی امام شوشتری در کتاب تاریخ و جغرافیای خوزستان می نویسد شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد که تا پس از مرگ نادرشاه در خاندانش بود و بعد از آن میان چند خاندان تقسیم شد.

سردار اسعد بختیاری می نویسد شاه تهماسب صفوی سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به تاج امیر خان آسترکی واگذار کرد. پس از او میر جهانگیر خان بختیاری از طایفه مذکور (آسترکی) جانشین گردید. همو می نویسد امیر تاجمیر بختیاری که بسیار قدرتمند بود به درگاه شاه عباس شرفیاب گردید و به خلعت های فاخره دست یافت. همو می گوید ریاست کل بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر خان بختیاری آسترکی بوده است که بسیار قدرتمند بودند و از دو محل که برای خود در گرمسیر یکی سردشت و دیگری بنه وار که مقر اصلی بوده، ساخته اند شکوه آنها را نشان می دهد.

دکتر ژان پیر دیگار فرانسوی می‌نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلويه حكومت لرستان بدست سران آسترکی افتاد که امروزه طایفه ای از باب دورکی بختیاری‌های هفت لنگ را تشکیل می دهند. شاه تهماسب با انتصاب امیر تاجمیر خان آسترکی سلطه آنها بر لرستان بزرگ را به رسمیت شناخت. پس از او امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی جایگزین شد و پس از وی نیز خلیل خان آسترکی جایگزین گردید.

دکتر عبدالرضا درگاهی می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر آسترکی بوده است.

دکتر جهانگیر قائم مقامی می نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلویه بدست سلطان ابراهیم تیموری، طایفه آسترکی نخستین کنفدراسیون لر بزرگ را تشکیل دادند و آن را رهبری کردند تا اینکه شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد. پس از او نیز میرجهانگیرخان حاکم بختیاری گردید.

پروفسور گارثویت می نویسد شاه تهماسب حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد و پس از او جهانگیر خان بختیاری آسترکی جانشین گردید. وو....

سرهنگ ابوالفتح اوژن بختیاری می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند و بخشی از دوره قاجار بر عهده نوادگان تاجمیر خان آسترکی بود.

تو آنی که پیش نیاکان من

بزرگان بیدار و پاکان من

پرستنده بودی همی با نیا

نجویم همی زین سخن کیمیا

در پایان به سخن منسوب به کوروش بزرگ بسنده می کنم:

«شما برای نداشته هایتان می جنگید و من برای داشته هایم».

مو از دست روزگار دارم دل پر

به عقاب تهنه زنن، کرکس و لاشخور

چگونه شرم نمی کنید پدران و نیاکان مارا پدران و نیاکان خود می دانید؟!!!!!!

مهم نیست فرومایگان چه تهمت ها می زنند، چه جعل و دروغی می بافند و چگونه ناجوانمردانه حمله و تخریب می کنند همچنان چون دماوند و زردکوه و چون نیاکان ام امیر بهرام شاه ، امیر بختیار شاه ، امیر تاجمیر خان ، امیر جهانگیر خان ، خلیل خان و حسین خان بختیاری آسترکی دورکی به راهم دنباله خواهم داد.


در طول تاریخ جهان تنها یک تن بدون هیچ یاوری، تک و تنها، یک تنه به صورت انتحاری وار ابتدا در برابر طایفه ای عقب مانده که خودم آنها را زندگی دوباره دادم و سپس در برابر یک ایل که از همه سو طوایف مختلف برای تصاحب نیاکان ام، حمله کردند، پایداری و ایستادگی نمودم.

چو یک مرد جنگی چو یک دشت مرد

هنرها نماید به روز نبرد

یکی مرد جنگی به از صد هزار

سیاهی لشکر نیاید به کار

هتاکی و فحاشی نشانه خفت روح و تباهی شعور تان است.

دکتر علی بختیاری آسترکی بهرامسری، مورخ ارشد در حوزه بختیاری، پدر تاریخ آسترکی و ارتش تک نفره

اردیبهشت 1403، مسجدسلیمان.

بوزینه حلیمی، نوکرزاده آدم فروش جان پدر دزفولی ات این مطلب را به دست همه برسان.

چکیده‌ تاریخ بختیاری از سرنگونی اتابکان تا اوایل قاجار، دودمان بختیاری آسترکی دورکی (۸۳۰ـ۱۲۴۱ق)

درود خدمت دوستداران علم و دانش، حقیقت و راستی، کسانی که تاریخ را بدون تعصبات طایفه ای بررسی می کنند.

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان ( ۳)

دودمان بختیاری آسترکی دورکی (۸۳۰ـ۱۲۴۱ق)

چکیده‌ تاریخ بختیاری از سرنگونی اتابکان تا اوایل قاجار

امیر شرف خان بدلیسی از امرای دربار شاه تهماسب و شاه عباس بزرگ گزارش می‌دهد شاه تهماسب سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به امیر تاجمیر خان آسترکی اعطا نمود پس از وی پیشوایی آن قوم به میرجهانگیر خان بختیاری که از سرشناسان همان طایفه (آسترکی) بود داده شد.

اسکندر بیگ ترکمان منشی شاه عباس بزرگ گزارش می‌دهد امیر تاجمیر خان بختیاری که پدر در پدر امیر و امیر زاده لرهای بختیاری بود بدرگاه شاه عباس شرفیاب شده و پیشکش ها تقدیم نموده و دوباره به حکومت بختیاری گماشته شد. همو سه بار جهانگیر خان را امیر و حاکم بختیاری و از فرزندش خلیل خان به عنوان حاکم بختیاری نام می‌برد.

در ارتباط با نسبت امیر تاجمیر خان و امیر جهانگیر خان، امیر جهانگیر خان در کتیبه بنه وار این‌گونه خود را معرفی می کند:«جهانگیر سلطان فرزند خانی امیر تاجمیر بختیاری».

خان و سلطان القابی بودند که در زمان صفویه به حاکمان ایالات می دادند.

ولی قلی شاملو گزارش می‌دهد این دودمان به یاری بخت ارجمند خود قبل از صفویه در ایل بختیاری دارای رتبه امارت و حکومت بوده اند.

محمدعلی امام شوشتری در کتاب تاریخ و جغرافیای خوزستان می نویسد شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد که تا پس از مرگ نادرشاه در خاندانش بود و بعد از آن میان چند خاندان تقسیم شد.

سردار اسعد بختیاری می نویسد شاه تهماسب صفوی سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به تاج امیر خان آسترکی واگذار کرد. پس از او میر جهانگیر خان بختیاری از همان طایفه (آسترکی) جانشین گردید. همو می نویسد امیر تاجمیر بختیاری که بسیار قدرتمند بود به درگاه شاه عباس شرفیاب گردید و به خلعت های فاخره دست یافت. همو می گوید ریاست کل بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر خان بختیاری آسترکی بوده است که بسیار قدرتمند بودند و از دو محل که برای خود در گرمسیر یکی سردشت و دیگری بنه وار که مقر اصلی بوده، ساخته اند شکوه آنها را نشان می دهد.

دکتر ژان پیر دیگار فرانسوی می‌نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلويه حكومت لرستان بدست سران آسترکی افتاد که امروزه طایفه ای از باب دورکی بختیاری‌های هفت لنگ را تشکیل می دهند. شاه تهماسب با انتصاب امیر تاجمیر خان آسترکی سلطه آنها بر لرستان بزرگ را به رسمیت شناخت. پس از او امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی جایگزین شد و پس از وی نیز خلیل خان آسترکی جایگزین گردید.

دکتر عبدالرضا درگاهی می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر آسترکی بوده است.

دکتر جهانگیر قائم مقامی می نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلویه بدست سلطان ابراهیم تیموری، طایفه آسترکی نخستین کنفدراسیون لر بزرگ را تشکیل دادند و آن را رهبری کردند تا اینکه شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد. پس از او نیز میرجهانگیرخان حاکم بختیاری گردید.

پروفسور گارثویت می نویسد شاه تهماسب حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد و پس از او جهانگیر خان بختیاری آسترکی جانشین گردید. وو....

سردار ظفر می گوید از خوانین بختیاری که امیرالامرا بختیاری بودند و از آغاز صفویه در بختیاری فرمانروایی می کردند می توان از حسین خان و رمضان خان در اوایل قاجار نام برد.

سرهنگ ابوالفتح اوژن بختیاری می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند و بخشی از دوره قاجار بر عهده نوادگان تاجمیر خان آسترکی بود.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

زوزه بکشید فرومایگان

پیام همتبار فرهیخته

با سلام و احترام
دکتر بهرامسری عزیز

مقاله القاب و مناصب حکومتگران بختیاری را کامل مطالعه نمودم بسیار ارزشمند و مستند و با تحلیل های قوی بود احسنت این مقالات علمی پژوهشی برای نسل های آینده راه گشا و بسیار ارزشمند هستند

دکتر .....

از شگفتی های روزگار من و طایفه عقب مانده و آسمیله شده

راست می گویند:
کچل که مینا دار ابو

از شوق مینا، هار ابو

در درازای زندگانی ام شگفتی های زیاد دیدم که به دو مورد فعلا اشاره می کنم. علت بازگویی این موارد بخاطر هجمه های ناجوانمردانه و غیر اخلاقی و دروغگویی است که عده ای عقده ای به خاطر گذشته سیاه شان علیه من روا می دارند.
در بختیاری زبانزدی وجود دارد به قرار زیر: «چپت سر بافه کینه»

۱. طایفه‌ای پراکنده وجود داشت که چپه هرچند خانوارش سر بافه یک طایفه دیگر بود. در واقع بخش زیادی از آنها در طوایف دیگر آسمیله شده بودند. نصف وقت و زندگی ام را گذاشتم چپه هاشون را جمع کردم و روی بافه خودم گذاشتم و به آنها هویت بازیافته دادم، حالا می خواهند بافه خودم را صاحب شوند. در مطلبی که پیشتر با عنوان «سخنی با قوم بختیاری» در وبلاگ منتشر کردم، اشاره نمودم که چپه های این طایفه پراکنده سر بافه کدام طوایف بود.

دگوری‌ها وقتی که اجدادتان تا ۶۰ سال پیش نوکر و رعیت و پشکل جمع کن گاو و گوسپند فلان خان و ارباب طوایف دیگر بودند، حالا برای من کسی شده اید.

من که یادتان دادم خود را خان و آ بنامید

آخه بی شرف تو که اجدادت تا سال ۱۳۴۱ که نظام ارباب و رعیتی ملغی شد ، در روستای هوه موگویی رعیت خواجه موگویی بود و کون اسب او را پاک می کردند و تپاله های طویله هایش را پاک می کردند ، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که اجدادت در دهات موگویی گایلون و نوکر و رعیت خواجه موگویی و سلک بودند ، الان پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که تا همین سه دهه پیش سالی پنجاه نفر تون نوکر و چوپان فلان طایفه بودند و پسوند شناسنامه هایتان هم بنام آن طایفه است ، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که تا همین حالا از خچل و فرزند خچل می ترسید و نوچه آنها هستید و جرات نفس کشیدن حتا در برابر خچل را ندارید، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.


بی شرف پدر ناشناخته که پدرت اسمی ات با حیوانات جماع می کرد، به من فحاشی می کنید.

بی شرف نوچه زاده لوینه زاده، به من فحاشی می کنید.

آخه بی شرف تو که تا همین دهه پیش و همین حالا هم بسیاری از اقوام ات خود را زراسوند می دانند و به گوزیدن اسب های طایفه زراسوند می گفتید و می گویید عافیت باشه، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

بی شرف ها چرا قبل از سال ۱۳۸۲ در میان اجدادتان هیچ خان و آ وجود ندارد، نه سنگ گوری، نه سندی. از زیر یوغ طوایف در آوردم تان و یادتان دادم که خان و آ باشید حالا برای خودم چرندیات می بافید.

در اسفندماه ۱۴۰۲ در گروه واتس اپ ایل دورکی، یکی از آقایان زراسوند در گروه اعلام کرد که آسترکی های علی آباد و نفت سفید خود را زراسوند می دانند و در آگهی های ترحیم شان خود را زراسوند می نامند. چندین نفر از آنها در گروه حضور داشتند اما دم بر نکشیدند و سکوت کردند. ابتدا دو گاهیوند پیام دادند که نه آسترکی هیچ گاه خود را از طایفه دیگر نمی داند. بحث داغ شد. و بعد حلیمی دزفولی دمی تکان داد و حرف دو نفر پیشین را تکرار کرد.

جناب زراسوند دوباره پیام داد که من با چند نفر از آنها در همین گروه تماس گرفتم، حرف مرا تایید کردند اما گفتند به خاطر معذورات پیام نمی دهیم.

سال ۸۱ که خودم در علی آباد برای جمع آوری اطلاعات رفته بودم هم خود را زراسوند می دانستند و میدانند و در آگهی ها خود را زراسوند می دانستند و ده ها بار در مراسم آنها در نفت سفید شرکت کردم و خود را زراسوند می دانند. اگر از خودشان در همان منطقه بپرسید هم خود را زراسوند می دانند و اگر از طوایف همجوارشان بپرسید آنها را زراسوند می دانند. حالا اینها مرا پیش اربابان خود تخریب می کنند.

تا این که سلطونی نامی را به گروه دعوت کردند و پیام داد با این مضمون که ما آسترکی هستیم اما برای احترام نام زراسوند را در آگهی ها مان می نویسیم. هنوز اینها از اربابان خود شرم دارند که اعلام استقلال کنند. بعد سلطونی پدر خود را خان کرده است.و آن سه تا که رگ شان جنبیده بود خفه خون گرفتند و ضایع شدند.

بخش خنده دار این است که دیگر طوایف بختیاری که در دویست و پنجاه سال اخیر خان داشته اند و بر طوایف خود اربابی می کردند، اکنون رعایای خود را به رسمیت شناخته اند اما گاگول های آسترکی که تا چندی پیش هر چند خانوار شان وابسته به یک طایفه بود و رعیت طوایف دیگر بودند، برای من کلاس می گذارند، من که آنها را از زیر مجموعه دیگران رهانیدم.

​​آخه بی شرفا، در چند سال اخیر که این همه مدعی از طوایف مختلف برای من و تاریخ نیاکان ام پیدا شده است، به خاطر نوکری و رعیتی نیاکان شما در دویست سال اخیر بوده که رعیت و‌ نوکر طوایف دیگر بودید و در قباله ها و سنگ گورها و دیگر اسنادتان نام آن طوایف را بدنبال خود آورده اید و الا ما که هرگز سرزمین نیاکان مان را ترک نکردیم و خود را هم وابسته به طایفه دیگری ندانستیم.

تازه این من بودم که آمدم شما را از زیر طوایف دیگر بدر آوردم و به اصل خودتان بازگرداندنم. حالا پیش اربابان تان بدگویی مرا می کنید.

تفو بر شما

بی شرف های عقب مانده ده سال پشت سر من هتاکی کردید که آ مختص تشمال است حالا در فضای مجازی دل و جرات پیدا کرده اید همدیگر را خان و آ خطاب می کنید. یا فامیلی که از تان می میرد و در عمرش زنش بهش نگفته آغا اورا آ می نامید.

به گونه ای که کره جوندار بزمچه حلیمی دزفولی را ا حلیمی خطاب می کند و کره شیتکی هم آن را پخش می کند اما در فضای حقیقی چنان از تشمال می ترسید که جز مش فلانی ندارید.

بی شرفا شما خان و آ مجازی هستید که من به شما این جرات را دادم که چنین کنید حال که خان مجاز هستید و پیش اربابان تان ما را تخریب می کنید، ما ایلخان و شاه هستیم همان‌گونه که نیاکان ام بودند.

۲. یارو پدرش و عمویش زمان حکومت پیشین اطلاعاتی و آدم فروش بودند ، بعد از انقلاب هم از ابتدا پسر عموهایش جذب شدند و در دو دهه اخیر هم خودش سر و کارش با نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است و گاهی هم عکس هایش را با برخی از نیروهای اطلاعاتی در فضای مجازی منتشر می کند اما هرکجا می‌رود یا در فضای مجازی با هرکسی از همشهریان من در گروه ها آشنا می شود، با آنها چت می کند و می گوید: علی آسترکی، نیروی اطلاعاتی و آدم فروش است و شغل خودش را به من نسبت می دهد (همشهری هایی که مرا می شناسند، چرندیات او را به من گفته اند).
بعد از کودتای نوژه که تیره بهرامسری خلع سلاح شد نیز عموزادگان اش که بعدها شغل گرفتند، اسلحه های تیره را لو می دادند ولی چون پدر من هنگام شبیخون زدن نیروهای نظامی اهل فرار نبود و چندین بار بازداشت و زندانی گردید (آخرین بار چهار ماه زندان ممنوع ملاقات بود)، با تبلیغات مسموم مانند همین حالا کار خودشان را به او نسبت می دادند.

در دهه شصت که پدر من برای تیره بهرامسری تعاونی عشایری را راه اندازی کرد، بستگان آدم فروش اش ده ها نامه علیه او به ادارات مختلف اصفهان ارسال کردند و ناجوانمردانه پس از چهار سال که یک شکاف میان تیره بوجود آوردید و سازمان امور عشایر، تعاونی را در اختیار دو نفر چهارلنگ گذاشت، و سرانجام با کناره گیری داوطلبانه پدر من، آن را به نوچه های تان دادید که الان تره هم برات خورد نمی کنند.

من اگر آدم فروش می بودم بایستی مثل تو مال و منالی به هم زده باشم. تو خودت و بستگانت آدم فروش بودید و هستید.

بی شرف هرزه (در نامه معلوم الحال به برادرش تو را هرزه نوشته)

تو اگر غیرت داشتی تقاص پدرت را می گرفتی.

اگر غیرت داشتی ، با قاتلان پدرت همسو نمی شدی و آنها را آ خطاب نمی کردی.

به سخن فردوسی بزرگ، تو با قاتلان پدرت همداستان شدی

به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدم من این داستان
که فرزند بد، گر شود نرّه شیر
به خونِ پدر هم نباشد دلیر

تیره قاتلان پدرت به نمایندگی حلیمی بوزینه به ادارات خوزستان علیه من گزارش دادند که عکس پدر ساو... تو را در کتاب زده ام آنگاه تو با آنها لاس می زنید.

اگر غیرت داشتی ، معلوم الحال که آن همه به پدر و مادرت توهین کرد، را گوشمالی می دادی.

کوتاه سخن اینکه خسروپرویز پادشاه ساسانی می گوید: هرکس قاتل پدر خود را نکشد، .... است.

زمانه بس که پلید و پلشت و مسخره شد

عیارسنجی خورشید کار شب‌پره شد

هرچه وقیح تری، مدعی و پر سر و صدا تری

من اگر در کتاب و نوشته هایم از برخی تعریف کرده ام، لقب خان یا آ داده ام، تعریفی نبود اما چون عادت دارم کسانی که نامشان در کنار ام قرار می گیرند ، فرزندانشان احساس کوچکی نکنند.همین

در درازای تاریخ همیشه افراد بدنامی مانند تو و طایفه عقب مانده، بوده اند که با تاختن و تهمت زدن به افراد خوشنامی چون من می خواستند برای خود اعتبار بدست آورند.

خودت و بستگان بی آبرویت به قول معلوم الحال، یک نسبت ناروای دیگری را به پدر من نسبت داده اید. برای راست و دروغ آن تنها می گویم ریدم به گور پدر دروغ گو. همین

البته تو و فامیلت به خاطر بی غیرتی و ناتوانی در قصاص پدرت، ناچاری برای سرپوش گذاشتن به عقده های تان به پدر من که تنها رقیب پدرتان بود این ناشایست ها را برچسب بزنید.

سنگ بدگوهر اگر کاسه ی زرین بشکست

قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

این قدر بی غیرت و ناتوان هستید که آن کره شیتکی شایعه کرده که پدرت را حکومت بعد از کودتای نوژه کشت در حالی که کوتای نوژه یک سال بعد از مرگ پدرت در تابستان ۱۳۵۹ رخ داد و پدر تو در بهار ۱۳۵۸ توسط تیره کوشه کشته شد.

قلقلی به دستسه، هی ول ادونه

پشت وانت سی قاتل هالوس، تبلیغ اخونه

تازه برای مرگ پدرت بیشترین خسارت ها را ما متحمل شدیم چون در ییلاق و گرمسیر هم مرز کوشه ها بودیم که پدرت را کشته بودند. هزینه همه جنگ هایی که در مارک ییلاق و چهاربیشه گرمسیر را متقبل شدیم علیرغم این که بیشترین خویشاوندی را با کوشه داشتیم تا پایان آشتی کنان قطع رابطه کردیم اما نوچه های پدرت که مال و اموال کوشه را غارت کردند، از روزهای نخست شبانه با آنها ارتباط داشتند. و به قول معلوم الحال هر کدام تان در جایی مشغول عشق و حال خودتان بودید و کره شیتکی که به قاتل دایی اش می گوید باعث افتخارم هستی با اموال غارتی در خانه عصبی خوش می گذراند.

می گویند آدم اصل و نسب دار در دشمنی هم بزرگوار است.من اصل و نسب دارم در دشمنی هم بزرگوارم .از بختیاری های شرافتمند و جوانمرد می خواهم به چاپ نخست کتاب «بنه وار من ایل من»۱۳۸۲، اثر نگارنده، نگاه کنند، ببینید من درباره پدر این آدم فروش هرزه به قول معلوم الحال، چه نوشته ام و آنگاه مقایسه کنید با آنچه آقای موسی حاجت پور در کتاب از لالی تا چهارمحال درباره پدر این آدم فروش نوشته است.

اصولاً آدم‌های کم توان و جاهل، به جای مبارزه صحیح، به جای رقابت درست، به جای رقابت جوانمردانه، تهمت می زنند، افترا می زنند، انگ می زنند و بازی ناجوانمردانه را آغاز می کنند.

من از تهمت ها و افتراها و تخریب ها ترس ندارم و کاری را که دهه شصت آغاز کردم را با سرعت ادامه می دهم.

مو از دست روزگار دارم دل پر

به عقاب تهنه زنن، کرکس و لاشخور

فردوسی فرزانه ایران زمین درباره بد اصل و بد گوهرانی چون همه تان چنین می گوید که مصداق اهمیتی بود که من به عقب ماندگان تاریخ دادم و به آنها هویتی نو بخشیدم:

ز بد اصل چشم بهی داشتن

بود خاک در دیده انباشتن

ز بد گوهران بد نباشد عجب

سیاهی نشاید بریدن ز شب

درختی که او تلخ دارد سرشت

گرش بنشانی به باغ بهشت

سرانجام گوهر بد کار آورد

همان میوه تلخ بار آورد

سر ناسزایان برافراشتن

و از ایشان امید بهی داشتن

سر رشته خویش گم‌کردن است

به جیب اندرون مار پروردن است

ما دریاییم

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

پیام یکی از همتباران بختیاری از تبار کیانرسی چهارلنگ، دکتر و استاد دانشگاه

با درود بیکران بر پژوهندهء نستوه!
استاد دانشی!
مقالهء علمی و مستندتان را در باب "... آسترکی (آستروکیان)، مرور کردم؛

براستی دین خود را به طایفه و به ایل خویش ادا کردید!

شما را تحسین می کنم!

ارادتمند .....

با توجه به اینکه لمپن های بختیاری در فضای مجازی با چهره های علمی و فرهنگی که حقیقت و واقعیت را بیان می کنند ، تماس می گیرند و با همان شیوه چاله میدانی با آنها برخورد می کنند ، از ذکر نام افراد خودداری می کنم.

پیام فرهیخته بابادی

[۸/۱۱،‏ ۲۲:۰۹] ..... بابادی: درود آ علی 
متاسفانه چند نفر ز حضرات آسترکی(با سک سک عده ای ز چهارلنگ و ....) آگاهانه یا ناآگاهانه کارهایی کردن که داشت تاریخ زنده شده آسترکی توسط جنابعالی را به چالش میکشیدن و مدعیانی پیدا شد.
اما کور خوندن .
تاریخ حکومتگران بختیاری آسترکی بخش پرافتخاری از تاریخ بختیاری است که کسی نمیتونه چالش در ان ایجاد کنه یا تحریف کنه.
[۸/۱۱،‏ ۲۲:۱۲] علی بهرامسری بختیاری: بله درود خدا برا شما و نیاکان شما 

دقیقا گل گفتی

کارشان نااگاهانه بود البته اینا اصالتا آسترکی نیستند و تا قبل از چاپ کتاب ریش سفیدانشان می گفتن ما آسترکی نیستیم 
نامه نوشتن برای چهارلنگ سلک که این خوانین از شما هستن 
نامه هست


[۸/۱۱،‏ ۲۲:۱۴] علی بهرامسری بختیاری: به من می خندیدن که می گفتم خان بوده ایم 

حالا همه از روی شجره نامه من شجره نامه می نویسند و پز می دن و به خودم فحاشی و اهانت می کنند.
[۸/۱۱،‏ ۲۳:۱۳] ...... بابادی: بله
واگذارشون کن به خدا.
 *زمان همه چیز را ثابت می کنه*

کتیبه امیر جهانگیرخان بختیاری آسترکی ثبت ملی شد

کتیبه میرجهانگیرخان بختیاری آسترکی نخستین بار توسط نگارنده علی بهرامسری بختیاری آسترکی در دهه شصت شناسایی و برگردان و برای نخستین بار در سال 1382 در کتاب بنه وارمن ایل من (تاریخ هزارساله بختیاری _ تاریخ بختیاری پس از ساسانیان)، اثر نگارنده چاپ و منتشر گردید. 

@امیرجهانگیرخان (سلطان) ف امیر تاجمیرخان بختیاری ف امیر بابک شاه ف امیربختیارشاه ف امیر بهرام شاه ف امیر اردشیر آسترکی 

 

💠 در نامه‌ای‌ از سوی وزیر میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی انجام شد

🔷 ابلاغ مراتب ثبت‌ملی ۱۲ اثر منقول فرهنگی‌تاریخی به استاندار خوزستان


🔹مراتب ثبت ۱۲ اثر منقول فرهنگی‌تاریخی در نامه‌ای‌ از سوی وزیر میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی به استاندار خوزستان ابلاغ شد.

به گزارش روابط‌عمومی اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی خوزستان، در متن نامه دکتر علی‌اصغر مونسان به قاسم سلیمانی دشتکی آمده است:
 
«در اجرای قانون راجع به حفظ آثار ملی، مصوب آبان ۱۳۰۹ مجلس شورای ملی و نظام‌نامه اجرایی آن، مصوب ۱۳۱۱ هیأت وزراء، بند «ج» از ماده‌واحده قانون تشکیل سازمان میراث‌فرهنگی کشور مصوب بهمن ۱۳۶۴ مجلس شورای اسلامی و بند ششم از ماده سوم قانون اساسنامه سازمان میراث‌فرهنگی کشور مصوب ۱۳۶۷ مجلس شورای اسلامی، ماده ۲۲ آئین‌نامه حفاظت از میراث‌فرهنگی کشور، مصوب ۱۳۸۱ شورای امنیت کشور، فصل دوم آئین‌نامه مدیریت، ساماندهی، نظارت و حمایت از مالکان و دارندگان اموال فرهنگی‌تاریخی منقول مجاز مصوب ۱۳۸۴ هیات وزیران، مراتب ثبت ۹ اثر منقول فرهنگی‌تاریخی به شرح زیر که پس از تشریفات قانونی لازم در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده، اعلام می‌گردد.
 
۱. لوح و پاکت گلی، هفت‌تپه (شماره اموالی ۵۱۶۹۸ و ۵۱۷۹۸)، شماره ثبت ۱۸۲۴، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۲. گل‌میخ لعابدار، هفت‌تپه (شماره اموالی ۵۱۸۹۸)، شماره ثبت ۱۸۲۵، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۳. سنگ‌نبشته، هفت‌تپه (شماره اموالی ۴۲۵)، شماره ثبت ۱۸۲۶، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۴. مهر استوانه‌ای از سنگ‌ سیاه و سفید هفت‌تپه (شماره اموالی ۵۱۹۹۸)، شماره ثبت ۱۸۲۷، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۵. مهر استوانه‌ای از سنگ لاجورد هفت‌تپه (شماره اموالی ۵۲۰۹۸)، شماره ثبت ۱۸۲۸، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان شوش، شهر شوش، پایگاه میراث‌جهانی چغازنبیل و هفت‌تپه؛
 
۶. نگارکند الیمایی باجول، ایذه (شماره اموالی ۷۴۴۰۹۹)، شماره ثبت ۱۸۲۹، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان ایذه، شهر ایذه، موزه باستان‌شناسی؛
 
۷. کتیبه میرجهانگیرخان، روستای بُنه‌وار، شماره ثبت ۱۸۳۰، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان لالی، بخش مرکزی، دهستان سادات، روستای بنه‌وار بابااحمدی؛
 
۸. گچبری دستوا (شماره اموالی ۲۵۵)، شماره ثبت ۱۸۳۱، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۹. لباس سنتی (ارخلق)، شوشتر (شماره اموالی ۴۰)، شماره ثبت ۱۸۳۲، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان شوشتر، شهر شوشتر، اداره میراث‌فرهنگی شوشتر.
 
همچنین در نامه مشابه دیگری به استاندار خوزستان مراتب ثبت سه اثر منقول فرهنگی‌تاریخی به شرح زیر ابلاغ شد:
 
۱. مجسمه یعقوب‌لیث صفاری اثر ابوالحسن صدیقی، دزفول، شماره ثبت ۱۸۲۱، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان دزفول، شهر دزفول، میدان بعثت، ورودی شهر دزفول از سمت اندیشمک،
 
۲. پیکرک حیوانی گاو، شماره ثبت ۱۸۲۲، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
۳. تبر مفرغی، شماره ثبت ۱۸۲۳، مورخ ۹۹/۱۱/۲۶،
 
محل نگهداری: استان خوزستان، شهرستان دزفول، شهر دزفول، خیابان امام‌خمینی ره شمالی، بقعه متبرک آستانه بقعه سبزقبا دزفول.

فرهیختگان آسترکی


[۸/۴،‏ ۱۲:۴۱] عباسقلی سلطانی سولگانی:  درود بیکران بر ایل پرافتخار دورکی که دارای تیره وطوایف بزرگ میباشند ودارای چند دوره نماینده در مجلس  در سراسر کشور بخصوص خوزستان باید به چنین ایل وطوایف افتخار کرد 
اما در بعضی مواقع مطالبی در گروه لامردون دورکی ارسال میشود که در شان  لامردون نمی باشد نسبت به شخصیتهای بزرگ ودارای معلومات و تاریخ دان که باعث کوچک شمردن طایفه یا ایل دورکی بشمار میرود مثال شخصیتی مجلسی با سواد تاریخ دان به نام خان بزرگوار آعلی بهرامسری آسترکی واقعا که چندین وچند بار مطالبی در گروه های مختلف ارسال شد نسبت به خان بزرگوار که واقعا جای شرمندگی دارد برای برادری که بخواهد بخاطر جاطلبی وشیرین زبانی چنین شخصیتی را سر زنش یا کوچک بشماره

اما شخصیت بزرگ همیشه بزرگه مثل دریاست که با هر چیزی آلوده نمی شود پس خواهشن با آبروی ایل دورکی فرقی ندارد از کدام طایفه باشد وچه شخصی همه برادر هستیم اما هر کسی جایگاهی دارد اگر بنده بر علیه برادر خودم مطلبی به نویسم که از طایفه آسترکی باشد مطمئن باشید اگر پاش بیفتد وموقعیتم در خطر باشد به خاطر جاطلبی طوایف دیگر را هم مورد بی احترامی قرار خواهم داد  پس سبک وسنگین هر شخصی دست خودش میباشد با حرف و حدیث بنده هیچ شخصی کوچک نخواهد شد چون الحمد الله همه با سواد با منطق و داشتن شعور بالا هستند 
 عباسقلی سلطانی سولگانی آسترکی بختیاری دورکی 
🙋🏼‍♂️🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼
[۸/۴،‏ ۱۴:۵۱] ابراهیم بهرامشیر : درود بر شما آ عباسقلی خان سلطانی سولگانی آسترکی شیر مرد با غیرت ایل سرفراز دورکی✌🏻

دکتر آعلی خان بهرامسری آسترکی دورکی باعث افتخار ماست شما به دل نگیر خان انسان های زیادی هستن استاد شعار دادن هستن و در زبان از اتحاد و برادری سخن میگن اما ..   لالایی بلدن اما خوابشون نمیبره یا نمیخوان بخوابن ..


دکتر آعلی خان بهرامسری آسترکی دورکی باعث افتخار طایفه و ایل سرفراز دورکی هستن.

 تا زمانی که ایران بودم این افتخار را داشتم تا شاهرگ از ایشان حمایت کردم و در هر جای دنیا که باشم با تمام وجود و توان از ایشان حمایت میکنم.


ایشان زحمت های خودشان را کشیدن و ثبت تاریخ شده.

و اما اونهایی که دشمنی میکنن

مثل این میمونه شاگرد استاد خودش را مسخره کند و با وی دشمنی کنی ..

در آخر چه میشود؟ 


در آخر استاد استاد خواهد ماند و وشاگرد حسرت خور و شاگرد خواهد ماند..

دشمنی و نفرت و .. چیزی از طرف مقابل کم نمیکنه بلکه اعتماد به نفس اونو زیاد میکنه برای گام های بزرگتر..

به عنوان مثال در سالهای گذشته ایشان فوق لیسانس بود الان دکتر است و شما هنوز همانی هستی که از پای بساط تکانی به خودت ندادی رو به جلو ..

باید یاد بگیریم و فرهنگ سازی کنیم برای پیشرف خودمان و جوانان و تخم کینه و نفرت را در دل جوانان نکاریم.
 و مشکلات را با گفتگو حل کنیم نه با دشمنی و ..


نادانی و  ترس و حقارت در وجود کسانی که باما دشمنی میکنن بوده و خواهد بود 

اما میتوانیم اصلاح کنیم بجای اینکه پشت سرهم از کینه و نفرت از یکدیگر سخن بگوییم در جمع های خانوادگی بهتره کینه را کنار گذاشت.

دشمنی را با برادری، خودخواهی را با گذشت و فداکاری

خشم و نفرت را با مهربانی

دروغ را با صداقت جایگزین کنیم.

[۸/۴،‏ ۱۵:۲۷] عباسقلی سلطانی سولگانی: درود بر جنابعالی خان ابراهیم  که با غیرت بوده و هستی انشا الله هر کجا هستی تنی سالم ودلی شاد داشته باشی غیرت جنابعالی را بنده وپسرام از نزدیک وبا عمل از جنابعالی دیدیم اما در مورد خان بزرگوار دکترآعلی خان بهرامسری آسترکی  عرض کنم واقعا باید با افتخار بگوئیم که دورکی مردان

بزرگ دارد اما طایفه آسترکی باید ممنون زحمات دکتر باشند که طایفه آسترکی را به همه معرفی کرد بخصوص خود آسترکی هایی که هیچ اطلاعاتی از تاریخ وبزرگان  آسترکی نداشتند اما دکتر و استاد خان علی بهرامسری با اطلاعات بالایی که داشت بزرگی ایل دورکی وطایفه پرافتخار آسترکی را به همه طوایف معرفی نمود. بنده هر چه اطلاعات پیدا کردم از علم واطلاعات بی شمار دکتر خان علی خان بهرامسری بود نه بنده همین آقایانی که قد علم کردند و شاخ وشونه می کشند وبد بین دکتر هستند باور دارید از علم دکتر استفاده برده واز تجربه خان سواستفاده کرده نسبت به خان اما  حضرت عالی درست فرمودی شاگرد تنبل ضد استاد عمل میکند بنده با تمام وجود از دکتر حمایت کرده ودر تمام گروه ها که عضو هستم جواب دندان شکن به افرادی که ضد خان آعلی بهرامسری آسترکی وایل دورکی بخواهد قد علم کند با کمک بزرگان و جوانان با غیرت ایل جواب دندان شکن خواهد داد درود بر آابراهیم بهرامسری با غیرت 
ببخشید اگر متن طولانی و کلماتی تند بکار رفته جهت افرادی که دارند در ایل نفاق ایجاد میکنند نسبت به فرهیختگان وبزرگان 🙋🏼‍♂️🙏🏼🙏🏼🙏🏼

گفتگوی فرهیخته بختیاری درباره هجمه هایی که آسترکی نماها علیه من ایجاد کرده اند

[۷/۲۱،‏ ۱۴:۳۴] ....... اکبری : انچه برای شما رخ داد با همین گزارشی که نوشتی مو به مو و نکته به نکته برای من رخ داده تنها کسی هستم در دنیا که شما را درک کرده و هم درد هستم
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۳۵] ....اکبری : آدم وقتی مردمی تحقیر شده را دریک شب از عمق زمین به اوج آسمان برساند باید انتطار داشته باشد که آن مردم خود را گم کنند
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۳۶] ...... اکبری : هرکسی لایق ترقی دادن و ترفیع منزلت نیست
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۳۸] .......اکبری : ما افرادی که جلوی طوایف دیگر چنته خالی داشته و احساس خود کم بینی داشتن را یک شبه سابقه سلطنت و قدمت هزاره ای بهشون دادیم به هم وصلشون کردیم و پرجمعیت و متحد شدند اولش در پوست خود نمی گنجیدند بعد از اندکی تبدیل به مدعی و رقیب شدند آوردیمشون آدمشون کردیم هووی خودمان شدند و بزرگترین تخریب کنندگان و بلای جان
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۳۸] ...... اکبری : ما آنها را بالا بردیم اسم دار و طایفه دار کردیم ولی آنها مارا پایین آوردند
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۴۳] ...... اکبری : اگر طوایف ما در سالهای اخیر جایگاه و منزلتی میداشتند اینطور بی جنبه نبودن چون یک دفعه باد رفت تو پوستشون جو گیر شدن 
همین حالا یک نفر از خیابون ببر برمنصب ریاست جمهوری بزار معلومه قاطی میکنه
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۴۵] ....... اکبری: ما چون خودمون از این طوایف بودیم دراصل میخواستیم رزومه وشناسنامه  خودمون رو  جمع آوری کنیم حس ناسیونالیستی ساده لوحانه مارو برد طرف یک مشت بی ظرفیت شدیم مبلغشان و آخرش هم جلوی طوایف دیگر کلی آبرو ریزی کردن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۰] ..... اکبری: باید ادم ملت خودشه بشناسه
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۰] ..... اکبری : ظرفیت مردمه بدونه
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۰] .....اکبری : لاجنبه لا معرفت لاغیرت
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۱] ...... اکبری: خواستی محبتی کنی وجوابته دادن به تاریخ راه یافتن سند دارشدن بعدش ...
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۲] ..... اکبری: بی وجدان ها نمی کنن تو محیط طایفه حتی بحث کنن، جلو طوایف دیگه تخریب میکنن که یک وقت دیگران به ما حس احترام نداشته باشن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۴] ......اکبری: شعار ما باید این باشه 

یارب مباد که گدا معتبر شود...
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۵] ..... اکبری : من و شما شغلمون گدا معتبر کردن بوده
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۵] ......اکبری : تاریخ نشون میده گدا معتبر نخواهد شد 
دیدیم که سعی کردیم آدمشون کنیم خر تر شدن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۶] ..... اکبری: اول حداقل مظلوم و بی ادعا بودن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۶] ...... اکبری: هار و پر رو شدن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۸] ..... اکبری: الان که چند گروه دارن خوانینتونه مصادره میکنن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۸] ....... اکبری: آیا..... حریفشه؟
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۹] ...... اکبری: ولی اگر تو حرف بزنی خیلی انگیزه که داره جواب تو رو میدن
[۷/۲۱،‏ ۱۴:۵۹] ...... اکبری: چون اینا جلو طایفه های دیگه طبق معمول خود باوری ندارن
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۰] ...... اکبری: تو هم چون ترقیشون دادی  وبه تو حسادت دارن
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۰] ..... اکبری: از نظر اونا مشکل مدعیان تاریخ نیست که داره پایینشون میاره مشکل تویی که بردیشون تو ابرا
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۱] ...... اکبری: خلاصه همین بی وفایی هایی اینها را اگر درمقدمه چاپ بعدی ننویسی مدیون خودتی
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۲] ...... اکبری: سرگذشت ارتقا مردمی که قدر ترقی دهنده را ندانستند
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۲] .......اکبری: تاریخ فقط شرح جنگ ها نیست
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۴] .... اکبری: شما خودت شخصا مهم ترین آدم و احیا کنند این طایفه بود ی قرار باشه تاریخ طایفه نوشته بشه آن چه برتو گذشت جزو تاریخه
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۴] ......اکبری: ویک گوشمالی هم برای برخی بدون ذکر نام
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۴] ..... اکبری: و همچنین جدا کردن حساب خود از این افراد چنین و چنان
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۵] ...... اکبری: حافظ میگه 
من گرچه در نظر یار خاکسار شدم 
رقیب نیز این چنین محترم نخواهد ماند
[۷/۲۱،‏ ۱۵:۰۶] ...... اکبری: چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

[۷/۲۱،‏ ۱۳:۲۱] ......اکبری : انصافا شخص من آسترکی را با شما شناختم
[۷/۲۱،‏ ۱۳:۲۵] .... اکبری : من.........را .... کردم و 
تو آسترکی را آسترکی کردی، مشتی آدم بی منزلت، اسم و رسم دار و مدعی شدن هرچه تونستن بی چشم و رویی کردن

 

دوست و همتبار ارجمندم جناب اکبری 

گروهی لمپن آبروی نام آسترکی و تاریخ آسترکی را بردند.

بوزینه ای هار شد و این هاری به شمار زیادی سرایت کرد.البته هسته اصلی این گروه لمپن و بی سواد که بالاترین شان دیپلم است اصلا آسترکی نیستند  و چنان بی آبرو و بی حیا هستند که آسترکی های اصیل از ترس آبرو سکوت کرده اند. 

حالا از روی شجره نامه من شجره درست می کنند و پز می دهند. 

چه زیبا گفت فردوسی شیرین سخن درباره فرجام کار من و تو :

چه گفت آن خردمندِ شیرین سَخُن
که گر بی‌بُنان را نشانی به بُن

به فرجام ِکار آیدَت رنج و درد
به گِردِ درِ ناسپاسان مگرد   

فردوسی

پیام استاد حسین پور

[۶/۲،‏ ۱۰:۴۸] .....حسین پور :

درود بر استاد ارجمند فاخر قوم قلم ،
صاحب عِلم و عَلم ،
بصیرت و روشنگری
جناب دکتر علی بهرامسری عزیز
✋🌹

پیام همتبار فرهیخته بختیاری، راکی تبار

[۵/۱۸،‏ ۱۶:۰۵]ابراهیم راکی تبار  ‏: 

عرض سلام و وقت بخیر خدمت همتباران معزز و مکرم

استاد ارجمند جناب آقای علی بهرامسری

زحمات جنابتان برای معرفی تاریخ آسترکی بر کسی پوشیده نیست 

اگر زحمات و تحقیقات شما نبود مسئله حکومتگری  آسترکی برای عموم خصوصا طایفه معظم آسترکی نمایان نمیشد 

هر چند میدانم که از طرف برخی افراد در طایفه آسترکی نیز مورد بی مهری قرار گرفتید 

بنده همینجا از زحمات جنابتان در این خصوص قدردانی مینمایم 

و دوستان قدیمی را که الان راه مخالفت و عناد را پیش گرفته اند را به قدردانی و قدرشناسی از زحمات جنابعالی فرا می‌خوانم 

باشد که حقایق بر همگان روشن و آشکار گردد🌹🙏

به مناسبت سالگرد عروج ملکوتی سردار امیر فاضل خان آسترکی بختیاری

شانزدهم اردیبهشت مصادف است با دوازدهمین ساگرد درگذشت استوره مردانگی و انسانیت سردار امیر فاضل خان آسترکی بختیاری 
در چنین روزی 
چرخ گردون از حرکت باز ایستاد تا این غم بزرگ  را ثبت نماید.
در چنین روزی یکی از نیکمردان بختیاری و یکی از شریانهای حیاتی ایل قطع شد و به دیار دیگر شتافت.
در چنین روزی  بزرگمردی دیگر  از واپسینان دودمان   بزرگان  دست از این جهان خاکی شست و به دیدار پروردگار شتافت .
در چنین روزی: بسیار سخت وجانکاه بود  که نیک مرد دیگری از ایل جلیل بختیاری از تبار و نواده تاریخسازان ایل بختیاری امیر بهرام شاه ، امیر بختیارشاه ، امیر تاجمیرخان و امیرجهانگیرخان و خلیل خان بختیاری آسترکی :  کلانتر سردار امیر فاضل خان آسترکی بختیاری  ایل را تنها گذاشت. او که در عشق به ایلش زبانزد عام وخاص و یک مصلح عدالت پیشه اجتماعی بود و بزرگوارانه با مشکلات می جنگید و در تمام مجالس آنجا که نیاز بود  با نطق غرا  به تمام کاستی ها و بی عدالتی ها که در حق ایلش، روا می داشتند زبان به اعتراض می گشود. 
او سخندان و سخنوری از نسل دلهای سوخته ، از جنس انسانیت ، غیرت و مردانگی بود و 
هیچ لحظه ای برای کمک به ایلش آرام ننشست و برای عمران و آبادی و پیشرفت طایفه اش تا واپسین دم آرام ننشت  و   همواره دردهای ایل را فریاد میزد.
قلم ها ناتوانند از نوشتن و سینه ها از فریاد زدن،  بغض ها  در گلوهایمان فروماندند .

نیک میدانم که مردان بزرگ هرگز نمی میرند .
آنانکه دریا دل بودند ، دلی پر از عشق و شور و سودای خدمت داشتند همواره زنده اند و در قلب همه خردمندان می مانند.

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

سخنان دو تن از بزرگ زادگان طایفه اسیوند دورکی در باره امیرفاضل خان آسترکی بختیاری بهرامسری

[۶/۶،‏ ۲۱:۳۵]  بهادری اسیوند: آری درسوگ مردان بزرگ ویادگاران سلسله جبال زاگرس ونوادگان اولین ایلخانان بختیاری بایست زانوی غم برسینه گرفت وبرتفنگ زرین نشان آنان باید بوسه زد وگریست که همانا تفنگشان وروح بلندشان خودگواه برشهامت وشکوه وصلابت آن سپه سالاران قوم کهن ریشه بختیاری بود. روح ان سالارمرد بزرگ شادروان آفاضل خان بهرامی آسترکی به وسعت اندوهمان شادباد.

 

 

 


[۶/۶،‏ ۲۲:۰۷] خدابخشی اسیوند: سلام برهمه گویل بزرگواردورکی بله برادر عزیز،

آفاضل آسترکی یکی ازبزرگمردان ایل بختیاری بود.انصافا هرچه از خوبیهای این بزرگوار بگویی بازم کم گفتی   خیلی تلاش وزحمت کشید برای این طایفه بنده با خانواده آفاضل و برادرش رفت وآمد خانوادگی داریم در ضمن چندسال هم درلالی همسایه مابود.انصافا خانزاده اند.روح ان سالارمرد وخانزاده بزرگ شادروان آفاضل خان بهرامی آسترکی به وسعت اندوهمان شاد باد🌹

وای از گرد سم تازه خر خریده ها

آن که اسب داشت گرد سمش فرو نشست.    🐎🐎
وای از گرد سم تازه خر خریده ها.     🦓🦓

آن روز که بسیاری از مردمان ایلم، دانسته یا ندانسته،داشته یا نداشته، کلمه مقدس (آ) را فراموش کرده و اطلاعی از (آ) شدن یا (آ) بودن نداشتن، عده ای سیاس در میان گویلم رخنه کرده، و کلمه (آ) را به تمسخر گرفتند، و موجبات اختلاف برادری را در بین ما بوجود آورده، آنقدر ما را سرزنش کردند، تا باورمان شد که (آ) مختص ما نیست، از اینجا بود که( آ ) بودن را به نسیان سپردیم،غافل از اینکه ( آ ) از آن ما بوده و ان شاء ا... خواهد بود. سیاسان(همان کسانی که الان خود را آ می دانند) با سوء استفاده از عده ای بزدل و ساده لوح در اولین فرصت به دنبال سرقت (آ) بودند که خوشبختانه عده ای از گویل دلیر از این موضوع اطلاع یافته و با تمام توان از اصالت و بزرگی خود حراست نمودند.
   اگر فردی اهل علم و تاریخ به دنبال بولد کردن یا نمایاندن (آ) باشد، (آ) را برای همه گویل میخاهد، آنهایی که میگویند ما (آ) نیستیم، من به آنها میگویم در اصل شما پاسداران خوبی برای حفاظت از بزرگی خود نیستید وگرنه همه ما از یک پدر هستیم، متاسفانه بسیاری از ما نتوانستیم، از این کلمه مقدس پاسداری کنیم، و با این بی تفاوتی زحمات چندین ساله تاریخ نگاری همچون دکتر آ علی بهرامی(بهرامسری) را نادیده گرفتیم.
به امید روزی که همه با هم و با اتحاد و گوگری از آ بودن خود دفاع کنیم.🌹🌹

علی بهرامی_ دزفول 1399

 

سیاس ها بوزینه حلیمی نوکرزاده که اصلا آسترکی نیست، غلمن گاگلون زاده و کسانی  بودند که الان خود و فامیلشون را ا می دانند.

پیام کدخدا امیرحسین اسه وند آسترکی

آقای بهرامسری

من وفامیل من  اززمانیکه شمادرلالی تشریف داشتیدحتی قبل ازآن خدمت خانواده شماومرحوم پدرت آ فاضل، ارادت خاص داریم حتی جهت یه موردخون بس درفامیل ماشاید شمایادنداشته باشید چندین روز خودمان وافرادمصلح کار درمنزل شمابودیم مرحوم پدرت چندگوسفندسربریدخرج هاکردتلاش نمودماآنهارافراموش نکردایم وبه بزرگواری خانواده شماارادت داریم باکج دهنی اشخاص ازنظرآنهاکه میدانندشخصیت خانوادگی شمازیرسوال نمیره ازت خاهش میکنم . شاید شخصی اشتباه کرده باشه وبه اشتباه خودش پی ببره وعذرخاهی کنه وکدورت هابرطرف بشن پس بدون همیشه دیگهای بزرگ دیرترجوش می آورند شمابزرگ وسرورمایی ازنزدیک خدمتت میرسم شبت به خیر موفق باشید.
امیرحسین (سوخترو) اسیوند آسترکی

پیام های قدردانی برادران داودی آسترکی


[۱/۱۶،‏ ۰:۱۵] ..... داودی گایوند: درود آعلی
شبتان خوش🌹🌹🌹
[۱/۱۶،‏ ۰:۲۰] ...... داودی گایوند: من واقعا شرمسارم.
و از طرف خودم ازت معذرت میخام.
[۱/۱۶،‏ ۰:۳۰] .....داودی گایوند: اینا کتاب شما را مطالعه کردن و چون نام سه تن از پدربزرگای من ذکر شده و نامی از بقیه برده نشده خیلی ناراحت شدن.
ک از قدیم تا الان کلا با ماخوب نبودن و همیشه پشت ما رو خالی میکردن.
میخاستن نام و آوازه ی ما ازبین بره.
که متآسفانه تا حدودی هم موفق شدن.
حالا که نام آنها دیدن دیگه....
 

[۱/۱۵،‏ ۲:۲۳] ...... داودی گایوند: سلام  آ علی شما یکی ازافتخارات ایل استرکی  هستیدمن شخصاتشکرمیکنم از زحمات بی دریغ شما بخاطر تلاشهایی ک درجمع اوری کل اطلاعات ایل استرکی کردید درمورد گروه میخاستم بگم ک بعضی از افراد دعوت کردی ک سرشون ب تنشون نمی ارزه ودارن با شخصیت شمابازی میکنن ومتاسفانه ازکارهایی ک شماکردید برا بختیاری خبرندارند من از بعد ظهر پیامالامردون خوندم بعضیادارن شخصیت شمارو باالفاظ بیهوده زیر سوال میبرند من خودم داخل گروه بودم بخاطر همین حرزه گوی ها ترک کردم بعد کلمه "آآ"برازندی هرکسی نیست من یکی زورم میاد بعضی افراد میشناسم و اول اسمشون آ میزارن  ...... داودی استرکی  باتشکر خواهشن بین خودمون باشه
[۱/۱۵،‏ ۱۸:۴۱] ali bahramsari astereki: درود بر شما ...
سپاس از لطف شما

[۱/۱۶،‏ ۲۱:۳۶] .... داودی گایوند: با عرض سلام ودورو فراوان خدمت برادر عزیزم آ علی بهرامسری  مطلبی که طول این مدت آشنایی با شما درباره ی برادران داودی چندین بار میخواستم خدمتتان عرض کنم بنا به دلایلی منصرف شدم اما حالا که برادران داودی بیش از حد شورش دراوردند خدمتتان عرض میکنم همانگونه که خودتان اطلاع کامل دارید تمام این جرو بحثا از روی حسادت بوده ، میخواستم خدمتتان عرض کنم آ شمی اول دارای دوپسر بوده به نام حبیب وامون الله که از حبیب صیفلا وشمی دوم واز صیفلا هم آراخدا بعمل آمد که از بزرگان داودی بوده اند اما متاسفانه برادران ما به این خانواده حسودیشون میشد تا روز امروز که نامشان در کتاب حضرتعالی دیده اند
 فقط محض اطلاع رسانی بود وبنده شخصا از طرف همه ی برادران پوزش  میخام باکمال تقدیر وتشکر از زحمات بیکران شما وبه امید سربلندی ایل آسترکی
[۱/۱۶،‏ ۲۱:۴۰] ali bahramsari astereki: درود 
[۱/۱۶،‏ ۲۱:۴۰] ali bahramsari astereki: سپاسمندم

 

پیام زنده یاد استاد هوشنگ عبدالهی کوشه آسترکی

وقتی شیران قبولت دارند، ثابت کردن خود به شغالان کار احمقانه ای است. 

 

1نوامبر 2018 ؛ هوشنگ عبدالهی  کوشه معلم اهواز 
سلام.من این را می دانم که تا قبل از کتاب بنوار من ایل من به ندرت کسی پیدا می شد تیره های آسترکی را نام ببرد بعد از این کتاب ومطالعه ان خیلی ها اگاه شدند اگر نمی دانند خدا شاهد است که کتاب مرجع استرکی است . اما حیف است تورا به نیکی یاد نکنیم یاد جمله علی(ع) که هرکس به تو جمله ای بیاموزد ..............

این را بدان که خدمتی که شما با تفحص وتحقیق به  آسترکی کردی ودر کتاب بنوار من ایل من شروع شد بر هیچ آدم فهیم پوشیده نیست  .

 

 

پیام جناب مهدی آسترکی از دورود لرستان

 

وقتی که شیرها قبولت دارند
ثابت کردن خود به شغال ها کار احمقانه ای است

M A:97/6/5
سلام بر بزرگ مرد امروز آ علی بهرامسری آسترکی مخلصتم

سلام من کوچیک شما مهدی آسترکی از دورود روستای درمیان

سلام بر آقا علی بهرامسری آسترکی دورکی خیلی مخلصیم از دورود روستای  درمیان

علی بهرامسری بختیاری ( دورکی) مورخ ارشد:
درود بر شما. مهدی جان 
سپاسمندم از مهر شما

خوبی

M A:97/6/5
منموم شما خوبیت خانواده محترم خوبن آ علی افتخار میکنم یک نفر که شما باشید تاریخ آسترکی را دوباره به یاد خیلیها نشان دادید که ایل وبزرگانمان کم کسانی نبودند انشالا تنت سلامت سایت بالا سرخانوادت باشد.

 

واقعا هنگامی که پیام روشنفکران طایفه ام را دریافت می کنم بر خودم می بالم. حال اینکه چهارتا نادان بی سواد( یکی سوم دبستان، یکی پنجم دبستان، یکی سیکل، و یکی دیپلم) عامل فتنه و آبرو ریزی در میان طایفه شده اند.

نژادم ز خورشید روشن تر است_ نسبت های خویشاوندی ام با دیگر طوایف بختیاری

مرا دوده از برترین گوهر است

نژادم ز خورشید روشن تر است

علی (امیر بهرام) فرزند سردار امیر فاضل خان آسترکی بهرامسری (مادرش بی بی بیگم فرزند مشهدی خونکار از تیره بنیادوند طایفه کافلی ممصالح و خواهر حاج کلبعلی محمدی از تیره نادعلی وند کافلی کلانتر طایفه کافلی ممصالح )، ف آ ملک محمد ( مادرش بی بی گلپری ف محمد رحیم کوشه ) ف امیر یوسف خان ( مادرش بی بی نباتی ف کدخدا عین الله اول کوشه) ف آ لطفی ( مادرش فرزند آ بندر از تیره تشمال طایفه بساک )، ف امیر غلامرضا خان (مادرش از تیره کاهد) ف امیر محمدرضا خان آسترکی ف سردار امیر حسین خان (محمدحسین خان)بختیاری (مشهور به حسام خان) ( مادرش بی بی گلبهار دختر سردار ابوالفتح خان آسترکی نایب السلطنه ایران، حاکم اصفهان و بختیاری )ف سردار امیر ابدال خان بختیاری ف سردار امیر علی صالح خان بختیاری (از فرماندهان گشودن قندهار ) ف سردار امیر یوسف خان(مادرش بی بی ترخون) بختیاری ف سردار امیر خلیل خان بختیاری بزرگ ف سردار امیرجهانگیرخان سلطان( مادرش شاهزاده صفوی) بختیاری ف سردار امیر تاجمیر خان بختیاری آسترکی نخستین خانی بختیاری ف سردار امیر بابک شاه ف سردار امیر بختیارشاه ف سردار امیر بهرام شاه(بنیانگذار نخستین کنفدراسیون بختیاری)ف امیر اردشیر شاه آسترکی که با چند نسل به امیر خواجه احمد آسترکی وزیر اتابک افراسیاب می رسد.

مادرم: بی بی فرخنده فرزند سردار امیر محمدنصیر خان آسترکی سلطانی بهرامسری و بی بی زینب دختر کدخدا داراب محمدی از تیره بدرفته طایفه ممزایی چهارلنگ)،(مادر پدربزرگم بی بی فاطمه فرزند کدخدا عیدی شریفی از تیره جلیل وند طایفه بساک ) ف امیر محمدعلی خان (مادرش بی مهری ف بختیار چهاربری هفت لنگ )، ف آ فتحی ف آ محمد آقا خان (مادرش بی بی شهربانو فرزند سردار امان الله خان بلیوند بهداروند) ف امیرشاهقلی سلطان ف امیر محمود سلطان ف سردار امیر ابدال خان ف سردار امیر علی صالح خان...... ف امیر اردشیر آسترکی

شایسته است در اینجا به عموی مادرم زنده نام سردار امیر مسیح خان آسترکی سلطانی بهرامسری یکی از کلانتران برجسته آسترکی در زمان خود اشاره کنم.

پدربزرگ مادری ام: سردار امیر محمدنصیر خان و برادرش سردار امیر مسیح خان فرزندان امیر محمدعلی خان آسترکی و بی بی فاطمه شریفی بساک، دو تن از دلاوران و نامداران و کلانتران طایفه آسترکی و بختیاری بودند. دریغا که این دو سردار آسترکی، پسر و برادری چون خود نداشتند.
هفت لنگ آسترکی هی بیده حکمران

حکومت به ایل کنه، تاج امیر خان


یاد کنین ز آسترکی سه خان سردار
مسیح خان، ممنصیرخان، فاضل خان سالار

فاضل خان آسترکی کردی حکومت
نه باج به دشمن اداد نه به حکومت

سخن ور به میلسا، وکیل به قانون
نم نیک ممنصیر خان ورد سر زون

نرمیشون سر برین لاش به سر لاش
مهمنون مسیح خان همه قزلباش

سخن ور به میلسا، مرد اداری
تا بیا چی فاضل خان ، ره روزگاری

فاضل خان و مسیح خان دو تا کلانتر
سرشناس به ۷ و ۴ دو تا سخنور

تفنگم سه تیر کوتا داره دو تا تاج
به عهد خم و بووم به کس ندام باج

(به زودی طایفه مش ها به این نوشته نگاه می کنند و همه از لقب سردار و امیر برای مش ها استفاده می کنند)

علی آسترکی بهرامسری بختیاری پدر تاریخ آسترکی

آفرین نامه _مقاله های باستان شناسی _پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری

آفرین نامه

خطاب به نویسنده مقاله انتحالی سنگ نوشته بنه وار: سندی از سران بختیاری در دوره صفویه_ علی زلقی

جناب نویسنده: نقدی طولانی بر نوشته غیرعلمی و سطحی شما نوشتم اما به خاطر سواستفاده عده ای تازه به دوران رسیده از درج آن خودداری نموده ام و به نکات زیر بسنده می کنم. جناب نویسنده: اگر بدانید هدف از نگارش یک پژوهش این است که چیز تازه ای را نسبت به پژوهش های پیشین ارایه نماید اما متاسفانه نوشتار شما نه تنها ارزش علمی ندارد بلکه ابهامات بی اساسی را به دلیل ناتوانی در درک و تحلیل منابع تاریخی در هستی و کیستی خوانین بختیاری آسترکی نخستین ایلخانان بختیاری در آغازین روزگار صفویه یعنی امیرتاجمیرخان و امیر شاه حسین خان و امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی پدید آورده ای؟ آنچه شما در این مقاله نگاشته ای قبلا توسط نگارنده ( علی بهرامسری بختیاری آسترکی) در کتاب ارزشمند و یگانه «بنه وار من ایل من» در سال 1382 و 1392 به چاپ رسید.

جناب نویسنده: سنگ نوشته بنه وار در دهه شصت خورشیدی توسط نگارنده (علی بهرامسری بّختیاری) کشف و بازخوانی و ترجمه شده یعنی زمانی که شما یا زاده نشده بودی و یا پستانک در دهان داشتی؟ و در سال 1382 و 1392 در کتاب ارزشمند بنه وارمن ایل من ( تنها کتابی که در بختیاری به صورت روشمند نگاشته شده است) چاپ گردید و در سال 1387 نیز در سایت بنه وار خلیل خان بختیاری آسترکی قرار گرفت و حتا فیلم کوتاهی نیز در سال 1396توسط کارگردان جوان بختیاری جناب شهبازی که ترجمه سنگ نوشته توسط نگارنده با حضور چند تن از پژوهشگران بختیاری انجام گرفت و از شبکه مستند پخش گردید. این کتیبه قبل از شناسایی توسط نگارنده (علی بهرامسری بختیاری) بنام سنگ نقاره خانه معروف بود ( اگر نمی دانی نقاره خانه یعنی چه چند تا منبع مطالعه کن) پس شما در این مورد حق کپی رایت را آگاهانه نادیده گرفته ای و در واقع سرقت ادبی انجام داده ای؟ و بدانیداگر شناسایی نگارنده نبود هرگز شما و دیگران از وجود این سنگنبشته آگاهی پیدا نمی کردید که پز مقاله نوشتن بدهی؟ و من در شگفتم از آقای عمادالدین شیخ الحکمایی که بدون بررسی ترجمه های پیشین با شما همکاری کرده است.. (البته تنها نکته در ترجمه ایشان نام امام زاده ای ذکر شده است که نیاز به بررسی بیشتر دارد ).

متن سنگ نبشته بنه وار یا سنگ نبشته امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی در بنه وار که نخستین بار توسط نگارنده (علی بهرامسری بختیاری آسترکی) کشف، بازخوانی و ترجمه و منتشر شد :

قدمتعنا في عمارته عن رفعه العزتك حضرت قدوس العارفين و برهانك المتقين و مقتداء ارباب الصلاه واليقين السلام علی الاولاد سيد المرسلين ،( علی اولاد) ابوالحسن علي ابن ابیطالب و علي اولاد الحسين (بن علی)قدمن الله مرجوع العارفين والاحضرت امارت و ايالت، رفعت دستگاه نظارت الحكومت والعز والاقبال؛ جهانگير سلطان ابن حضرت مستطاب حاجي الحرمين خانی کخلا امیر تاجمير بختياری ( بازخوانی متن: بازخوانی این متن نخستین بار توسط نگارنده (علی بهرامسری آسترکی) درسال1380 انجام شده است.( شایسته به بیان است که مجموعه تصاویر بنه وار و تصویر و متن این سنگ نوشته به نام سنگ نوشته میرجهانگیرخان بختیاری آسترکی برای نخستین بار در کتاب بنه وار من ایل من اثر نگارنده در سال ۱۳۸۲ و سپس در سال 1392چاپ گردیده است و نخستین مطلبی بوده که در سال 1387 در این وبگاه منتشر شده است)

ترجمه: در منزلگه تو(ای خدا) از بلندای عزتت بهره برده ایم. عارفان مقدس و ادله متقینت و در درگاه نماز ویقین حاضربودند به خصوص سلام بر فرزندان سرورپیامبران و سلام بر فرزندان علی ابن ابی طالب و سلام بر اولاد حسین بن علی که خداوند به بازگشتگان عارف منت نهاده است. والا حضرت دارای امارت و ایالت و دارای دستگاه نظارت بلندمرتبه حکومت و شکوه و اقبال؛ (میر)جهانگیر سلطان پسر حضرت مستطاب حاجی الحرمین، امیر تاجمیر بختیاری. ( مترجم: همکارگرامی استاد غلامعباس قاضیانی دبیر عربی دبیرستان های شهر مسجدسلیمان. )

جناب نویسنده خودشیفته: واضع واژه «بنه وار هفت و چهار» نگارنده (علی بهرامسری بختیاری آسترکی) بوده است چون بنه وار در منابع تاریخی و نزد مردم محل به ترتیب: بنه وار خلیل خان ( خاطرات سرادرظفر، مرکز آمار ایران)؛ بنه وار هفت لنگ ( لغت نامه دهخدا و مردم محل)، بنه وار بابااحمد ( نقشه های جغرافیایی و مردم محل) اما بنه وار هفت و چهار ( بنه وار من ایل من، 1382، 1392) نخستین بار توسط نگارنده با توجه به خرد تاریخی که مرکز فرمانروایی بختیاری هفت لنگ و چهارلنگ بوده بکار برده شده است اما شما ناشیانه بدون رفرنس بکار برده ای و در این جا نیز شما حق کپی رایت را نادیده گرفته ای؟؟ درشگفتم شما که به قول خودتان در آلمان تحصیل می کنید اما چگونه چهار تا کتاب مطالعه ننموده ای که چگونه پژوهشگران غربی حق اندیشه دیگران را رعایت می کنند. واقعا جای تاسف دارد برای شما.

جناب نویسنده: مدعی شده ای که در دانشگاه یوهانس گوتنبرگ ماینز آلمان مشغول به تحصیل هستی. ای کاش روش پژوهش در دانشگاهای غربی را هم می آموختی و از احساسات قومی در نوشتن و زیرپاگذاشتن هویت دیگران خود داری می کردی چون پژوهش در غرب سه ویژگی عمده دارد که نوشته شما فاقد آنهاست: یک روشمند؛ دو احترام به حق کپی رایت؛ و سه ذکر واضع واژگان حتا اگر طرف ناشناس باشد. این موارد در نوشته شما دیده نمی شود و نشان از آماتوری شماست.

جناب نویسنده: اتفاقا بر خلاف ادعایتان نوشته شما غیرعلمی و سطحی و آبکی و با دیدگاه طایفه ای برای خدشه دار کردن نام درخشان خوانین بختیاری آسترکی هفت لنگ نگاشته شده است.

جناب نویسنده: با قاطعیت به شما و همکارانت در این مقاله آبکی عرض کنم که امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی ( امیرتاجمیر بختیاری در کتیبه ؛ تاجمیر و تاج امیر آسترکی در شرفنامه، امیرتاجمیر بختیاری در عباسنامه و عالم آرای عباسی) یک چهره تاریخی و امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی ( جهانگیر سلطان در کتیبه، میرجهانگیر بختیاری در شرف نامه؛ امیرجهانگیر بختیاری در عباس نامه؛ و جهانگیرخان در عالم آرای عباسی) نیز یک چهره تاریخی بوده است و همین گونه امیرشاه حسین خان بختیاری آسترکی ( امیرشاه حسین در عباسنامه؛ میرسلطان حسین در عباسنامه؛ امیرسلطان حسین در عباسنامه) نیز یک چهره تاریخی بوده است. همانگونه که شاهپور و شاپور و شابور و سابور در منابع مختلف یک چهره هستند (البته با توجه به زمان و تاریخ رویدادها شاهپور یکم و دوم و سوم به چند شکل نوشته شده اند) اما شوربختانه شما از تجزیه و تحلیل رویدادها در باره این سه فرمانروای بزرگ بختیاری وامانده ای و شاید هم آگاهانه آنها را افراد جداگانه ای فرض کرده ای تا عده ای در این آشفته بازار فضای مجازی برای خود تاریخ جعلی بسازند.

بدین ترتیب : خلیل خان ف امیرجهانگیرخان ف امیر تاجمیرخان ف امیر بابک شاه ف امیربختیار شاه ف امیر بهرام شاه_آسترکی ف امیر اردشیر شاه آسترکی

جناب نویسنده: یکی دیگر از اشتباهات عمده شما که در پابرگی درباره قلعه زراس نوشته ای نشان از ناآگاهی ات درباره جغرافیای منطقه دارید.

قلعه زراس در اندیکا قرار دارد که در دوره قاجاریه مرکز حکومت بختیاری بود که حاکمان خوانین زراسوند دورکی بودند. در زمان پهلوی قلعه زراس و لالی که بنه وار در جغرافیای آن قرار دارد یک واحد سیاسی بودند اما تو آن را به دهدز ایذه منتقل کرده ای که نشان از ناآگاهی ات دارد

#آفرین نامه- مقاله های باستان شناسی در نکوداشت استاد مهدی رهبر

به کوشش: #یوسف مرادی با همکاری #سوزان کنتن، #ادوارد جان کیل و #رسول بروجنی

#پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری تهران 1398

آقایان #عمادالدین شیخ الحکمایی، #ارحام مرادی، #پژمان فیروزبخش، #دکتر محمد افشین وفایی

#دانشگاه یوهانس گوتنبرگ ماینز آلمان

خوانندگان و بازدیدکنندگان ارجمند بدانند که آقای علی زلقی از واژگان ناشایستی در باره پژوهش قبل از خود در باره سنگ نوشته بهره برده است از این رو به همان ادبیات به وی پاسخ داده شده است.

علی بهرامسری بختیاری آسترکی نویسنده و پژوهشگر تاریخ – مهرماه 1399- مسجدسلیمان (پارسوماش)

سپاس از همتبار گرامی  جناب نامداری منجزی


[۲/۷،‏ ۰:۳۳] ک. نامداری منجزی: درود آ علی،  یک چیز را میگویم که :

""آسترکی"" تاریخش و بازگویی و بازشناسی اش را مدیون است،،مدیون شما،،

خیییلی برایشان کار کردید،،
اما ان شاءالله با وجود شما شایستگان و بزرگان تاریخ نگاری علمی و منطقی را برای "بختیاری"" و نه طوایفمان، خواهیم نوشت
[۲/۷،‏ ۰:۳۳] ک.نامداری منجزی: تا قبل از چاپ کتاب شما ندیدم کسی نام طایفه معظم آسترکی را بیاورد
[۲/۷،‏ ۰:۳۴] ک.نامداری منجزی: و این زحمت شما برای این طایفه را میرساند

 

سپاس از لطف همتبار گرامی جناب عباس شاه منصوری از باب معظم زلکی (زلقی)

 


👇👇👇👇👇👇👇

بیان حقیقت از زبان و قلم   آ عباس شاه منصوری زلکی 
خودم اعتراف میکنم که قبل از حاصل تحقیقات آقای علی بهرامی  بنده نمیدونستم و حتی فکر نمیکردم طایفه آسترکی چنین جایگاهی داشته 

خیلی از خانواده های آسترکی هم همسایه ما هستن که از افراد مطلع و با سوادی بودن که خودشون هم اطلاعی از تاریخچه طایفه آسترکی نداشتن و بعضا میگفتن ما از سرلک و زلکی جدا شدیم تا اینکه آقای بهرامی این حقایق رو منتشر کرد.


وجدان خود رو قاضی قرار بدیم و همیشه حقیقت رو اعلام کنیم حتی اگه به ضرر ما باشه. 

علی بهرامی زحمات زیادی کشیده هرچند نقد هایی هم به ایشان وارد هست ولی نباید قدردان زحمات وی نباشیم مخصوصا تک تک افراد طایفه آسترکی که از اطلاعات ایشون استفاده کردن. 

 

 همیشه در گروه هایی که هستم به کرات اعلام کردم که طایفه آسترکی مدیون زحمات آقای علی بهرامی بوده که الان هر فرد آسترکی به حکومتگران بختیاری آسترکی استناد میکنه در صورتی که تا بیست سال پیش حتی یک نفرشون هم مطلع از این موضوع نبود و چیزی بجز واقعیت هم نگفتم.
عباس شاه منصوری زلکی مهرماه 1398

 

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
سپاسگزاری از همتبار ارجمندم جناب آ عباس شاه منصوری زلکی 

همتبار گرامی ام جناب آقای عباس شاه منصوری زلکی  قلم و کلام شما را ارج می گذارم که اینگونه با بیان حقیقت و واقعیت از من علی بهرامسری بختیاری آسترکی نویسنده تاریخ آسترکی پشتیبانی و حمایت کردی و حقایق را بر زبان جاری ساختی . جامعه و همبودگاه بختیاری به وجود شما همتبار فرهیخته سرافراز و مفتخر باشد که  وجدان را داور قرار دادید. 
همتبار ارجمندم همان گونه که مرقوم فرمودید که آسترکی های همسایه شما خود را زلکی یا سلک می دانستند و از تاریخچه طایفه خود اطلاع نداشتند با توجه به پراکندگی طایفه آسترکی که هیچ ارتباطی با هم نداشتند  در جاهای دیگر نیز  نه تنها تاریخ خود را نمی دانستند بلکه خود را تبعه طوایف دیگر می دانستند و اسنادش هم موجود است.(شناسنامه هایشان به نام طوایف دیگر است).
 تا سال 1382و چاپ کتاب بنه وارمن ایل من  (اثر نگارنده) و کمی پس از آن : 
1. نود درصد بختیاری ها از مسجدسليمان تا چهارمحال بختیاری نام آسترکی به گوششان نخورده بود و آنهایی  که خورده بود نیز آسترکی را تیره ای از زراسوند می دانستند چون شماری از آسترکی ها در سردسیر در علی آباد و سولگان چغاخور و در گرمسیر در کلخنگک و نفت سفید در کنار طایفه زراسوند سکنی داشتند و خودشان هم خود را زراسوند می دانستند.
2.آسترکی های ساکن دورود : گروهی خود تیره ای از فولادوند میوند چهارلنگ  و گروهی خود را لرستانی و حتا شماری از آنها به طایفه زند پیوسته بودند و نام خانوادگی شان زند و زند لشنی شده بود.
3. آسترکی تیره ای از  بهداروند در  حومه شوشتر 
4.آسترکی تیره ای از  منجزی در حدفاصل لالی به مسجدسلیمان 
5.آسترکی  کهیش 
6.آسترکی  چهاربری 
7.آسترکی تیره ای از  عیسوند میوند چهارلنگ 
8.آسترکی  عبدالوند 
9. آسترکی تیره از بابادی (مهری بابادی)

همتبار ارجمندم جناب شاه منصوری  : 
من این طایفه پراکنده را با هم آشنا کردم و به آنها هویت دوباره بخشیدم اما شوربختانه به جای قدردانی همگی بر علیه من شمشیر از نیام بیرون آورده و بیش از 15 سال است که در محافل و مجالس شان سرگرم این هستند که چگونه به من ضربه بزنند و از هیچ کوششی دریغ نکرده اند. و در چند سال اخیر نیز در فضای مجازی توهین و هتک حرمت و ترور شخصیت علیه من و پدرم و خانواده ام را سرلوحه برنامه های خود قرار داده اند .
و  حالا همه مورخ و  شجره نامه می نویسند و خود را به خوانین منتسب می کنند و به من فحاشی می کنند و توهم خان و آ بودن دارند.

 

ارادتمند: علی بهرامسری بختیاری ؛ پدر تاریخ آسترکی

خطر یک بلستی ها


🔻🔻🔻🔻🔻🔻

 

خطر چهل سانتی ها و یک بلستی ها
👇👇👇👇👇


✅ مرحوم باستانی پاریزی،در آثار خود، مقوله ی دارد به نام "چهل گزی ها"، که مترداف است با انسانهایی که خارق العاده هستند و کارهاشان فوق تصور آدمی است؛ یا بسیار متفاوت از انسانهای عادی هستند.


✅ ما لرها، چهل گزی زیاد داشتیم، همان آدمهایی که خیلی قبولشون داریم، داستانهای زیادی پیرامونشون شنیدیم و حظ کردیم و معتقدیم هر کدومشون با یک لشکر طرف بودند.


🔹اما از اون طرف، آدمهایی که به "چهل سانتی" شهرت دارند هم، کم نداشتیم و نداریم، و حتما شمارشون از چهل گزی ها خیلی فزونتر است.

همان آدمهایی را می گویم که کوچکند و کوتاه فکر؛ کارنامه خانوادگی شان پراست از بی آبرویی ومسایل غیراخلاقی . هنوز غوره نشده، ادعای کشمش دارند.


✅ این جنس آدم در فرهنگ فلکلوریک ما، "کوتولی" یا " یک بلستی" خوانده می شوند؛ "خروس"و "خروس قامت" و "یک چنگی" هم گفته می شوند.


🔻ویژگی بارز این چهل سانتی ها، رشد خیارچمبری، بی مایه بودن، کمبود و عقده فراوان، ادعای زیاد و پرحرفی است. تناسب در اندام،گفتار و عملشان دیده نمی شود. عوام می گویند رشدشان پنهان و زیر زمینی است و چند برابر قدشان زیر زمین است؛ اما از آن جایی که انسان زیر زمینی قد نمی کشد، لابد تعبیر عوام از باب تمسخر و تحقیر و هزل است.


🔹این آدمها تا پشت لباشون خط سبزی نمایان می شود، می خواهند نشون بدهند که چقدر "کم پیر" هستند، همیشه گپ گپ می گویند،ادعای آدم های گپ را درمی آورند. خلاصه خوراکشون، حرفهای گنده تر از دهان و لقمه های خیلی بزرگ است.

 

🔺 اینان، چون بین جسم و فکر و آنچه که می گویند؛ و خود واقعی و خودآرمانی شان، تناسب و هماهنگی نیست، به آدمهای خیارچمبری و بی قواره شهرت دارند. خلاصه اینکه، آن چیزی که می گویند و نشان می دهند، همان چیزی نیست که هستند.

✅ کوتوله های بزرگ نما با رشد خیارچمبری، اهل چرندیات هستند، برای شهرت دست به هر کاری می زنند حتی .....‌سر راه مردم و داخل چشمه، هر سخنی بر زبان می رانند و ببخشید ... زیاد ... سوتی زیاد می دهند، غالبا شصتشون داخل چشمشون می رود، زیاد دست پاچه می شوند، وقتی قامت خروسی شان با گفته هاشان تداعی شود، ناخودگاه صدای خنده و قهقه بلند می شود. زیاد زمین می خورند؛ اما حالیشون نیست! از اینکه انگشت نما شوند، خوش به حالشون میشود، دلیلش هم اینه که ذات شخصیتشون، کره..... است یا شاید شیر....، نوش جان کردند که خاصیت ..... در آنان اثر کرد.


✅ چهل سانتی ها بر خلاف چهل گزی ها، فقط و فقط، در پی نفع و سود خویش اند، می خواهند بزرگ دیده شوند به هر قیمتی، ولو به قیمت نابودی و گند زدن به جامعه و فلاکت و تیره روزی دیگران.


✅ یادمان باشد چهل گزی ها، چهل آزمایش سخت، آنهم در مقابل دیدگان چهل کرور آدم، پشت سر گذاشتند تا شدند چهل گزی.


🔹اما چهل سانتی ها، پشت قاب شیشه ای، یا در تاریکی و از پشت نقاب، بی آن که خود را نشان دهند، می خواهند با وراجی و یا با پول و به زور خود را به مردم تحمیل کنند.

🔺چهل سانتی ها وقتی ظهو کردند که در غروب ارزشها، شیهه ای دهشتناک آمد: چهل گزی ها میدان را خالی کنند.


🔺این چنین است، که در این آشفته بازار  پدرسوختگی، هر فرصت طلبی که از راه می رسد، و با عنوانی خود را می خواند و داعیه دار شده... بدبختی ما از اینجا شروع شد.


✅ و چقدر سخت می گذرد بر قومی که هرفرومایه ای که  از راه می رسد، خود را داعیه دارش خواند!!!


✅ فقط می توانم بگویم، بر این لرنماهای بی فرهنگ به قول میرزاده عشقی: .... از توک پاش الی مغز سرش باید ......

🔹🔹🔹🔹

نتیجه


✅ می گویند، وقتی آب سر بالا رود و آسمان چهل گزی ها غروب کند، سایه چهل سانتی ها، چنان بزرگ شود، که آنان را گرفتار توهم نموده، خود را بزرگ پندارند، ابوعطا خوانند و سودای بزرگی در سر پرورانند.


🔹نوکیسگی در اقتصاد و فرهنگ یعنی همان غروب خوبی ها و نیکی ها، یعنی مرگ اصالتها و بزرگ شدن سایه کوتوله ها!!!


🔻هر جا، چنین اتفاقی رخ دهد، سعادت و خوشبختی و خوش اقبالی کم رنگ گردد و رخت بربندد.


🔹به یاد داشته باشیم، هرگاه، فرومایگان سکان دار مردم شوند، فرجامی شوم در کمین است!


به حال این جامعه، تاسف باید خورد.

🔹🔹🔹

کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می خواهد و مرد کهن

🔻🔻🔻🔻

مواظب چهل سانتی ها و خروس قامتان با ذات کره ..... باشیم!!!


یک بختیاری اصیل

👆👆👆👆👆

منشا نام بختیاری از کجاست؟ به قلم نورعلی مرادی بئوار الیما

ﻧﻮﺭﻋﻠﯽ ﻣﺮﺍﺩﯼ ﺑﺌﻮﺍﺭ ﺍﻟﯿﻤﺎ

 


* ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ , ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺷﺪ ؟


۱ - ﻣﻨﺸﺎ ﻧﺎﻡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﺠﺎﺳﺖ ؟
۲ - ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭ , ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﺯ ﻗﻮﻡ ﻟﺮ ﺍﻃﻼﻕ ﺷﺪ ؟
۳ - ﭼﺮﺍ ﺍﻭﻻﺩ ﺣﺴﯿﻨﻘﻠﯽ ﺧﺎﻥ ﺍﯾﻠﺨﺎﻧﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺒﻘﻪ ﺧﻮﺍﻧﯿﻦ , ﺧﻮﺩ ﺭﺍ " ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ " ﻭ ﺗﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﯾﻼﺕ ﻭ ﺭﻋﺎﯾﺎ ﺭﺍ " ﻟﺮ " ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ! ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺣﯿﺪﺭ ﮐﻮﺭ ﺍﺯ ﻃﺎﯾﻔﻪ ﻟﺮ ﭘﺎﭘﯽ ﺍﺯ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻓﯿﻠﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ !! ؟
۴ - ﭼﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﻌﺎﺻﺮ ﺑﯿﻦ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﻟﺮ ﻭ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﮐﻢ ﮐﻢ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﻓﻬﻢ ﻣﻮﺿﻮ ﻉ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ , ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ , ﺑﺎ ﺩﻭ ﺍﺻﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ / ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻨﺎﺳﯽ , ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﻓﻬﻢ ﻭ ﻫﻀﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﻧﺎﻡ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ‏( ﺑﺨﺘﯿﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﺟﺪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ‏) ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ‏( ﺧﺎﮎ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﻟﺮﺑﺰﺭﮒ ‏) ﺍﻃﻼﻕ ﺷﺪ , ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﺁﺳﺎﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﺮﺍ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺳﺪﻩ ﭘﯿﺶ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻓﻘﻂ ﺑﺮ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻭﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﺎﻥ ﻭ ﻃﺒﻘﻪ ﺧﻮﺍﻧﯿﻦ ﺍﻃﻼﻕ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻫﺎ ‏( ﻃﺒﻘﻪ ﺧﻮﺍﻧﯿﻦ ‏) ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻟﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﻟﺮ ﺑﻬﺘﻮﺩﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻭﺭﻋﺎﯾﺎ ﻭ ﺍﯾﻼﺕ ﻭ ﻋﺸﺎﯾﺮ ﻫﻔﺘﻠﻨﮓ ﻭ ﭼﺎﻟﻨﮓ ﺍﻃﻼﻕ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﻻﺩ ﺣﺴﯿﻨﻘﻠﯽ ﺧﺎﻥ ﺍﯾﻠﺨﺎﻧﯽ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﻓﯿﻠﯽ ﻭ ﺍﺻﻼ ﻟﺮ ﭘﺎﭘﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ !
ﺍﻟﻒ : ﺑﺮ ﻃﺒﻖ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺍﺕ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﻨﺎﺳﯽ , ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺣﮑﻮﻣﺘﮕﺮ , ﻧﺎﻡ ﺳﻠﺴﻪ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎ ﻭ ﺟﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺍﺧﺬ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﻧﯿﺎﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺳﺎﺳﺎﻥ ﺑﻮﺩ , ﻧﯿﺎ ﻭ ﺟﺪ ﺁﻝ ﻃﺎﻫﺮ ﻭ ﯾﺎ ﻃﺎﻫﺮﯾﺎﻥ , ﻃﺎﻫﺮ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ , ﺟﺪ ﻭ ﻧﯿﺎﯼ ﺁﻝ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﯾﺎ ﺳﺎﻣﺎﻧﯿﺎﻥ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺎ ﺳﻠﺠﻮﻗﯿﺎﻥ ﺳﻠﺠﻮﻕ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻧﯿﺎﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯿﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩ ! ﻧﯿﺎﯼ ﺁﻝ ﺳﻌﻮﺩ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﺳﻌﻮﺩ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺑﺮﺧﯽ ﺍﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎ ﻭ ﺟﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺎﻡ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﮔﺰﯾﺪﻧﺪ ‏( ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ‏) ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﺎﮐﻤﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ . ﻣﻨﺠﻤﻠﻪ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺟﺪ ﭘﺪﺭﯼ ﺷﺎﻥ ﺷﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﯾﺎ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﻌﻮﺩﯼ ‏( ﺍﻟﻤﻤﻠﻜﺔ ﺍﻟﺴﻌﻮﺩﻳﺔ ‏) ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺳﻌﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺳﻌﻮﺩ ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﺮﺍﺽ ﺍﺗﺎﺑﮑﺎﻥ ﻟﺮ ﮐﺒﯿﺮ ‏( ﻟﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ‏) ﺩﺭﺳﺎﻝ ۸۵۰ ﻩ . ﻕ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻟﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﻫﻢ ﭘﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﺮﻫﺎ ﭘﺮﺍﮐﻨﺪﻩ ﻭ ﺷﺎﺧﻪ ﺷﺎﺧﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ , ﺩﺭ ﻋﻬﺪ ﺷﺎﻩ ﺗﻬﻤﺎﺳﺐ ﺻﻔﻮﯼ , ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻨﺎﻡ " ﺗﺎﺟﻤﯿﺮ ﺧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ " ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﻃﺎﯾﻔﻪ " ﺁﺳﺘﺮﮐﯽ " , ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺻﻔﻮﯼ ﻟﻘﺐ ﺳﺮﺩﺍﺭﯼ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﺑﺨﺶ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺯ ﻟﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ! ﻭﯼ ﺑﺎﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﮔﺎﻥ ﺻﻔﻮﯼ ﻭﺻﻠﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺻﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ " ﻣﯿﺮ ﺟﻬﺎﻧﮕﯿﺮﺧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ " ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﭘﺪﺭﺵ ﻭ ﺣﮑﻤﺮﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻨﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ " ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ !
ﺣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ؟ ﻣﺆﻟﻒ ﮐﺘﺎﺏ " ﻋﺎﻟﻢ ﺁﺭﺍﯼ ﻋﺒﺎﺳﯽ " ﺩﺭ ﺷﺮﺡ ﺗﺎﺟﻤﯿﺮ ﺧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﮐﻪ ":
ﺍﻣﯿﺮ ﺗﺎﺟﻤﯿﺮﺧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺑﺎﻋﻦ ﺟﺪ ‏( ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﭘﺪﺭ ‏) ﻣﯿﺮ ﻭ ﻣﯿﺮﺯﺍﺩﻩ ﺍﻟﻮﺍﺭ ‏( ﻟﺮﻫﺎﯼ ‏) ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻭﻓﻮﺭ ﻋﻘﯿﺪﺕ ﻭ ﺍﺧﻼﺹ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺷﺎﻩ ﺻﻔﻮﯼ ﺷﺮﻓﯿﺎﺏ ﺷﺪ "...
ﮐﻪ ﻣﺸﺤﺺ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﭘﺪﺭ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﻭﺳﺎﺑﻘﻪ ﺍﺷﺮﺍﻓﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻟﺮﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ . ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺪ ﺗﺎﺟﻤﯿﺮ ﺧﺎﻥ , ﺑﻬﺮﺍﻡ , ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺑﻬﺮﺍﻣﺴﺮ ‏( ﺳﺮ ﻭ ﺳﺮﻩ ﺩﺭ ﻟﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺭﻫﺒﺮ ﺍﺳﺖ ‏) ﻭﺍﻟﯽ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﺩﺭ ﻟﺮﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭﯼ ﯾﻌﻨﯽ ﺟﺪ ﺗﺎﺟﻤﯿﺮ ﺧﺎﻥ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﺑﺨﺘﯿﺎﺭ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮐﻪ ﺗﺎﺟﻤﯿﺮ ﺧﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ , ﻧﺎﻡ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎ ﻭ ﺟﺪﺵ " ﺑﺨﺘﯿﺎﺭ " ﺍﺧﺬ ﮐﺮﺩ . ﻭ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﺎﻡ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺣﮑﻤﺮﺍﻧﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﯿﺰ ﺍﻃﻼﻕ ﺷﺪ ﻭ " ﻭﻻﯾﺖ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ " ﯾﺎ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﻟﺮﻫﺎ " ﺧﺎﮎ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ " ﻧﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ! ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻭ ﭘﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻣﻨﺴﻮﺏ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻣﺜﻼ : ﻟﺮ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ! ﺍﺭﺍﻣﻨﻪ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ! ﻗﺎﻟﯽ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ! ﮐﺒﺎﺏ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ! ﮐﻮﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ !
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺍﺳﺎﺱ ﻧﺎﻡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ , ﻧﺎﻡ ﻧﯿﺎﯼ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﺨﺶ ﻭﺳﯿﻌﯽ ﺍﺯ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﻟﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﯾﺎ ﻭﻻﯾﺖ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻬﺪ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ .
 

 

ﺧﻼﺻﻪ ﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑﻨﺪﻩ(نورعلی مرادی بئوار الیما)

″ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺷﺪ ؟ ﺳﯿر ﺗﺤﻮﻝ ﻭ ﺗﻄﻮﺭ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ , ﻗﻮﻣﯽ , ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ″
 

شهر تاریخی بنه وار خلیل خان بختیاری آسترکی

 علی بهرامسری آسترکی بختیاری مدیر گروه فرهنگی آستروکیان بنه وار

 

 

عمارت تاریخی بنه وار معروف به کاخ اژدر(هشت در) یا (دیوانخانه )کاخ امیرتاجميرخان و میرجهانگیرخان بختیاری بهرامسری آسترکی در بنه وار خلیل خان

 

 

 کتیبه امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی فرزند امیرتاجمیرخان بختیاری بهرامسری آسترکی دورکی در بنه وار خلیل خان

  

 

 
کاخ شاهی یا شاه نشین  خلیل خان بهرامسری فرزند میرجهانگیرخان بهرامسری آسترکی در بنه وار ۷و ۴

 
 بنه وارخليل خان آستركي (آستروكيان)

     شواهد و قرائن نشان مي دهد كه بنه وار از هزاران سال پيش سكونتگاه گرمسيري طايفه آستركي بوده است.بطوريكه نقشة جغرافيايي دورة ساسانيان ( نقشة شماره 1700، دورة نقشه هاي تاريخي سحاب ) نشان مي دهد  نام آن در زمان ساسانيان ( آسترآباد اردشير ) بوده كه دركناره هاي كارون به ثبت رسيده است. هر چند آثار تمدني آن به دورة باستان بر مي گردد اما با به قدرت رسيدن اميرتاجميرخان بختیاری  آستركي فرزند امیربابك شاه در سال  ۹۵۰  ه ق و برگزیده شدن ایشان به حکومت بختیاری از سوی شاه تهماسب صفوی ، مرکز حکومت بختیاری را از ایذه به بنه وار آسترکی منتقل نمود. ابنيه و ساختمانهاي فراواني در عهد سه تن از خوانين بزرگ بختياري ـ از جمله امیرتاجميرخان بختیاری آستركي و پسرش امير جهانگيرخان و خصوصاً نوه اش خليل خان بختیاری آستركي در بنه وار و اطراف آن ساخته شد. از اين جهت به آن بنه وار« خليل خان » نيز مي گويند. از آنجائيكه مركز حكومت بختياري هفت لنگ و چهارلنگ نيز بوده به بنه وار« هفت و چهار» نيز شهرت دارد. واضع نام «بنه وار هفت و چهار» نگارنده بوده و  نخستین بار از سوی نگارنده  در سال ۱۳۸۲ در کتاب بنه وار من ایل من بکار رفته است

 

علامه دهخدا در لغتنامه مشهور خود از آن به نام بنه وار « هفت لنگ » نام برده است.

از دودمان ميرجهانگيرخان بختياري آستركي، آثار و ابنيه تاريخي معظمي در نقاط مختلف بختياري بجا مانده است كه از آن جمله خرابه هاي سردشت نزديك دزفول و بُنه وار در منطقه گرمسير و همچنين در ديمه و چغا خور در سردسير مي باشد.آثار و جامانده هاي تاريخي از اين دودمان در نقاط گرمسيري بختياري ، گواه بارزي بر شوكت و جلال زياد آنها بوده است.

    آثار و ابنيه بُنه وار از شكوه و عظمت خاصي برخوردار بوده و چنانكه از پس مانده هاي آن، استنتاج مي شود. بسيار بزرگ و وسيع بوده زيرا در اين محل علاوه بر حاكم و رئيس كل، ساير رؤسا و كلانتران و بزرگان ايل در جوار مقر حكمروايي خان، داراي ساختمانها و منازل متعددي بوده اند و هم اكنون نيز پاره اي از آن آثار كه بيشتر به قصر اصلي خان بزرگ ( يكي از خوانين آستركي ) بوده به چشم مي خورد كه قسمتهاي مختلفه آن از قبيل نقارخانه، دفتر خانه ، فراش خانه و حمامهاي بزرگ ( دليل بر وجود تمدن آنهاست ) مشهود است. ضمناً در محل مزبور ميداني بوده كه سواران و رزم آوران بختياري در آنجا به چوگان بازي و سواركاري مي پرداخته اند.

    علاوه بر آثار يك شهر بزرگ ديواني كه توصيف شد، سنگ نوشته بزرگي در روي يك تپه در باختر بنه وار وجود دارد كه به دستور ميرجهانگيرخان بهرامسري آستركي حكاكي شده است. همچنين بر روي رودخانه « تلوك» كه از كنار بنه وار مي گذرد به دستور و همت خليل خان بهرامسري آستركي، سدي احداث شد و كانالي به سوي شهر كشيده شده است كه هم اكنون آثار آن پابرجاست. يكي ديگر از نقاط ديدني بنه وار، چشمه اي است كه به نام چشمه« بي بي ترخون» همسر مرحوم خليل خان معروف است. ايشان يكي از زنان نامدار بختياري در زمان صفويه بوده است.

     منطقه اي كه اكنون به نام شهرستان لالي نامبرداراست، در زمانهاي پيش بنام بنه وار آستركي و يا آسترآباد اردشير معروف بوده است، اما به مرور زمان تحليل رفته و مناطق مجزايي از آن جدا شده است. شهر تاريخي بنه وار آستركي در دامان كوه « گريوه » در30 كيلومتري شرق لالي كنوني و 85 كيلومتري شمال شرقي مسجدسليمان واقع گرديده است و از ابتداي صفويه تا پايان زنديه مركز حكومت بختياري بوده كه حاكمين و فرمانروايان آنها خوانين آستركي بوده اند تا اينكه در زمان آغامحمدخان قاجار با شكست ابدالخان آستركي نوادة خليل خان و شكست طايفه آستركي اين شهر را از دست دادند و هم اكنون گروهي از طايفة بامدي(بابا احمدي) در آنجا ساكن هستند. پس از رانده شدن آستركي ها ازشهربنه وار، سرگذشت بنه وار و حاكمين آن سينه به سينه درخانواده ما روايت شد تا به زمان من رسيدكه دردوران كودكي بارها بزرگي و عظمت« بنه وار» را هم ازپدرم و هم در« سرو = گاه گريو» (يعني مرثيه هاي آهنگين كه زنان بختياري پس از رويداد هاي تلخ  مي خوانند.) مرحوم مادربزرگم دريافتم كه همواره چنين زمزمه مي كرد:

                   اي تلوك،چم تلوك،چم تلوك رو(رود)

                                                                      دال كنده چم تلوك دال همه كو

  گرچه مضمون و مفهوم اين شعرگوياي حقيقت راستيني است و نشان دهنده بعد سياسي و استراتژيك «بنه وار» است كه همه رؤسا و كلانتران ساير طوايف بختياري براي بارعام و تحويل ماليات در« بنه وار» حضور خان بزرگ مي رسيدند تا حاكم خودرا ملاقات كنند. اما شوربختانه درسالهای اخيرعده ای همانند جمهوری های تازه استقلال یافته که در روزگاری نه چندان دور(صد سال پیش) جزو خاک ایران بودند اقدام به تاریخ سازی جعلی نموده اند و تاريخ «بنه وار» و صاحبان آن را مورد تحريف قرارداده اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شیرهای سنگی(بردشیر) بر گوربزرگان تیره بهرامسری در روستای باخدا - لالی 

 

کتیبه امیرجهانگیرخان بختیاری بهرامسری آسترکی در بنه وار

علی بهرامسری آسترکی بختیاری

کتیبه امیرجهانگیرخان بختیاری بهرامسری آسترکی دورکی فرزند امیرتاجمیرخان بختیاری بهرامسری آسترکی در بنه وار خلیل خان بختیاری یا بنه وار هفت لنگ

متن کتیبه:

قدمتعنا في عمارته عن رفعه العزتك حضرت قدوس العارفين و برهانك المتقين و مقتداء ارباب الصلاه واليقين السلام علی الاولاد سيد المرسلين ،( علی اولاد) ابوالحسن علي ابن ابیطالب و علي اولاد الحسين (بن علی)قدمن الله مرجوع العارفين والاحضرت امارت و ايالت، رفعت دستگاه نظارت الحكومت والعز والاقبال؛ جهانگير سلطان ابن حضرت مستطاب حاجي الحرمين امیر تاجمير بختياری ( بازخوانی متن: بازخوانی این متن نخستین بار توسط نگارنده (علی بهرامسری آسترکی) در اواخر دهه شصت انجام و در سال ۱۳۸۲ در کتاب بنه وار من ایل من اثر نگارنده چاپ گردید و نخستین مطلبی بوده که در سال ۱۳۸۷در این وبگاه که نخستین وبگاه در باره تاریخ آسترکی ها بوده ، گذاشته شده است.شایسته به بیان است که مجموعه تصاویر بنه وار و تصویر این کتیبه برای نخستین بار در کتاب بنه وار من ایل من اثر نگارنده در سال ۱۳۸۲چاپ گردیده است)

ترجمه: در منزلگه تو(ای خدا) از بلندای عزتت بهره برده ایم. عارفان مقدس و ادله متقینت و در درگاه نماز ویقین حاضربودند به خصوص سلام بر فرزندان سرورپیامبران و سلام بر فرزندان علی ابن ابی طالب و سلام بر اولاد حسین بن علی که خداوند به بازگشتگان عارف منت نهاده است. والا حضرت دارای امارت و ایالت و دارای دستگاه نظارت بلندمرتبه حکومت و شکوه و اقبال؛ (میر)جهانگیر سلطان پسر حضرت مستطاب حاجی الحرمین، امیر تاجمیر بختیاری. ( مترجم: همکارگرامی استاد غلامعباس قاضیانی دبیر عربی دبیرستان های شهر مسجدسلیمان)

از زبان روانشاد پدرم:

یاد کنم ز نیاکانم ، سه خان سالار امیر تاجمیرخان، میرجهانگیرخان، خلیل خان دلدار

تاجمیرخان بهرامسری، ای شیر دورون سالاری جورت نبی به روزگارون

سواران میرجهانگیرخان بهرامسریان هراس افکنده تا مرز عثمانیان

تاجمیرخان ، میرجهانگیرخان ز بختیاری نم نهادن به هفت و چار ،سی یادگاری

تاجمیرخان ، میرجهانگیرخان، دو خان هفت لنگ عمارتها سون ساخته بی ، لالی دم تنگ

تاجمیرخان، میرجهانگیرخان دو دورکی زا بهونا سون زیده بی لالی دم لا

بنه وار سوز و خرم وا ملک دیرس دی نیا چی خلیل خان به سر زمینس

خرسون زین بکنین که بس بنم رون شمشیرم کج بزنم مثل خلیل خون

خرسون زین بکنین که بس بنم پا خم برم شوخی زنم به لشگر شا

طایفه آسترکی به دو تیره بزرگ تقسیم می شود:

۱- تیره بامسیری ( بهرامسری ) شامل (بهرامسری ، سلار و خراج)

تبارنامه تیره بهرامسری:

امیربهرام شاه( معروف به بهرام سر یا بهرامسری) ایشان نخستین کنفدراسیون بختیاری را در سال ۸۳۰ه ق بنیاد نهاد- امیربختیارشاه و میرعزیز فرزندان امیربهرام شاه- امیربابک شاه فرزند امیربختیار- امیرتاجمیر(شاه)خان فزرند امیربابک شاه- امیرجهانگیر(سلطان)خان فرزند امیرتاجمیرخان- میرخلیل خان فرزند امیرجهانگیرخان ـ یوسف خان و آقاسی خان و محمدخان فرزندان میرخلیل خان ـ یحیی خان ، محمد حسین خان و علی صالح خان فرزند یوسف خان ، ابدال خان ، ابوالفتح خان فرزندان علی صالح خان، حسین خان فرزند ابدال خان

۲- تیره شامسیری (شهرامسری یا وندوندگری)شامل ( کاهد، مهمدوند، دهدار، گاهیوند، اسه وند):

تبارنامه تیره شهرامسری :

آمیرشهرام، آمیرشاه محمود ، آ میرشاه منصور(اول)، امیرشاه حسین خان، ابراهیم خان، شاه منصورخان (دوم)، قاسم خان، احمد خان و ابوالفتح خان فرزندان قاسم خان، رمضان خان فرزند احمد خان ، محمدعلی خان فرزند ابوالفتح خان ، رمضان خان نیای تیره های کاهد و مهمدوند ، علی خان ، علی خان نیای دهدار، گاهیوند، اسه وند)

منبع : بنه وارمن ایل من، پوشینه دوم( نگرشی بر طایفه آسترکی دورکی بختیاری)، علی بهرامی آسترکی بختیاری، ۱۳۹۲

ملوک شبانکاره فارس

بخشی از مقاله:
«کردهای (عشایر) فارس و زمینه های شکل گیری سلسله ملوک شبانکاره»

دکتر علی رضاییان استادیار گروه گروه تاریخ دانشگاه یاسوج


احتمالاً در اواخر حکومت آل بویه در فارس و همزمان با قدرت گیری فضلویه، گروه بندی جدیدی در میان کردان فارس با عنوان «شبانکاره شکل می گیرد دلیل آنکه زمان مذکور برای شکل گیری گروه شبانکاره پیشنهاد میشود آن است که در هیچ یک از منابع تاریخی و جغرافیایی قرن سوم و چهارم هـ. ق. که به کردان فارس اشاره شده، نامی از شبانکارگان وجود ندارد. این در شرایطی است که منابع این عصر به ویژه متون جغرافیایی اطلاعات نسبتاً مفصلی را از کردان فارس ارائه نموده اند. بدیهی است در صورت وجود چنین دسته بندی در قرون یاد شده این منابع قطعاً بدان اشاره می نمودند برای مثال اصطخری در کتاب خود ضمن ذکر این موضوع که بیش از صد طایفه کرد در فارس زندگی می کنند حدود سی طایفه از طوایف مذکور را نام میبرد از سی طایفه یاد شده دو طایفه، شکانیان و رامانیه جزء پنج طایفه تشکیل دهنده گروه شبانکاره هستند اما اصطخری با وجود که از کردان ارائه میکند هیچ اشاره ای به نام شبانکارگان ندارد. فارسنامه ابن بلخی که در حدود سال ۵۱۰ هـ .ق نگاشته شده از قدیمی ترین منابع تاریخی است که به شبانکارگان اشاره کرده است. گفتار ابن بلخی درباره شبانکارگان تا حدودی مؤید این ادعاست که زمان شکل گیری شبانکارگان به اواخر عصر آل بویه بر میگردد. به گفته ابن بلخی « به روزگار قدیم، شبانکاره را در پارس ذکری نبودی کی ایشان قومی بودند که پیشه ایشان شبانی و هیزم کشی و مزدوری بود و به اواخر روزگار دیلم در فتور چون فضلویه فراخاست ایشان را شوکتی پدید آمد و به
اطلاعات وسیعی
روزگار زیادت گشت تا همگان سپاهی و سلاح در و اقطاع خوار شدند.» ( همان ، ۳۰۸)
طوایف تشکیل دهنده گروه شبانکاره به گفته ابن بلخی پنج طایفه زیر بوده اند:
اسماعیلیان بنا بر مندرجات فارسنامه نسب این طایفه از شبانکارگان به پادشاهان ایران قبل از اسلام می رسد و آنان از فرزندان منوچهر سبط فریدون هستند. به گفته ابن بلخی اسماعیلیان از زمرهٔ اصفهبدان بوده اند اما در عهد اسلامی و با فتح فارس توسط اعراب اسماعیلیان فارس آواره و به شبانی و گوسفندداری مشغول شدند و در حوالی اصفهان اقامت گزیدند. در عهد سلطان مسعود غزنوی تاش فراش، والی سلطان در اصفهان به اسماعیلیان حمله و آنان را غارت کرد اسماعیلیان نیز فرار کرده و پس از تحمل سختیهای فراوان در اواخر عصر باگالیجار، حاکم بویی فارس،موفق به فتح دارابجرد شدند. در عصر قدرت گیری ،فضلویه سلک از اعضای طایفه اسماعیلی در درگیریهایی که با اعضای خاندان خود داشت از فضلویه یاری خواست و فضلویه ،ایج فستجان ،اصطهبان، دراکان و برخی از نواحی دارا بجرد را به وی واگذار کرد. ( همان ۳۹۰ - ۳۸۸)
رامانیان این قوم قبیله فضلویه بوده و پدر فضلويه على بن الحسن بن ايوب ریاست آن را برعهده داشت. همه اعضای این طایفه به شبانی مشغول بودند اما فضلویه از این قوم توانست فارس را زیر سلطه خویش درآورد. ( همان ۳۹۲- ۳۹۱)
کرزوبیان این قوم نیز به چوپانی و شبانی مشغول بودند. رهبر آنها « محمد بن مما» برکشیده فضلویه بود و بعد از وی پسرش ابوسعد به قدرت رسید و توانست بر کازرون تسلط یابد. ( همان، ۳۹۲) مسعودیان به گفته ابن بلخی « قومی مجهولند بی اصل و ایشان را فضلویه بر کشید» رهبر آنان امیرویه مسعود توانست فیروزآباد را تصرف کند و بر بیشتر مناطق شاپور خوره مسلط گردد و پسر وشتاسف حاکم فیروز آباد بود. ( همان ۳۹۲- ۳۹۱)
عصر
شکانیان ابن بلخی آنان را گروهی کوه نشین معرفی میکند که به راهزنی اشتغال داشتند و در
نگارش فارسنامه به علت حمله اتابک چاولی به آنان ضعیف گشته بودند. ( همان ، ۳۹۲) آنچه که در گروهبندی شبانکاره باید مورد توجه قرار داد آن است که تشکل مذکور تمامی کردان فارس را شامل نمی شد و تنها پنج طایفه از حدود صد طایفه کرد مستقر در فارس را، که اصطخری به آن اشاره دارد، در بر می گرفت. آنگونه که از مندرجات فارسنامه بر می آید فضلویه نقش اصلی را در بر کشیدن و قدرت گیری رهبران کرد تشکیل دهنده گروه شبانکاره ایفا نموده است. تا قبل از فضلویه کردان فارس نیروهای پراکنده و غیر متحدی بودند که در جریانات سیاسی و درگیری های منطقه ای گاه به گاه به حمایت از فرد یا گروهی می پرداختند. اما با قدرت گیری فضلویه و اتحاد برخی از این طوایف و شکل گیری تشکل جدید شبانکارگان به بازیگران اصلی صحنه سیاست فارس تبدیل شدند. از این زمان (۴۴۸) هـ ق تا سال ۴۶۴ هـ ق به جز در دوره کوتاه حمله قاورد به فارس در سال ۴۵۹ هـ ق حکومت در سراسر ایالت بر عهده فضلویه بود و برکشیدگان فضلویه از طوایف مختلف

شبانکاره حتی سالهای پس از عزل وی نیز در بخشهای مختلف فارس قدرت را در دست داشتند. اما توجه به یک نکته مهم در تاریخ این عصر شبانکارگان ضروری به نظر میرسد. بنا بر منابع موجود گر چه شبانکارگان از اواسط قرن پنجم هـ ق در جریانات سیاسی ایالت فارس حضور جدی دارند و قدرت را در این منطقه در دست می گیرند، اما در سال های پس از مرگ فضلویه هیچ گاه موفق به ایجاد حکومت یکپارچه نمی گردند. برای مثال همزمان با حمله چاولی سقاوه سردار سلجوقی به فارس حداقل چهار امیر از طوایف مختلف شبانکاره بربخشهایی از فارس حکومت می کردند. ابو سعد کازرونی از طایفه کرزوبیان بر کازرون و شتاسف از خاندان مسعودیان در فیروزآباد و دوخاندان اسماعیلی نیز برقسمتهایی از منطقه دارابگرد حکومت داشتند. ابن بلخی، ۱۳۷۴،۳۹۲- ۳۸۸) تنها مدتی پس از این عصر و در اوایل قرن ششم هـ ق است که یکی از خاندانهای اسماعیلی موفق به تشکیل حکومت ملوک شبانکاره میشود و قدرت در قلمرو شبانکارگان تا حدودی یکپارچه می گردد.

احساس کمبود در برخی از بختیاری ها 

احساس کمبود در برخی از بختیاری ها و اتصال خود به هر نام مشابهی که در تاریخ می بینند.

وقتی نام طایفه ای در هشت صد یا هفت صد سال پیش در منابع آمده است، مگر می شود افرادی با دیدن یک نام شخص مشابه با نام طایفه یا یکی از نیاکان خود، آن شخص را نیای خود بدانند.؟

توهم تا کجا ؟

حال اگر من ادعا می کردم چون نیای ما بهرام است پس نسب ما به یکی از چهار پادشاه ساسانی،(بهرام) می رسد، همین افراد همانند سگ های ولگرد حملات خود را علیه من آغاز می کردند. البته ابتدا از سوی سگ های ولگرد طایفه خودم.

القاب از نگاه سردار ظفر بختیاری

خسروخان سردار ظفر بختیاری درباره القاب می گوید:«آن زمان القاب را شأن و منزلتی بود که هرکسی را کم کم لقب می دادند و چنان شد که مردمان بزرگ را از داشتن لقب عار می آمد تا اوایل پادشاهی پهلوی که به حمدالله القاب لغو شدند، دیگر کسی را به لقب نمی شناختند و نمی خواندند و دیگر به کسی لقب نخواهند داد.»

پ.ن. ناگفته نماند که در آن زمان و پیش از آن القاب با ضوابط خاصی از سوی حکومت مرکزی داده می شد هرچند قاجارها القاب را می فروختند اما در فروش هم ضوابطی وجود داشت.

اگر سردار ظفر اینک زنده می بود درباره این همه القاب خودساخته و بی حد و حصر در فضای مجازی و پس از مرگ افرادی که در زمان زنده بودن هیچ لقبی نداشتند، چه می گفت؟

لقب ها چنان خوار شده اند که کره جوندار به کره حلیمی دزفولی لقب آ می دهد و کره شیتکی هم منتشر می کند.

✍️ علی بهرامسری بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

نادرشاه افشار

۱۲ ۱۲فروردین سالروز گشایش آرامگاه نادرشاه افشار شمشیر ایران به شماره ثبت ملی ۱۱۷۴ گرامی باد

بنایی در مجموعه باغ موزه نادری در شهر مشهد که به یادبود نادرشاه افشار در سال ۱۳۴۲ هجری خورشیدی به دست استاد زنده یاد مهندس هوشنگ سیحون طراحی و ساخته شده است. ساختمان آرامگاه از قسمت مرکزی که محل دفن نادرشاه است و دو تالار موزه تشکیل شده که یکی از آن‌ها موزه اسلحه دوره‌های مختلف تاریخ ایران و دیگری موزه اسلحه و آثار مربوط به دوران #نادرشاه را نمایش می‌دهد.

هم‌رزمان نادرشاه

سردار احمد خان بختیاری آسترکی دورکی

سردار ابوالفتح خان بختیاری آسترکی دورکی

سردار علی صالح خان بختیاری آسترکی دورکی

سردار محمدحسین خان بختیاری آسترکی دورکی

✍️ سردار قلم علی بهرامسری بختیاری آسترکی، پدر تاریخ آسترکی

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

یاوه گویی های اردوغان و نوچه های تجزیه طلب در ایران

خطاب به یاوه گویی های اردوغان متوهم جانشین عثمانی و نوچه های تجزیه طلب پان تورکیسم که سر در آخور آنکارا دارند و دیگر پان ها و تجزیه طلبان:
رومی(عثمانی) آمد بر در تبریز و بر خود رید و رفت

شاه طهماسب صفوی خطاب به سلطان سلیمان عثمانی
... آن چنان که از تو به ظهور رسید که سیصد هزار کس برداشته به عرابه و توپ و تفنگ و یراق چهار ساله و اسعاد حمایت القاص متوجه ایران شدی و بعد از آن که به حوالی این دیار رسیدی، نتوانستی که یک روز توقف کنی؛ آخر الأمر بیچاره را به صد بلا گرفتار ساخته، به خاک تیره برابر نموده، مراجعت نمودی.
چنان که یکی از شیعه گفته:

رومی (عثمانی) آمد بر در تبریز و بر خود رید و رفت

ریده ریده از در تبریز واگردید و رفت


​​​​​​


این نامه تاریخی در سال ۹۶۱ هجری قمری و بعد از چهار بار تاختن ناکام سلطان سلیمان عثمانی به ایران از سوی شاه
طهماسب نوشته شده است.
کتاب شاه طهماسب مجموعه اسناد و مکاتبات، عبدالحسین نوائی، صفحه ۲۳۲
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

تشابهات نامی حاکم لربزرگ و حاکم کردستان در سده چهارم و پنجم هجری


تشابهات نامی حاکمان لر بزرگ و کردستان در سده چهارم و پنجم هجری و ترهات افراد بی سواد درباره تاریخ که این دو حاکم یکی بوده اند.

از زمان پهلوی یکم که بخش غربی ایالت بختیاری ضمیمه لرستان فیلی شد، آسمیله شده اند و نگاه شان به سوی غرب خودشان است. از این رو در وبلاگ های خود ترهاتی کرده اند که نشان از آسمیله شدن و بی سوادی آنها دارد.

الف) دودمان بدر لر حاکم لر بزرگ، از ۳۰۰ق.ـ ۵۵۰ق.

ب) دودمان بدر بن حسنویه برزیکانی حاکم کردستان، از ۳۷۷ق.

پ) محمد خورشید وزیر بدر لر بزرگ (۳۰۰ق)

ت) محمد بن خورشید جنگروی لر کوچک (۵۵۰ق)

دودمان بدر لر حاکم لر بزرگ (۳۰۰ـ ۵۵۰ق)
بدر لر (حاکم لر بزرگ) و وزارت محمد خورشید لر بزرگ (۳۰۰ـ۵۵۰ق)

حمدالله مستوفی و امیر شرف خان بدلیسی گزارش می دهند در سال ۳۰۰ ق. بدر نامی حاکم لربزگ بوده است و لقب بزرگ به خاطر ایشان بوده چون برادر کوچک او بنام ابامنصور در همزمان حاکم لر کوچک بوده است. بدر مدت زیادی حکومت نمود. وزیر ملک او محمد خورشید(محمد پسر خورشید) بود. چون بدر در گذشت، حکومت به نوه اش نصیرالدین محمد بن هلال بن بدر رسید. همو می گویند در زمان نصیرالدین حدود ۱۰۰ خانوار کرد از شام سوریه که رهبر آنها ابوالحسن فضلویه بود به لرستان لر بزرگ آمدند و در خیل نوادگان محمد خورشید که وزیر نصیرالدین محمد بود، قرار گرفتند. شبانکاره ای در دو نسخه از کتاب خود گزارش می‌دهد که این گروه در زمان ابرک یا اورنگ فرزند نصیرالدین محمد آمده اند.
بنابراین شجره نامه دودمان بدر لر بزرگ چنین است:

بدر لر بزرگ ـ هلال ـ نصیرالدین (بن) محمد ـ ابرک (اورنگ).

قلمرو دودمان بدر تمام مناطق بختیاری نشین امروزی باضافه نواحی استان مرکزی کنونی تا زمان روی کار آمدن زیاریان و بوییان بوده است. پس از روی کار آمدن این دو سلسله دودمان بدر لر بزرگ نواحی استان مرکزی کنونی را از دست دادند اما قلمرو آنها به سرزمین کنونی بختیاری محدود گردید و مرکز حکومت آنها ایذه بوده است.


حکومت لر کوچک: حسام الدین شوهلی آق سنقری حاکم لر کوچک و محمدخورشیدجنگروی (۵۵۰ق. به بعد)
مستوفی، نطنزی و شرف خان بدلیسی گزارش می‌دهند که ابامنصور برادر کوچک بدر لر بزرگ هم زمان حاکم لر کوچک بوده است. با توجه به گزارش های بعدی این دو نویسنده، پس از مرگ ابومنصور، اطلاعی از بازماندگان او وجود ندارد. چون می گویند منطقه لر کوچک تا سال ۵۵۰ حاکم جداگانه نداشتند و فرمانبردار دارالخلافه و در فرمان حکام عراق عجم بودند. آنها می گویند در سال ۵۵۰ حسام الدین شوهلی آق سنقری از توابع سلجوقیان حاکم آن سرزمین لر کوچک شد. از قوم جنگروی محمد و گرامی پسران خورشید و سرخاب عیار به خدمت شوهله درآمدند. لازم به ذکر است که نام پدر این سرخاب هم بدر بوده است(سرخاب ف بدر ف مهلهل ف محمد ف عیار).


دودمان بدر حسنویه برزیکانی حاکم کردستان (حاکم دینور و شهر زور)

بدر حسنویه برزیکانی (۳۷۷ -۴۳۸ق)
بدلیسی در ذکر حکام دینور و شهر زور که به حسنویه شهرت دارند، گزارش می‌دهد حسنویه پسر حسین با رکن الدوله حسن بن بویه دیلمی(۳۲۵ ـ ۳۶۶ق) معاصر بوده است و در زمان او کار حسنویه بالا گرفت و از رکن الدوله سرپیچی نمود بنابراین او وزیر خود ابن عمید را با لشگری بسیار در سال ۳۵۷ق. برای سرکوبی او فرستاد، اما حسنویه با وی آشتی نمود. حسنویه در سال ۳۷۷ق. درگذشت و پسرش بدر بن حسنویه به جای او به حکومت رسید. او در سال ۳۸۸ق. از خلیفه بغداد لقب ناصرالدوله را دریافت کرد و از دینور تا خوزستان و بروجرد و اسدآباد و نهاوند در تصرف داشت. در سال ۴۰۵ق‌. میان او و فرزندش هلال جنگ شد. نیروهای خلیفه به یاری او آمدند، هلال را دستگیر و در بغداد زندانی کردند. پس از مدتی جلال الدوله دیلمی حاکم بغداد سپاهی در اختیار او گذاشت تا به همدان که در اختیار شمس الدوله دیلمی بود بتازد و او در آن جنگ در سال ۴۰۵ق کشته شد.
طاهر بن هلال بن بدر زمانی که پدرش در زندان بود در شهر زور پناه گرفته بود. پس از مرگ پدر به قلمرو پدر بزرگ تاخت اما بدست شمس الدوله دیلمی گرفتار و در سال ۴۰۶ق. بدست ابوالشوک کشته شد. سپس بدر بن طاهر بن هلال بن بدر در سال ۴۳۸ق. با حکم ابراهیم ینال حاکم قوما(قومس) و دینور شد.
شجره نامه دودمان برزیکانی:
حسین ـ حسنویه ـ بدر ـ هلال ـ طاهر ـ بدر
احتمالا اینها توسط دودمان دیگر کرد بنام دودمان مهلهل که به حکومت دینور و زور، قوما رسیدند، از میان برداشته شدند.
سرخاب بن بدر بن مهلهل المکنی به ابوالفوارس معروف به ابو الشوک مدتی حاکم ولایت زور و قوما بود و در سال ۴۹۵ق. درگذشت و پسرش ابومنصور جانشین او شد.

نتیجه گیری
۱.حکومت بدر لر بزرگ از سال ۳۰۰ق آغاز شده است.


۲.بدر برزیکانی فرزند حسنویه بوده که از سال ۳۷۷ق. یعنی ۷۷ سال بعد از بدر لر بزرگ جانشین پدرش حسنویه شده است که از لحاظ سنی نیز دست کم ۵۰ تا ۶۰ سال بعد از بدر لر بزرگ زاده شده است.


۳.گرچه نام فرزندان آنها بر حسب اتفاق شباهت اسمی دارند و هلال بوده است ولی نوادگان آنها همنام نیستند.


۴.شجره نامه بدر لر بزرگ:
بدر ـ هلال ـ نصیرالدین محمد (در برخی منابع نصیرالدین فرزند محمد آمده است) ـ ابرک (اورنگ).


۵.شجره نامه بدر حسنویه برزیکانی کرد:
حسین ـ حسنویه ـ بدر ـ هلال ـ طاهر ـ بدر

۶. دودمان بدر لر بزرگ تا سال ۵۵۰ به حکومت خود در قلمرو لر بزرگ ادامه دادند و توسط اتابک ابوطاهر در این سال سرنگون شدند.

۷. دودمان حسنویه تا حدود سال ۴۵۰ق. در دینور و شهر زور و قوما حکومت کردند و در این سال توسط ابو الشوک سرنگون گردیدند.

۸. محمد خورشید لر بزرگ در سال ۳۰۰ق وزیر حکومت و دودمان بدر لر بزرگ بوده است که پس از وی نوادگان اش مقام وزارت قلمرو لر بزرگ را تا سال ۵۵۰ق. داشته اند.


۹.محمد و گرامی فرزندان خورشید لر کوچک از سال ۵۵۰ق. در دربار حسام الدین شوهلی آق سنقری حاکم لر کوچک بوده اند و محمد بن خورشید جنگروی لر کوچک با محمد خورشید لر بزرگ ۲۵۰ سال فاصله داشته اند.

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir
✍ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

سخنان ناب بختیاری بهرامسری آسترکی

هرکس در سایه ام نشست، شاخه هایم را برید اما جوانه زدند و پربارتر شدند. علی بهرامسری بختیاری آسترکی، ۲۵۸۳/۱۰/۲۵

پیام همتباری از چهار محال و بختیاری

درود جناب بهرامسری
حقیقتا لقب پدر تاریخ طایفه آسترکی بسیار برازنده شماست
دشمنی هایی که ذکر شده از طرف افراد طایفه از روی حسادت و نادانی است.

غیر از قدردانی از زحمات شما هیچ حرف دیگه ای نمی مونه
آسترکی و بختیاری امثال جنابعالی رو که روشن گر واقعیت ها هستید رو باید بطور شایسته قدردانی کنه. م....

درود و سپاس فراوان همتبار فرهیخته

طایفه ما دویست سال از دورود تا چغاخور زیر سلطه طوایف دیگر بودند و من آنها را یکپارچه کردم و هویت تازه دادم اما دارند عقده گشایی می کنند و عقده طوایف دیگر را روی من خالی می کنند.

بابک خرمدین قهرمان ملی ایران

چهاردهم دی ماه سالروز کشته شدن ددمنشانه بابک خرمدین از کهرمانان(قهرمانان) ملی ایران بدست خلیفه تازی

در میان کسانی که پرچم داران جنبش های ملی ایران بوده اند، چند تن را باید زنده نگاهدارنده ایران شمرد و جای آن دارد که ایرانیان بایستی آنها را پهلوانان داستان و تاریخ خود و جانشینان شایسته رستم و بهمن و اسفندیار بدانند از جمله: ماه آفرید، سنباد، مقفع، استاذسیس، مازیار و بابک خرمدين.

مردان بزرگ چه نیاز دارند که ما از پدر و مادر و خاندانشان آگاه باشیم؟ ما تنها باید مردم را از کارشان بیاگاهانیم. به همین روی اگر نژاد و نسب برخی از آنها چون بابک خرم دین آگاهی درستی به ما نرسیده است چیزی از جایگاه بلند آنها نمی کاهد.

تبری بابک را از پیروان مزدک که در زمان کواد (قباد) و خسرو انوشیروان بیرون آمده بود، می داند. ابن ندیم پدر بابک را از مردم مداین (تیسفون) می داند که به آذربایجان رفته است.

جنبش ملی که بابک پایه گذاری کرد به خرم دینان یا سرخ جامگان شناخته می شوند. خرم دینان نخستین بار در سال 162ق. و سپس نه ماه پساتر در سال 171ق. خیزش کردند. پساتر ها چندین بار دیگر در سال های 200، 212، و 218 خیزش های دیگری کرده اند که به جنبش مهند (مهم) دامنه دار شان که نزدیک بیست سال دنباله پیدا کرد، دست زدند. آغازش خیزش خرم دینان در اصفهان بود. آنها به دو گروه بخش می شوند: نخست جاویدانیان یا جاویدانیه پیروان جاویدان پسر شهرک که بابک هم هموند آنها بود و دوم بابکیان که پیروان بابک بودند.(پس از مرگ جاویدان).

قطعا بابکیان یا خرم دینان تنها پیروان بابک در آذربایجان نبودند بلکه در سرزمین های دیگر ایران به ویژه در ارمنستان و مرکز و در پیرامون اصفهان و سرزمین جبال یعنی همه قلمرویی که در میان آذربایجان و تبرستان و خراسان و بغداد و فارس و کرمان و خوزستان جای دارد و در بر دارنده ناحیه نهاوند، همدان، ری، اصفهان، کاشان، قم،سمنان، دامغان، قزوین، لرستان (بزرگ و کوچک) است، خرم دینان بوده اند. یاوران بابک خرمدین در لرستان و کردستان بنام لردشاهی و کردشاهی شناخته می شدند.

بیشتر تاریخ نویسان مدت فرمانروایی بابک را 20 سال و تبری 30 سال نوشته اند. دوره جنگ های خرم دینان درست 61 سال بوده است چون در سال 162 خیزش کردند و در سال 223 بابک دستگیر و کشته شد. هرآینه (البته) پس از مرگ وی جنبش همچنان دنباله داشت و کامل از میان نرفت.

مامون و معتصم کوشش های فراوانی برای برانداختن او کردند و مدت 39 سال چندین بار سپاه فراوان به جنگ آنها فرستادند و همه کسانی که در این مدت به لشکرکشی و کارفرمایی در دربار بغداد مامور و شناخته شده بودند هر یک به نوبت خویش با خرم دینان جنگ کرده و ناکام بازگشته اند و شماری نیز کشته شدند. سبب کامیابی بابک و ناکامی دشمنان وی همراهی و همداستانی مردم آذربایجان و دیگر گروه‌های ایرانی که به آنها پیوسته بودند، و پایداری شان در پیروی نکردن و تاب نیاوردن در برابر چیرگی تازیان بوده و فرمانروایی بابک را باید به راستی جنبش ملی ایرانیان در برابر تازیان دانست.

استاد سعید نفیسی می گوید «روی هم رفته تاریخ نویسان ایرانی و عرب که در دوره های اسلامی تالیف داشته اند، در هر موردی که یک تن از پیشوایان اجتماعی یا سیاسی ملت ایران جنبشی را آماده کرده و بر تازیان خروشیده است، بدون فرایافت (فهم) آرمان راستین آن، به جنبش های ایرانی جنبه بد دینی و اهلمگان (کفر) و زندکه (زندقه) داده و نام بزرگوار و یاد گرامی اش را با تهمت ها و افتراهای بسیار زشت، آلوده کردند. در باره بابک خرمدين نیز همین رفتار کینه جویانه را روا داشته اند و نوشته هاشان پر از توهین و اهانت و فحاشی و افترا به بابک و خاندانش و پیروانش است.

اما در این زمان که ما از آن پی ورزی (تعصب) جاهلانه خلیفه پرستی و پذیرش چیرگی بیگانگان وارسته ایم و به دیده حقیقت جویی و حق بینی به تاریخ دیار خویش می نگریم بر ما آشکار است که این مردان بزرگ، اندیشه ای جز رهایی ایران از یوغ بیگانگان نداشته اند. این همه خیزش های پیاپی، به ویژه در سیصد سال نخست چیرگی تازیان بر ایران، در تاریخ نیاگان خویش می بینیم، جز رهایی ایران از آن گرفتاری جانکاه نبوده است. و بی گمان این پهلوانان کاوه و رستم دوره اسلامی، در ایران هستند.»

از سال 162 که خرم دینان به پا خاستند تا سال 223 ق. که بابک کشته شده است این مردم دلاور ایران پیوسته با کارگزاران بغداد در زد و خورد بوده اند. جنگ های بابک از سال 201 آغاز گردید تا سال 217 با فرستادگان مامون و از سال 220 تا 222 با فرستادگان معتصم می جنگیده اند. سرانجام دست خیانت پیشگان ایرانی بابک را به کام مرگ برد.

در سال 220 تا 222 معتصم محمد بن یوسف را مامور آذربایجان کرد و سه جنگ میان او و بابک رخ داد. در همین زمان افشین خیانت کار مامور جنگ با بابک شد و پس از چند بار که با بابک روبه رو شد و زد و خورد کرد از معتصم یاری خواست و او نیروی کمکی فرستاد تا این که افشین شهر بذ پایتخت بابک را در سال 222 گرفت و بابک به ارمنستان گریخت و در آنجا با خیانت فرمانروای ارمنستان دستگیر شد. افشین بابک و برادرش را در سال 223 به سامره برد. خلیفه دست ها و پاهای او را برید و او را در دروازه شهر به دار آویختند و برادرش و گروهی از یارانش را نیز چنین ددمنشانه کشتند.

روانش شاد باد.

✍علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ایران

✅بنمایه:

تاریخ تبری، محمد پسر جریر تبری.

الفهرست، ابن ندیم

زبده التواریخ، ابوالقاسم کاشانی

بابک خرمدین، سعید نفیسی.

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

راه اکثریت مردم

ﺑﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﮏ ﮐﻦ،
ﺍﻏﻠﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺗﻘﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
ﺍﺯ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺘﺮﺱ !
ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﺣﻤﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ..‌.

✍ صادق هدایت


دوران پر آشوب جنگ جهانی یکم و تقسیم حکومت بختیاری (۱۳۳۲ ـ ۱۳۳۶ق)، و در نهایت تقسیم ایالت بختیاری

دوران پر آشوب جنگ جهانی یکم و تقسیم حکومت بختیاری (۱۳۳۲ ـ ۱۳۳۶ق)، و در نهایت تقسیم ایالت بختیاری

جو عمومی و همگانی آن زمان ایران باعث شد که بسیاری از سران بختیاری به پشتیبانی بیدریغ از متحدین (آلمان و هم پیمانان) اقدام کنند. در واقع خاندان خوانین وقت بختیاری به دو دسته تقسیم شدند. بیشتر آنها زیر فرمان ضرغام السلطنه، بی بی مریم، امیر مفخم و سردار معظم سوی متحدین را گرفتند و در گروه دیگر سردار ظفر و سردار محتشم جای داشتند که هوادار سرسخت متفقین بودند. برخی از نویسندگان باور دارند که سران بختیاری در نشستی همسو شدند که با آینده نگری به دو گروه تقسیم شدند و از طرف های درگیر پشتیبانی نمودند. ترکیب افراد در دو گروه نیز چنین سیاستی را تایید می کند.

در بهار ۱۳۳۴ق. سردار محتشم به مقام ایلخانی بختیاری گماشته شد. مقامات انگلیسی از او خواستند که سران مجاهدان ایرانی و آلمانی هایی که در سرزمین بختیاری پناهنده شده بودند را دستگیر کند.

نیروهای بختیاری هوادار آلمان (متحدین) نزدیک پانصد نفر سوار به سرکردگی ابوالقاسم خان، سردار معظم ، علیرضا خان بهادرااسلطنه، خلیل خان و مهدی قلی خان سالار مسعود به نیروهای مجاهدین که به رهبری نظام السلطنه مافی در کرمانشاه تشکیل شده بود، پیوستند.

پس از شکست متحدین، هنگام بازگشت از غرب کشور در ورود به خوزستان کاپیتان نوئل انگلیسی جلو آنها را گرفت. سالار مسعود و علیرضا خان دستگیر شدند. عرب ها نیروهای آنها را خلع سلاح کردند و ایل سگوند اموال ابوالقاسم خان را غارت کردند.

از سوی دیگر با شکست متحدین در سال ۱۳۳۶ق/ ۱۹۱۸م ، سردار ظفر و سردار محتشم و سردار جنگ قدرت اصلی در بختیاری را تا روی کار آمدن رضاخان (رضاشاه) به سال ۱۲۹۹خ./ ۱۳۴۰ق. بر عهده داشتند.

در فاصله روی کار آمدن رضاخان، علی مردان خان چهارلنگ دو شکایت به مجلس شورای ملی می نویسد، ضمن اعتراض به خوانین هفت لنگ درخواست جدایی حکومت چهارلنگ را از هفت لنگ را مطرح می کند. در بخشی از یکی از نامه ها چنین آمده است: «چند نفر از خوانین هفت لنگ که زمامدار حکومت بختیاری بوده و در هر واقعه خود را جلو انداخته و قائد و زعیم ایل بوده‌اند، با اینکه خود مصدر هیچ خدمتی نبوده‌اند و در هر موقع جز خیانت، چیزی از آنان مشهود نگردید، سال‌های دراز حکومت و وزارت و مشاغل مهم مملکتی را به عنوان مزد خدمت، اشغال و از ظلم، تعدی، غارت و ضبط دارایی ملت فرونگذاشته، ....».

سردار ظفر می نویسد «سرانجام در سال ۱۳۰۱خ. چهارلنگ محمودصالح از هفت لنگ جدا شد. محمدتقی خان شجاع الملک پسر محمدرضا خان و نوه چراغعلی خان چهارلنگ محمودصالح به عنوان ایلخانی و علی مردان خان خواهر زاده من به عنوان ایل بیگی منصوب شدند. چهارلنگ کیانرسی و موگویی نیز جدا شدند.»

همو می گوید «بدین گونه حکومت بختیاری که از زمان حسینقلی خان ایلخانی در زمان ناصرالدین شاه برای دومین بار در چارچوب نظام واحدی در آمده بود، تجزیه گردید.»

اما روح سرکش علی مردان خان که به دنبال دست کم مقام ایلخانیگری چهارلنگ بود، آرام ننشست و در سال ۱۳۰۸ با شماری از خوانین جوان هفت لنگ و بزرگان برخی از طوایف هفت لنگ اقدام به شورش کردند. سرانجام شکست خوردند و برخی دستگیر و زندانی و اعدام شدند.

در آن هنگام محمدجواد خان سالار شجاع فرزند محمدتقی خان ایلخان تازه بنیاد چهارلنگ نامه ای به مقامات دولتی در اصفهان ارسال نموده و از آنها اسلحه و نیرو درخواست کرده تا شورش علی مردان خان را سرکوب نماید.

جعفرقلی خان سردار اسعد سوم که در آن زمان ابتدا وزیر پست و تلگراف و سپس وزیر جنگ بود این تحرکات را نکوهش کرده و می نویسد «بعد از مرحوم سردار اسعد [علی قلی خان] ایل آزادی‌خواه تاج بخش [بختیاری] به واسطه نالایقی روسا مبدل شد به ایل دزد و مشتی یاغی نوکر اجنبی».(خاطرات سردار اسعد، ص ۲۲۳).

پس از این رویدادها سرزمین بختیاری میان سه استان اصفهان، لرستان و خوزستان تقسیم شد و بخشی از آن بنام فرمانداری کل چهارمحال و بختیاری نامگذاری گردید.

✍️ علی بهرامسری بختیاری

منابع

خاطرات سردار اسعد بختیاری،جعفرقلی خان سردار بهادر

خاطرات سردار ظفر

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

نام های چندگانه برخی از طوایف و تیره های قوم بختیاری،هفت لنگ و چهارلنگ

نام، برخی از طوایف و تیره های بختیاری به دو یا چند گونه گفته و نوشته می شود:

هفت لنگ

✅ طایفه آسترکی =آستروکیان= بختیاری

تیره بهرامسری = بهرامشیری=بهرامسیری، بیرامسیر: (با توجه به اینکه در گویش بختیاری حروف (شین) و (ه) گاهی به (سین) و (ی) دگریده می شود، بهرامشیری به بهرامسیری و بیرامسیر دگریده می شود) آسترکی دورکی بختیاری

✅طایفه اسیوند = حسینوند یا حسیوند

شرقوند = شاهرخ وند، اسیوند دورکی

✅طایفه بامدی= بابااحمدی= با احمدی

ام فردینی=احمدفخردین

دیرشادمی=درویش آدمی

ادیوی = عدیوی

میراج = میرحاج

✅طایفه زراسوند=زروس

الاسوند = علاسوند زراسوند

خدر سهر= خدر سرخ

سیفدی وند=سیف دین وند

طایفه موری:

اسه وند = حسن وند (موری)

الیجه وند= علیجان وند موری

✅طایفه گندلی = قندعلی

سوزعلی وند = سبزعلی وند

سلطونعلی وند = سلطانعلی وند

صلبوری =صالح بابری

✅باوادی= بابادی

عالی انور = عالیور

تقودلهی= تقی عبدالهی

امسمالی = احمدسمالی

ام مهمدی = احمد محمودی، احمد محمدی

میرکاد = میرکاید، میرقائد

مم حسینی= محمدحسینی

غیوی=غیبی

خوشنوی= خوشنامی

رکو=رکان

✅گاشه = عکاشه، بابادی

✅شهنی = شینی (گاهی در گویش بختیاری حرف ه به ی دگریده می شود)

شوسینی=شاه حسینی

✅ململی= مالملی

سله چین = سلحشور

✅ململیل = مدملیل، مدملی

بهداروند=بیداروند، بختیاروند

✅آلجمالی = عالی جمالی

کوو = کبود

بلسنی = بوالحسنی

تاجدلهی=تاج دین عبدالهی

لوخرده=لب خورده

اسنکی = حسنکی

دهناشی = دیناشی

سهرو= سهراب

مش مرداسی = مهش مرداسی، مشهدی مرداسی

دینارونی = دینارانی

✅سهید = سعید

✅کشخالی = کیشیخعالی

✅آل مهمید = آل محمودی، عالی محمودی، عالی محمدی

✅بندونی= بندانی

چهارلنگ

✅موگویی = مغویی

سله چیوایی = سرلک چیوایی

سلک =سرلک

باواشمس الدین = بابا شمس الدین

دویسی= دویستی

حسومی= حسامی

هونه خویی= خانه خویی

کیانرسی=کنورسی= کیان ارثی

✅باورساد، باورصاد، بابرصاد، بابرساد، باقرساد

✅کهیش = کاهکش

✅حموله = هموله

✅جونکی = جانکی، جوانکی

میوند = ممیوند

✅بساک =بسحاق، بسحق

میزوند = میرزاوند

مدمهمید = ملک محمودی

شهریسوند= شهروسوند

تودوی= تودویی

اتاوکی= اتابکی

✅ایسوند=عیسوند

✅عودالوند= عبدالوند

✅فولادوند = پولادوند

هیوی= هیودی

هونه جمالی = خانه جمالی

هونه کاهد = خانه کاید

ممصاله = محمدصالح= محمودصالح، می صالح

✅آل دویت = آل داوود

✅ممجلاردین= محمدجلال الدین

✅فرقوند =فرخوند

✅هونه باوا = خانه بابا

✅بده رهده= بده رفته

✅هارنی= هارونی

زلکی=زلقی

✅میکیر = میکور

✅بریم وند = ابراهیم وند

✅شامصیری= شامنصوری

✅غیوالله وند =غیب الله وند

✅شمسدی وند = شمس الدین وند

✅دره کاهدی= دره کایدی

✅بی آوی= بی آبی

✅ممسلیمونی= محمد سلیمانی

✍️ علی بهرامسری بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان(۵) دودمان زراسوند دورکی غلامحسین خان سردار محتشم،نصیرخان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان(۵)
دودمان زراسوند دورکی
غلامحسین خان سردار محتشم (۱۳۲۵-۱۳۲۷ق )
نصیرخان سردار جنگ (۱۳۲۷-۱۳۳۵ ق )
خسروخان سردار ظفر (۱۳۲۶-۱۳۵۰ ق)
لطفعلی خان امیر مفخم
غلامحسین خان در سال ۱۳۲۷ق. سمت ایلخانی بختیاری را به عهده داشت.
نصیرخان صارم الملک، سردار جنگ پسر سوم امامقلی خان حاجی ایلخانی است.
نصیر خان سردار جنگ یکبار در سال ۱۳۲۷ق. ایلبگی و در میان سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵ق. ایلخانی بختیاری بوده است. بعد از قرارداد ۱۹۰۷ که دولت‌های روس و انگلیس آزادی بیشتری در منطقه نفوذ خود پیدا کردند، انگلیس ها به خاطر حفاظت از میدان‌های نفتی خود در جنوب بیش از پیش به بختیاری‌ها نزدیک شدند. پس از بروز اختلافات شدید میان اولاد ایلخانی و حاجی ایلخانی، آنها بطور جدی رویاروی هم قرار گرفتند. لذا آنها برای جلوگیری و اجتناب از این گونه اختلافات با موافقت سفارت انگلیس در تهران طرحی تهیه کردند که یک نفر ایلخانی را با اختیارات تام به مدت پنج سال به حکومت بختیاری منصوب کنند تا از این رهگذر تا سر حد امکان از اختلافات و خصومت های خانوادگی جلوگیری به عمل آید. برای این مقصود نصیرخان سردار جنگ را که یکی از خوانین لایق و جسور بختیاری بود برای این مهم در نظر گرفتند. در این موقع صمصام السلطنه نخست وزیر و غلامحسین خان وزیر بود.
خسروخان سردار ظفر - بهادر الدوله - سالار ارفع برادر تنی حاج علی قلی خان سردار اسعد است. سردار ظفر یکی از خوانین فعال و جنجال برانگیز بختیاری بود. در آغاز نهضت مشروطیت به خاطر اختلاف با برادر ناتنی اش صمصام السلطنه با مشروطه خواهان مخالفت کرد ولی بعدها به توصیه برادر مورد علاقه اش سردار اسعد دست از مخالفت برداشت. در خلال مدتی که بختیاری‌ها قدرت را در دست داشتند سردار ظفر بر مصدر کار بود و در شهرهای مختلف کشور حکومت می‌کرد. سردار ظفر در سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۵۰ق. به طور متناوب در سمت های ایلبگی یا ایلخانی انجام وظیفه می‌کرد.
لطفعلی خان شجاع السلطنه -امیرمفخم فرزند دوم امامقلی خان حاجی ایلخانی است. او در حدود هفت سال باعده ای سوار بختیاری در دستگاه محمدعلی میرزا ولیعهد به خدمت اشتغال داشت و همین نزدیکی و روابط صمیمانه او با ولیعهد یعنی محمدعلی شاه بعدی موجب گردید تا هنگامی که قوای بختیاری از اصفهان برای تصرف پایتخت به سوی تهران در حرکت بودند امیر مفخم با سواران بختیاری تحت فرمان خود با همکاری بریگاد قزاق وسیلاخوری و دیگر نیروی وفادار به محمدعلی شاه از پایتخت حفاظت کند. او تا هنگامی که شاه به سفارت روسیه پناهنده شد به او وفادار ماند و با پیشنهاد شاه دست از مخالفت با مشروطه خواهان کشید. امیر مفخم در سال ۱۳۳۰ق. ایلبیگی و درسال ۱۳۴۲ق. ایلخانی بختیاری بود.
✍ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ
با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس
بنه وار من ایل من (تاریخ بختیاری پس از ساسانیان)، علی آسترکی بختیاری
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی
https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان(۵) دودمان زراسوند دورکی غلامحسین خان سردار محتشم،نصیرخان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان(۵)
دودمان زراسوند دورکی
غلامحسین خان سردار محتشم (۱۳۲۵-۱۳۲۷ق )
نصیرخان سردار جنگ (۱۳۲۷-۱۳۳۵ ق )
خسروخان سردار ظفر (۱۳۲۶-۱۳۵۰ ق)
لطفعلی خان امیر مفخم
غلامحسین خان در سال ۱۳۲۷ق. سمت ایلخانی بختیاری را به عهده داشت.
نصیرخان صارم الملک، سردار جنگ پسر سوم امامقلی خان حاجی ایلخانی است.
نصیر خان سردار جنگ یکبار در سال ۱۳۲۷ق. ایلبگی و در میان سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۵ق. ایلخانی بختیاری بوده است. بعد از قرارداد ۱۹۰۷ که دولت‌های روس و انگلیس آزادی بیشتری در منطقه نفوذ خود پیدا کردند، انگلیس ها به خاطر حفاظت از میدان‌های نفتی خود در جنوب بیش از پیش به بختیاری‌ها نزدیک شدند. پس از بروز اختلافات شدید میان اولاد ایلخانی و حاجی ایلخانی، آنها بطور جدی رویاروی هم قرار گرفتند. لذا آنها برای جلوگیری و اجتناب از این گونه اختلافات با موافقت سفارت انگلیس در تهران طرحی تهیه کردند که یک نفر ایلخانی را با اختیارات تام به مدت پنج سال به حکومت بختیاری منصوب کنند تا از این رهگذر تا سر حد امکان از اختلافات و خصومت های خانوادگی جلوگیری به عمل آید. برای این مقصود نصیرخان سردار جنگ را که یکی از خوانین لایق و جسور بختیاری بود برای این مهم در نظر گرفتند. در این موقع صمصام السلطنه نخست وزیر و غلامحسین خان وزیر بود.
خسروخان سردار ظفر - بهادر الدوله - سالار ارفع برادر تنی حاج علی قلی خان سردار اسعد است. سردار ظفر یکی از خوانین فعال و جنجال برانگیز بختیاری بود. در آغاز نهضت مشروطیت به خاطر اختلاف با برادر ناتنی اش صمصام السلطنه با مشروطه خواهان مخالفت کرد ولی بعدها به توصیه برادر مورد علاقه اش سردار اسعد دست از مخالفت برداشت. در خلال مدتی که بختیاری‌ها قدرت را در دست داشتند سردار ظفر بر مصدر کار بود و در شهرهای مختلف کشور حکومت می‌کرد. سردار ظفر در سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۵۰ق. به طور متناوب در سمت های ایلبگی یا ایلخانی انجام وظیفه می‌کرد.
لطفعلی خان شجاع السلطنه -امیرمفخم فرزند دوم امامقلی خان حاجی ایلخانی است. او در حدود هفت سال باعده ای سوار بختیاری در دستگاه محمدعلی میرزا ولیعهد به خدمت اشتغال داشت و همین نزدیکی و روابط صمیمانه او با ولیعهد یعنی محمدعلی شاه بعدی موجب گردید تا هنگامی که قوای بختیاری از اصفهان برای تصرف پایتخت به سوی تهران در حرکت بودند امیر مفخم با سواران بختیاری تحت فرمان خود با همکاری بریگاد قزاق وسیلاخوری و دیگر نیروی وفادار به محمدعلی شاه از پایتخت حفاظت کند. او تا هنگامی که شاه به سفارت روسیه پناهنده شد به او وفادار ماند و با پیشنهاد شاه دست از مخالفت با مشروطه خواهان کشید. امیر مفخم در سال ۱۳۳۰ق. ایلبیگی و درسال ۱۳۴۲ق. ایلخانی بختیاری بود.
✍ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ
با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس
بنه وار من ایل من (تاریخ بختیاری پس از ساسانیان)، علی آسترکی بختیاری
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی
https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵) دودمان زراسوند دورکی،نجفقلی خان صمصام السلطنه،محمدحسین خان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)
دودمان زراسوند دورکی


نجفقلی خان صمصام السلطنه

(۱۳۲۱-۱۳۲۷ق)
محمدحسین خان سپهدار

(۱۳۲۱ـ۱۳۲۵ق)
غلامحسین خان سردار محتشم

(۱۳۲۵-۱۳۲۷ق)

پس از مرگ اسفندیار خان در سال ۱۳۲۱ق. طبق پیمان نامه ای که علی قلی خان سردار اسعد دوم میان خانواده ایلخانی و حاج ایلخانی بسته بود مبنی بر اینکه فرزند ارشد دو خانواده ایلخان و فرزند دوم ایلبیگ باشد، محمدحسین خان سپهدار فرزند امام قلی خان حاج ایلخانی به سمت ایلخانی و نجفقلی خان صمصام السلطنه پسر دوم حسینقلی خان به سمت ایلبگی گماشته شدند. پس از درگذشت محمدحسین خان سپهدار در سال ۱۳۲۵ق نجف قلی خان به سمت ایلخانی بختیاری منصوب شد و غلامحسین خان سردار محتشم پسر چهارم امامقلی خان به عنوان ایل‌بیگی گماشته شد.
پس از آن که محمدعلی شاه قاجار مجلس را به توپ بست، از بختیاری ها کمک خواست. لطفعلی خان امیر مفخم را برای جذب نیروی بختیاری روانه نمود اما صمصام السلطنه مخالفت کرد. از این رو برکنار گردید و برخی امیر مفخم و برخی سردار ظفر برادرش را به عنوان ایلخان ذکر کرده اند.
در این هنگامه سردار اسعد در پاریس بود و به صف مبارزان علیه محمدعلی شاه پیوسته بود. او با نامه و پیک از صمصام السلطنه خواست که به صف مردم بپیوندد صمصام السلطنه به اشاره علی قلی خان سردار اسعد دوم در پنج ژانویه ۱۹۰۹م. برابر با محرم ۱۳۲۷ق امر به تصرف اصفهان داد و پس از ورود ضرغام السلطنه به اصفهان و فتح آن شهر، صمصام چند روز بعد با هزار سوار بختیاری وارد اصفهان شد. در این هنگام نمایندگان روس و انگلیس به محمدعلی شاه پیشنهاد کردند که صمصام را به حکومت اصفهان منصوب کند. شاه این پیشنهاد را رد کرد و چون دسته دیگر خوانین (پسران حاجی ایلخانی) را به طرف خود جلب کرده بود، تعیین داشت که به بیرون راندن صمصام السلطنه از اصفهان موفق خواهد شد اما حسابش درست در نیامد و نتواست کاری از پیش ببرد و صمصام السلطنه در اصفهان ماند و بر آن شهر تسلط یافت. یک سال بعد سردار اسعد از اروپا بازگشت و با شماری از خوانین بختیاری و هزار نفر سوار بختیاری به سوی تهران حرکت کرد. پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه و استقرار مشروطیت و تسلط بختیاری‌ها بر اوضاع چندی بعد هم صمصام السلطنه به تهران رفت و از سال ۱۳۲۹ق. عضو کابینه شد و مقام وزارت پیدا کرد. در هنگام برگشت محمدعلی شاه به ایران در ۱۳۲۹ق. صمصام السلطنه نخست وزیر شد و با بسیج نیروهای دولتی و بختیاری قوای محمدعلی شاه که از سه جبهه به ایران تاخته بودند را شکست داد و شاه مخلوع برای همیشه از ایران رفت اما در روسیه به اقدامات علیه ایران مبادرت می ورزید. از این رو دولت روسیه به دولت ایران اولتیماتوم داد که مورگان شوستر آمریکایی را اخراج کند اما نخست وزیر نپذیرفت. دوباره روسیه التیماتوم داد و قوای روس شهرهای تبریز و رشت را اشغال کردند. برخی از وزرا از کابینه استعفا دادند و دولت ناچار التیماتوم را پذیرفت و بقیه وزرا نیز کنار کشیدند. نایب السلطنه دوباره صمصام السلطنه را در همان سال ۱۳۲۹ مامور تشکیل کابینه کرد. او با پنج وزیر برای رای اعتماد به مجلس شورای ملی رفت و بعدا کابینه را ترمیم نمود. نخست وزیری او تا سال ۱۳۳۱ق. دنباله داشت و در این سال زیر فشار کشورهای استعمارگر روس و انگلیس به همراه غلامحسین خان سردار محتشم که یکی از وزیران کابینه او بود، استعفا دادند.
صمصام السلطنه در سال ۱۳۴۹ق در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت و در تخت پولاد اصفهان در آرامگاه خانوادگی به خاک سپرده شد.
✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ
تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری
با من به سرزمین بختیاری بیایید، مکبن رایس
بنه وار من ایل من تاریخ، علی آسترکی بختیاری
تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری
ایران و قضیه ایران، لرد جرج کرزن
شاهکار ایل بختیاری (نقش بختیاری ها در انقلاب مشروطه)، علی آسترکی بختیاری
یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی
https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)، دودمان زراسوند دورکی، اسفندیار خان بختیاری سردار اسعد یکم

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

دودمان زراسوند دورکی

اسفندیار خان بختیاری سردار اسعد یکم (۱۳۰۵-۱۳۲۱ق)

اسفندیارخان سردار اسعد یکم پسر بزرگ حسینقلی خان ایلخانی است. اسفندیار خان در سال ۱۲۹۹ق. پس از مرگ پدر به دستور ظل السلطان دستگیر و مدت شش سال در زندان او بود. سوء ظن شاه از پسران حسینقلی خان پس از برکناری ظل السلطان در سال ۱۳۰۵ق بر طرف شد.

علی قلی خان سردار اسعد می نویسد زمانی که ظل السلطان از حکومت اصفهان برکنار شد امین السلطان اتابک اعظم حکم آزادی اسفندیار خان را صادر کرد و ما را به تهران فراخواند. ریاست ایل را به اسفندیار خان و ریاست سواران پارکابی بختیاری را به من دادند.اسفندیار خان نزدیک هفت سال گاهی به تنهایی و گاهی با شراکت عموها ریاست ایل را بر دوش داشتند و من در تهران بودم.

اما اوژن بختیاری می گوید همین‌که اسفندیار خان از زندان ظل السلطان نجات یافت و به تهران رفت. امین السلطان نظر به اینکه با اولاد حسینقلی خان ایلخانی پیشینه دوستی داشت و از سویی چون حاجی ابراهیم خان پسر رضاقلی‌خان ایلبگی هم در این هنگام با اولاد حسینقلی خان ایلخانی وصلت نموده بود و ظاهراً از طرفداران اسفندیارخان و علی قلی خان به شمار می‌آمد، برای اینکه محلی در ایل برای اسفندیارخان پیدا کرده باشد حکم برکناری امام‌قلی‌خان حاجی ایلخانی را صادر و رضاقلی‌خان را به سمت ایلخانی و اسفندیارخان را به سمت ایلبگی بختیاری منصوب و راهی نمود. ولی چون آگاهی داشت حاجی ایلخانی زیر بار نمی رود ناچار شماری از نیروی‌های دولتی به سرکردگی نظام السلطنه مافی نیز همراه فرمانروایان تازه روانه بختیاری نمود. سرانجام به همراهی نیروهای دولتی حاجی ایلخانی ناگزیر گردید که چغاخور محل حکمرانی خود را ترک کند. این جنگ چون در منطقه چغاخور روی داد به جنگ چغاخور معروف شد و با وجودی که حاجی ایلخانی و پسرانش نهایت رشادت و شجاعت را به خرج دادند و چند روزی در قلعه چغاخور پایداری و ایستادگی کردند اما شکست خوردند و ناگزیر چغاخور را ترک و به اردل رفت. در همین جنگ

و بمناسبت همین پیروزی بود که اسفندیارخان لقب صمصام السلطنه دریافت کرد. احتمالا در همین دوره بود که نفوذ ایلخانی بختیاری تا مناطق خمین، الیگودرز و دورود نیز رسید. چون از این دوره به بعد نوادگان جعفرقلی خان دورکی یعنی پدر بزرگ اسفندیار خان و همین گونه فرزندان علی صالح خان بهداروند عالی جمالی جد مادری پدر اسفندیار خان در مناطق یادشده صاحب روستاهایی شدند.

اسفندیار خان تا سال ۱۳۲۱ق که بدرود حیات گفت، در سمت ایلخانی باقی بود.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

با من به سرزمین بختیاری بیایید، مکبن رایس

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

ایران و قضیه ایران، لرد جرج کرزن

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  حکومتگران چهارلنگ: بهرام خان بساک و خسرو خان چهارلنگ سلک

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

حکومتگران چهارلنگ: بهرام خان بساک و خسرو خان چهارلنگ سلک

در جستارهای پیشین گفته شد که سرانجام حسین قلی خان بختیاری دورکی در زمان فتحعلی شاه به عنوان ایلخان بختیاری گماشته شد البته بخش شمالی سرزمین بختیاری

تحت حکومت بروجرد بود لایارد می‌گوید طوایف سالک (= سلک)، میوند، زلکی و بخشی از موگویی خراجگذار بروجرد (و گلپایگان) بودند.

لسان الملک سپهر می‌نویسد حیدر قلی میرزا حاکم گلپایگان با چند تن از خوانین بختیاری چهارلنگ بسیار محبت و مهربانی کرده بود و آنها را فدایی و فریفته خویش نموده بود که به محض اشاره هر اندازه لشگر نیاز داشت برایش فراهم می‌کردند. هنگام مرگ فتحعلی شاه به سال ۱۲۵۴ق. در گلپایگان بود و هوای پادشاهی در سرش افتاد که ابتدا اصفهان را تسخیر نماید. پس از این تصورات برای سرکردگان کمره و قلمرو و طوایف بختیاری ارقام نو نوشت به فاصله سه روز خسروخان چهارلنگ [سلک =سرلک] با چهار هزار سوار و هزار پیاده به نزد شاهزاده آمد. پس از پنج روز دیگر بهرام خان بساک با سه هزار سوار و پیاده به خدمت رسیدند. شاهزاده به سربازان زر و جواهر داد و خوانین و سرکردگان سپاه را به خلاع فاخره و انعام های بسیار خرسند و خشنود گردانید. در روز پنجم ماه رجب سواران لشگر به میدان جلو خانه شاهزاده گرد آمدند و اسب شاهزاده را حاضر کردند که سوار شود و رو به راه گذارند. در همین هنگام یک نفر از طایفه خسروخان چهارلنگ که سال‌ها پیش یک سر (راس) مادیان از وی دزدیده شده بود آن را زیر پای یکی از طایفه بهرام خان بدید و آن را مطالبه نمود. آن مرد انکار و از این طرف پافشاری منجر به ستیزه و سپس درگیری انجامید. از اقوام دو طرف به هواداری طایفه خود وارد درگیری شدند. میان نیروهای دو طایفه جنگ سختی بر سر یک مادیان در گرفت و یکباره دوازده هزار تن بهم در آویختند و شمشیرها کشیدند و به فاصله ده دقیقه چهارصد تن کشته و زخمی شدند. بهرام خان بساک کشته شد و طایفه وی تار و مار شدند. نیروهای خسروخان آنها را دنبال کردند و مال و اسلحه بیشمار از آنها گرفتند و به شهر بازگشتند. شاهزاده بیچاره در بالای برج خانه ایستاده بود و بی سر و سامانی آن طوایف را نگاه می‌کرد و بر آرزوهای بی ثمر خود افسوس می‌خورد که خسروخان با پیروزی برگشت و به شاهزاده گفت: خودم خدمات و تمام مهمات را کفایت خواهم کرد نیازی به دیگری نیست از آن سو طایفه بهرام خان جسد او را برداشته و به سوی منطقه خود بازگشتند و به قانون ایلیاتی برای خون خواهی بهرام خان به فراهم کردن نیرو پرداختند از ادامه این درگیری گزارشی وجود ندارد. چون این خبر به اهالی گلپایگان و کمره رسید چاره ای اندیشیدند که اگر لشگر طایفه بساک به این نواحی برسد تمام مردان و زنان اسیر و بی سامان خواهند شد و هیچ آبادی نخواهد ماند بنابراین بزرگان آنها پنهانی مجلس مشورتی تشکیل دادند آنها وجود خسروخان را عامل فساد دانستند. همان شب نیروهای خود را گرد آورده نزدیک بامداد در حالی که نیروهای خسروخان در خواب بودند بر سر آنها ریخته و آغاز به تیر و تفنگ نمودند ایشان نیز پراکنده از خواب بیدار شده و راهی جز فرار ندیدند و از شهر متواری شدند.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواريخ ، لسان الملک سپهر

تاریخ قاجار، محمد جعفر خورموجی

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

پ.ن. چگونه طایفه ای که در منابع معتبر چهارلنگ قید شده اند، با ادعای واهی خوانین بختیاری آسترکی هفت لنگ که در منابع هفت لنگ قید شده اند را از آن خود می دانند. جعل و تاریخ سازی همانند نئوعثمانی، پان تورک ها و شیخ نشینان خلیج فارس

از سوی دیگر از مردمی که نیاکان‌شان به خاطر یک اسب، پانصد نفر از همدیگر را کشته اند نباید انتظار داشت که با دروغ و حیله من وارث قانونی حکومتگران بختیاری آسترکی را تخریب نکنند.

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  دودمان زراسوند دورکی،امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضا قلی خان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

دودمان زراسوند دورکی

امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضا قلی خان ایل‌بیگی (۱۲۷۶ - ۱۳۰۴ ق)

همان گونه که در جستار پیشین گفته شد پس از کشته شدن حسین قلی خان بختیاری ایلخان بختیاری توسط ظل السلطان در اصفهان، با حکمی برادران او امام قلی خان و رضاقلی خان را به عنوان ایلخان و ایل بیگی بختیاری گماشت. علی قلی خان فرزند ایلخانی یک سال در زندان ظل السلطان بود و پس از یک سال آزاد گردید اما فرزند دیگرش اسفندیار خان به مدت پنج سال تا سال ۱۳۰۴ق در زندان نگه داشته شد.

امامقلی خان در سال ۱۲۷۶ق در زمان حسین قلی خان به سمت ایلبگی و در سال ۱۲۹۹ق پس از در گذشت ایلخانی به سمت ایلخانی بختیاری منصوب گشت ولی در سال ۱۳۰۴ ق پس از عزل ظل السلطان و آزادی اسفندیار خان از زندان از مقام خود برکنار گردید.

رضا قلی خان نیز که در زمان حسین قلی خان به حکومت چهارمحال گماشته شده بود، پس از قتل حسینقلی خان ایلخانی از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ق به عنوان ایلبگی بختیاری منصوب شد.

حاجی علی قلی خان پس از رهایی از زندان در تهران اقامت داشت و در آنجا با دوستان تهرانی و درباری پدر خود سرگرم اقدام برای آزادی برادر بود. محمدحسین خان پسر حاجی ایلخانی در اصفهان و در دستگاه ظل السلطان مقام سرتیپی داشت و ابراهیم خان پسر رضا قلی خان ایل‌بیگی نیز در اصفهان درجه سرهنگی داشت و این دو نفر اخیر همانگونه که پدران شان در بختیاری حاکم بودند و مورد توجه ظل السلطان قرار داشتند خودشان هم در اصفهان از خاصان ظل السلطان به شمار می رفتند.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

سخنی با تیره گرپی حاجیوند میوند چهارلنگ

سخنی با تیره گرپی حاجیوند میوند چهارلنگ

نخست اینکه اگر شما آسترکی می بودید نزدیک دویست سال است شماری آسترکی با نام آسترکی در منطقه دورود سکونت داشته اند بایستی در این دویست سال با این آسترکی ها روابطی می داشتید که هرگز چنین ارتباطی نداشته اید.

دوما شما هرگز امیر بهرام شاه و امیر تاجمیر خان و خلیل خان آسترکی را نمی شناختید چون خود آسترکی ها هم تا سال ۱۳۸۲ که کتاب بنه وار من ایل من نگارنده چاپ شد نمی شناختند و بی گمان شما هم با انتشار کتاب من و مطالب این وبگاه با نام خوانین بختیاری آسترکی آشنا شدید و حالا می گویید پدران تان می دانستند که به دروغ چنین چیزی را به پدران تان نسبت می دهید. و به دروغ خود را از نوادگان نیاکان ما می دانید.

من خودم گنجشک را رنگ می کنم و به جای قناری می فروشم.

سوم این داستان دروغ که شما آسترکی هستید بعد از ۱۳۸۲ توسط یک نفر مجهول الهویه حلیمی دزفولی شایعه شده است که خودش آسترکی نیست و گرپی حاجیوند میوند است. اما داستان از این قرار است که بیش از دویست سال پیش یکی دو خانوار از گرپی حاجیوند میوند به دلایل نامعلومی جدا شده و به نزد تیره عبدالله کوشه آسترکی آمدند و تابعه این اولاد گردیدند و ماندگار شدند به گونه ای که نوادگان آن دو خانوار هنوز به گرپی حاجیوند شناخته می شوند و پس از این که شناسنامه صادر شد، نوادگان آن دو خانوار هم فامیلی عبدالهی از روی نام عبدالله کوشه آسترکی گرفته اند و تا سال ۱۳۸۲ خود را گرپی میوند می دانستند.

همچنین چند خانوار زلکی هم به نزد اولاد عبدالله کوشه آسترکی آمدند که در سند ملکی جدشان پسوند زلکی قید شده است.

لذا بهتر است به هویت خودتان میوند بودن بچسبید و خود را به طایفه آسترکی متصل نکنید.

اگر هم می خواهید دل خوش باشید به من پیام ندهید. یا اگر بوی کباب به دماغتان خورده، ......

پی نوشت: مردم طوایف دیگر با توهمات واهی خود را از نوادگان نیاکان من می دانند آنگاه تیره (...) من به دنبال بوزینه حلیمی، و غلمان افتاده اند.

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  پایان دوران ملوک الطوایفی، حسین قلی خان بختیاری زراسوند

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

پایان دوران ملوک الطوایفی در بختیاری

حسین قلی خان بختیاری دورکی ( زراسوند ) (۱۲۶۳-۱۲۹۹ ق.)

(پاره نخست)

دوران حکومت ملوک الطوایفی در بختیاری که پس از مرگ نادرشاه و از زمان کریمخان زند آغاز شده بود تا سال ۱۲۶۹ق. که حسین قلی خان پسر جعفر قلی خان دورکی در چمن سلطان از سوی ناصرالدین شاه به لقب ناظم بختیاری مفتخر گردید و در سال ۱۲۷۶ق رسما به عنوان ایلخان بختیاری از سوی ناصرالدین شاه قاجار منصوب شد، پایان یافت.

حسینقلی خان در فاصله سال‌های ۱۲۳۹ تا ۱۲۶۴ با جنگ یا با پیوند خویشاوندی با دودمان‌های حکومتگر طوایف مختلف، بخش بزرگی از حکومت بختیاری را متمرکز نمود البته بخش شمالی سرزمین بختیاری تحت حکومت بروجرد بود. لایارد می‌گوید طوایف سالک(سلک)، میوند، زلکی و بخشی از موگویی خراجگذار بروجرد بودند.

حسینقلی خان فرزند جعفرقلی خان دورکی زراسوند بود که پدر او در سال ۱۲۵۲ق به وسیله نیروهای جعفرقلی خان بهداروند در جنگ منار کشته شد. از جعفرقلی خان چهار پسر به جای ماند: به ترتیب حسینقلی خان، امامقلی خان، رضا قلی خان و مصطفی خان.

این چهار برادر علیه عموی خود (کلبعلی خان ) دست به تحریکاتی می‌زدند. حسینقلی خان پسر بزرگ جعفرقلی خان بعد از کشته شدن پدرش (۱۲۵۲ق)؛ پس از مدت‌ها معارضه با عمویش کلبعلی خان ناچار شد کمی قبل از حمله معتمدالدوله به محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ نزد او برود و در دستگاه او به کار اشتغال جست. او توانست نظر معتمدالدوله را به خود جلب کند و به دریافت خلعت مفتخر گردد و به تدریج موفق شد در زمره محارم مخصوص او در آید. بنابراین دیری نپایید که حسینقلی خان در سن بیست سالگی از طرف معتمدالدوله گرجی به حکومت بختیاری منصوب گردید. اغلب طوایف بختیاری ریاست او را پذیرا شدند. اما چند طایفه مخالف نیز زیر چتر قیادت کلبعلی خان با او به مخالفت برخاستند. سرانجام کلبعلی خان در سال ۱۲۶۳ق. در پی شکستی که از طرفداران حسینقلی خان خورد، سکته کرد و مرد. حسینقلی خان به تدریخ نفوذ خود را روی طوایف بختیاری گسترش داد و از حمایت برادرانش برخوردار بود. رضا قلی خان با نیرویی که در اختیار داشت موفق شد قلمرو چهارلنگ را تحت نفوذ حسینقلی خان در آورد.

این چهار برادر فعالیت‌های خود را با یکدیگر هماهنگ کرده و با کمک و مساعدت همدیگر به کارهای طوایف بختیاری رسیدگی می کردند. حسین قلی خان با منصب ایلخانی، امامقلی خان با منصب ایلبیگی و رضاقلی خان در سمت حکمران چهارمحال حکومت می کردند. از این تاریخ حکومت سه نفره در سرزمین بختیاری شکل گرفت.

نسل دوم خوانین یعنی پسرهایشان به عنوان فرمانده افواج قوای نظامی و بعضی هم به نمایندگی پدرانشان در بعضی از مناطق بختیاری به کار اشتغال داشتند و در چنین مواقعی بود که رقابت بین عموزاده ها و حتی برادران آغاز گردید. حسینقلی خان نزدیک سی سال حکمران بختیاری بود و تمام طوایف و خوانین بختیاری مطیع و فرمانبردار او شدند و قادر شد که ثبات و امنیت کم نظیری در بختیاری برقرار کند. در حقیقت تصادف و شانس و اقبال به ویژه موقعیت خاص بختیاری در آن برهه از زمان در ایجاد نظم و امنیت به وی کمک کرد، چون که در واقع دیگر رقیب نیرومندی در برابر خود نداشت.

دنباله دارد.......

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

تاریخ بختیاری، اسکندر عکاشه

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه خوزستان، حاج نجم الملک

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

پایان دوران ملوک الطوایفی در بختیاری

حسین قلی خان بختیاری دورکی زراسوند (۱۲۶۳ـ۱۲۹۹ق.) (پاره دوم)

اگر چند سال قبل از حکومت حسینقلی خان را به یاد بیاوریم، می‌بینیم که در چهار منطقه بختیاری خوانین مقتدری مانند محمدتقی خان چهارلنگ، جعفرقلی خان بهداروند، کلبعلی خان دورکی عموی حسینقلی خان و موسی خان بابادی، هر کدام بطور جداگانه ای بر بختیاری حکومت می‌کردند و به طور دائم با هم در جنگ و ستیز بودند و از این طریق آرامش و امنیت منطقه را مورد تهدید قرار می‌دادند ولی پس از انتصاب حسینقلی خان هیچ فرد نیرومند دیگری در بختیاری باقی نماند. محمدتقی خان قبلاً در سال ۱۲۵۸ق به وسیله معتمدالدوله گرفتار و زندانی شد؛ جانشین او علی رضا خان قدرت محمدتقی خان را نداشت و تنها بر منطقه جانکی گرمسیر حکومت می کرد. حسینقلی خان برای جلب رضایت او خواهرش را به عقد رضاقلی خان در آورد و همچنین دختر وی را به زوجیت گرفت و با این وصلت اتحاد و یگانگی خاصی بین خود و ایل جانکی گرمسیر بوجود آورد. بعد از آنکه از منطقه جانکی آسوده خاطر شد متوجه طوایف بابادی شد. موسی خان رئیس آن طوایف را به اتهام دزدی و راهزنی توقیف کرد و توسط برادرش رضاقلی خان ایلبیگی به اصفهان نزد میرزا تقی خان امیر کبیر که همراه ناصرالدین شاه به این استان آمده بود، فرستاد و در آنجا آن پیرمرد را با پسرش در ملاء عام به شیوه خاص امیرکبیر گردن زدند. بعد از مرحوم شدن موسی خان طوایف بابادی و جانکی سردسیر بدون چون و چرا ریاست او را پذیرفتند. جعفرقلی خان بهداروند هم در این سال‌های اخیر که پیر و از کار افتاده شده بود و دیگر نمی توانست مانند گذشته حادثه آفرینی کند و در برابر حسنقلی خان قد علم کند، در سال ۱۲۸۵ق به دستور حشمت الدوله در بروجرد اعدام گردید.

حسینقلی خان در چنین شرایطی پایه‌های قدرتش را تحکیم بخشید. او در تمام مدت حکومت خود برخلاف خوانین سابق اطاعت و فرمانبرداری خود را به اولیای دولت مرکزی ابراز می داشت. حسینقلی خان به علت طولانی بودن زمامداریش ثروت هنگفتی به چنگ آورد و بنا به قول حاج نجم الملک بین هزار تا دو هزار مادیان اصیل داشت که هر رأس بین صد تا هشتصد تومان قیمت داشت. همین باعث شد شاه قاجار احساس خطر کند و دستور کشتن او را به فرزندش ظل السلطان حاکم اصفهان بدهد. قدرت فوق العاده ایلخانی و دوستی و نزدیکی او با میرزا حسین خان سپهسالار صدر اعظم و کدورت و اختلاف میان فرهادمیرزا معتمدالدوله والی فارس و ظل السلطان حکمران اصفهان موجب قتل او شد و همان سال بود که سپهسالار موضوع کاغذ پرانی های فرهاد میرزا را به ایلخانی خبر داد و توصیه کرد که هر چه زودتر با مقداری هدایا به تهران بیاید و سوءظن شاه را برطرف سازد. این بود که ایلخانی به دستور سپهسالار و بدون اطلاع ظل السلطان به تهران رفت و کارش را به عقیده خود درست نمود، غافل از اینکه همین تهران رفتن و تماس با صدر اعظم موجب مرگش شد.

باری ایلخانی طبق عادت هر ساله در تابستان سال ۱۲۹۹ق برای دیدار ظل السلطان به اصفهان رفت.روز ۲۷ رجب سال ۱۲۹۹ق. ظل السلطان يك رژه نظامی در میدان نقش جهان اصفهان ترتیب داد که ایلخانی و دو پسر او نیز برای تماشا دعوت شده بودند. پس از آن ایلخانی و پسرانش همراه ظل السلطان به عمارت دولتی رفتند. هنگام غروب آنها را از هم جدا کردند و دستگیر نمودند.

سردار اسعد می‌نویسد همان شب ایلخانی را کشتند و صبح روز بعد شایعه انداختند که ایلخانی سکته کرده است. آنگاه جنازه آن مرحوم را با شکوه و احترام شایسته تشییع و در تخته فولاد در تکیه میر دفن نمودند. اسفندیار خان و علی قلی خان که همراه او بودند چندین سال در زندان ماندند.

ظل السلطان همان روز به مجرد به خاک سپرده شدن ایلخانی، محمدحسین خان سپهدار را پیش پدرش امامقلی خان و عمویش رضاقلی خان برادران ایلخانی فرستاد و ضمن ابلاغ حکم ایلخانی گری و ایلبگی گری به آنها اخطار کرد که مسئول امنیت بختیاری هستند و باید از اوامر دولت انقیاد کامل داشته باشند.

علی‌قلی‌خان سردار اسعد از عموهای خود گله می‌کند و می نویسد این تسلیم شدن خوانین در برابر پیغام ظل السلطان و قیام نکردن برای خونخواهی ایلخانی عمل ناشایستی بود چون اگر خوانین نمی‌توانستند کار بزرگتری انجام دهند دست کم می‌توانستند فشار بیاورند که ظل السلطان از حکومت اصفهان برکنار شود.

چیزی که شاید سردار اسعد نخواسته به آن اشاره کند، احتمالی است که عموهایش در مرگ ایلخانی نقش داشته اند؟ پذیرش سریع حکومت و سختگیری هایی که بر خانواده ایلخانی توسط آنها انجام گرفت، این احتمال را افزایش می دهد.

این هم برادری در بختیاری که امروزه خیلی ها به آن می بالند.

این نابرادری را من با پوست و استخوان ام لمس کرده ام از طایفه نمک نشناس خودم.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

تاریخ بختیاری، اسکندر عکاشه

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه خوزستان، حاج نجم الملک

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)  دوران ملوک الطوایفی،حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ

(پاره نخست)

پس از کشته شدن علی مردان خان محمودصالح، بدست دودمان زند، که طوایف چهارلنگ را به زیر سلطه خود درآورده بود در جستارهای پیشین به افرادی چون علی مردان خان کوچک فرزند زمان آقا کیانرسی، و کاظم خان فولادوند میوند که در درگیری‌های میان دودمان زند از یکی از آنها حمایت می کردند اشاره نمودم.

پس از آن در محدوده چهارلنگ علی خان (ف حبیب الله خان فرزند رشید خان فرزند زمان آقا) کیانرسی با عموزادگانش حسن خان و فتحعلی خان (فرزندان علی مردان خان فرزند زمان آقا) دشمنی داشتند، سرانجام علی خان موفق شد تعدادی از طوایف چهارلنگ را زیر فرمان خود درآورد و همین امر سوءظن فتحعلی شاه قاجار را نسبت به او برانگیخت و با تحریک حسن خان و فتحعلی خان، شاه فرمان داد تا علی خان را از حکومت برکنار و چشم‌هایش را میل کشیدند و حسن خان را به جای او به حکومت بختیاری چهارلنگ گماشت. بعد از عزل و کور شدن علی خان فرزندانش در یکی از دهات اختصاصی او در فریدن واقع در ییلاق بختیاری پنهان شدند. یکی از فرزندان او به نام محمدتقی خان در سن هیجده سالگی موفق شد حسن خان را بکشد و سپس بنام طایفه کیانرسی قدرت را بدست بگیرد. محمدتقی خان (۱۲۳۰- ۱۲۵۸ق.) بر خلاف اسلاف خود موفق شد طوایف شرق قلمرو بختیاری ایذه و حومه و برخی طوایف رامهرمز و کهگیلویه را زیر نفوذ خود درآورد. او با پیروی از یک سیاست دقیق و حساب شده، موفق شد که یک اتحاد و اتفاق تقریبا کاملی میان طوایف زیر فرمانش به وجود آورد.

محمدتقی خان پس از کشتن رقبای خویشاوند خود قدرت فراوانی به دست آورد و در سال ۱۲۴۹ق. در زمان فتحعلی شاه قاجار سر به شورش گذاشت. در ابتدای امر بیست هزار اموال دیوان که از اصفهان راهی تهران بود را به غارت برد. پس از این اقدام او با هشت هزار سوار آهنگ تصرف شوشتر نمود و آن شهر را به محاصره گرفت. اسدالله میرزا حاکم شوشتر که در خود توان مقاومت ندید، آن شهر را تسلیم محمدتقی خان نمود. محمدتقی خان سپس بر دزفول، رامهرمز و بهبهان نیز دست یافت.

با بالا گرفتن طغیان محمدتقی خان فتحعلی شاه در سال ۱۲۴۹ق جهت سرکوبی خان چهارلنگ و وصول مالیات عقب افتاده فارس راهی اصفهان گردید. او پس از ورود به اصفهان بیمار شد و در ماه رجب سال ۱۲۵۰ق. درگذشت و لشکرکشی به بختیاری موقتا به تعویق افتاد. با جلوس محمد شاه بر تخت سلطنت وی شاهزاده بهرام میرزا را در سال ۱۲۵۱ق. با سپاه پنج هزار نفری به سوی بختیاری روانه نمود. محمدتقی خان به قلعهٔ منگشت پناه برد. سرانجام با شفاعت و رایزنی‌هایی که میان هر دو طرف به وقوع پیوست کار به مصالحه کشانده شد و در پی آن شاهزاده بهرام میرزا به اتفاق راولینسون به قلعهٔ منگشت رفت و محمدتقی خان به گرمی آنان را پذیرا شد و روز بعد به اتفاق عازم قلعه تل شدند. پس از آنکه بهرام میرزا چند روزی میهمان محمدتقی خان بود وی با اهدا خلعت و شمشیر جواهرنشان به خان بختیاری قلعه تل را ترک کرد.

با مذاکراتی که میان دو طرف انجام گرفته بود قرار بر این شد که خانواده او و خانواده علی نقی خان و شفیع خان به عنوان گروگان به کرمانشاه کوچ کنند، علی‌نقی خان همیشه ملازم رکاب شاهزاده باشد و هزار تن از قبیله او به خدمت نظام درآیند و خود محمدتقی خان نیز در همه حال مطیع فرمان شاه قاجار باشد و خراج سالیانه را به موقع پرداخت نماید. اما بعد از دو ماه شاهزاده بهرام میرزا از حوزه حکمرانی خود برکنار و با روی کار آمدن منوچهرخان معتمدالدوله تعهدات محمدتقی خان در قبال دولت نیز مسکوت ماند.

در سال ۱۲۵۵ق. شاهزاده سلطان مراد میرزای حسام السلطنه مامور تنظیم امور بختیاری گردید. او با ورود و اقامت در گندمان از قبایل بختیاری گروگان گرفت و تحویل منوچهرخان معتمدالدوله داد تا از ناآرامی‌های پیرامون اصفهان و فارس بکاهد. پس از آن راهی جانکی سردسیر شد و سه ماه در جانکی به امور آنجا رسیدگی نمود و پس از آن راهی مالمیر شد. در کنار کارون محمدتقی خان با لشگری از ورود شاهزاده جلوگیری نمود. پانزده روز جنگ میان آنها در گرفت. سرانجام محمدتقی خان شکست خورد و به قلعه تل عقب نشینی کرد. سلطان مراد میرزا با شش هزار سپاهی وارد مالمیر شد. محمد تقی خان برادر خود علینقی خان را به خدمت شاهزاده گسیل داشت و پسرش را نیز با علف و آذوقه به لشگرگاه فرستاد اما سلطان مراد میرزا اصرار داشت که خود محمدتقی خان به نزد او برود. خان چهارلنگ به شاهزاده قاجار اطمینان نداشت و از رفتن خودداری ورزید. محمدتقی خان که در آن زمان با منوچهرخان معتمدالدوله روابطی دوستانه داشت او را واسطه قرار داد تا سلطان مراد میرزا را راضی نماید که از خواسته اش یعنی رفتن محمدتقی خان به نزد او دست بکشد.

در پی صحبت منوچهرخان، سلطان مراد میرزا در خواست او را اجابت کرد و روانه شوشتر گردید. در این هنگام کلبعلی خان بختیاری هفت لنگ در اردوی سلطان مراد میرزا حضور داشت.

دنباله دارد.....

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواریخ، لسان الملک سپهر

فارسنامه ناصری، حسینی فسایی

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه لایارد

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ

(پاره دوم)

سومین و آخرین مرحله طغیان محمدتقی خان چهارلنگ بر ضد دولت قاجار در سال ۱۲۵۷ق. روی داد که منجر به لشکرکشی منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان و خوزستان بر سر او شد.

منوچهرخان معتمدالدوله در سال ۱۲۵۷ق برای سرکوبی محمدتقی خان کنورسی با چندین لشگر خوی، تبریز، لرستان، مازندرانی، و سوار بختیاری راهی خوزستان گردید. علی نقی خان برادر محمد تقی خان که ملتزم رکاب منوچهرخان بود برای وی پیام فرستاد که تسلیم شود. از این رو محمدتقی خان برادر دیگرش بنام محمد کریم‌خان را با هدایایی بسیار به پیشواز معتمدالدوله فرستاد و خود نیز از پشت سر با بزرگان قبیله در مالمیر به ملازمان معتمدالدوله پیوست و مورد لطف و مهربانی قرار گرفت. سپس از معتمدالدوله در قلعه تل پذیرایی نمود و از او اجازه خواست که نوروز با خانواده در قلعه تل باشد و پس از نوروز در شوشتر حاضر شود. درخواست وی پذیرفته شد و معتمدالدوله راهی شوشتر گردید اما با سپری شدن نوروز محمدتقی خان نافرمانی کرد و به درگاه نیامد و هرچه او را وعده و وعید دادند نپذیرفت. معتمدالدوله محمد حسین خان قراگوزلو و علی نقی خان را روانه قلعه تل نمود و ایشان رفتند و او را با دادن ایمنی تا صحرای لهبری در پنج فرسنگی شوشتر بیاوردند در اینجا محمدتقی خان درخواست نمود که میرزامحمدخان کلبادی با وی یک پیمان نامه ببندد و اطمینان دهد. معتمدالدوله نیز میرزا محمد خان را فرستاد اما به تواق نرسیدند. این بار محمدتقی خان درخواست نمود که خود معتمدالدوله به لهبری بیاید. هرچند شفیع خان و محمد حسین خان و میرزامحمدخان او را از این درخواست منع کردند پذیرفته نشد. معتمدالدوله پس از شنیدن این درخواست گفت گرچه توانایی دستگیری محمدتقی خان را دارم اما چون تا اینجا آمده است اجازه دهید به قلعه تل بازگردد. پس از آن معتمدالوله به تجهیز سپاه پرداخت و فرمان داد تا سران طوایف هفت لنگ و چهارلنگ بختیاری حاضر شوند. از هفت لنگ کلبعلی خان دورکی و جعفرقلی خان پسر اسدخان بهداروند بختیاری با نیروهای خود و از چهارلنگ علی رضاخان که پدرش را محمدتقی خان کشته بود و علی همت خان و مهدی قلی خان با نیروهای خود وارد لشگرگاه شدند.

حتا بیشتر طوایف طرفدار محمدتقی خان نیز به اردوگاه معتمدالدوله پیوستند سرانجام خان به شیخ ثامرخان رئیس قبیله کعب پناهنده گردید و معتمدالدوله نیز با قشون خود به تعقیب او پرداخت. معتمد باز هم از محمدتقی خان خواست با وی ملاقات کند و با اعزام سلیمان خان نزد خان بختیاری به او اطمینان داد که نه تنها از مجازات در امان خواهد بود بلکه نزد شاه وساطت خواهد کرد تا او را در مقام حکمران بختیاری و خوزستان ابقا نماید محمد تقی خان با وجود مخالفت شیخ ثامر خان و اعتراض شدید برادران و خانواده اش روانه اردوگاه دولتی شد ولی به محض ملاقات با معتمد او را یاغی دولت قلمداد کرد و دستور داد وی را زندانی کردند. محمد تقی خان به تهران فرستاده شد. از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۲ق. که آخر سلطنت محمدشاه قاجار بود در زندان به سر برد. پس از آن در زمان ناصرالدین شاه به مدت دو سال وی را به همراه برادرش علی نقی خان به زندان تبریز فرستادند. بعد از آن دوباره آنها را به تهران آوردند و در زندان توپخانه زندانی نمودند. محمد تقی خان در سال ۱۲۷۰ ق در زندان مذکور جان سپرد.

در همین دوره باید به محمدمهدی خان محمودصالح چهارلنگ نیز اشاره کرد که پس از دستگیری محمدتقی خان مدتی در فریدن بر طایفه خود حکومت داشته است.


لایارد در سال ۱۲۶۸/۱۸۴۶ق. در پیوند با طایفه موگویی می نویسد: موگویی ها «مغویی» قبلا طایفه بزرگی بودند و هم اکنون خان شان خواجه عباس خان می باشد و در بین بختیاری ها دارای قدرت و نفوذ فراوانی است. او بر حسب معمول برادر و عمویش را به قتل رسانید ولی این کشتار بدون پاسخ نماند محمدتقی خان علیه او وارد جنگ شد و قلعه اش را در فریدن خراب کرد و زن و فرزندانش را به اضافه تعدادی از طایفه موگویی را از آن منطقه بیرون راند و عده ای دیگر از آنان به میان ایلات بختیاری متواری شدند و خود را تحت حمایت حکمرانی بروجرد درآوردند. خواجه عباس خان به اصفهان متواری شد و به معتمدالدوله حاکم اصفهان پناه آورد و معتمد نیز از او حمایت کرد و وی را در میان عشایر بختیاری و ادار به تحریک و توطیه علیه محمدتقی خان نمود.

از دوره کریم خان زند در میان دیگر طوایف چهارلنگ، در غرب سرزمین بختیاری یعنی مناطق بربرود شرقی و غربی، چاپلق تا دورود نیز خوانینی وجود داشته است که بر طوایف خود حکومت می کردند. از جمله: پرویز خان فرزند آقا اسد سلک همزمان با کریم خان زند و سپس برادرش رستم خان سرلک (سلک)(برخی اسناد آنها را زلکی و برخی موگویی قید کرده است) چهارلنگ در اوایل قاجار، و خسرو خان چارلنگ، بهرام خان ضرغام بساک میوند، مریدعلی خان فولادوند میوند، عبدالرضا خان دوزنی زلکی، حسنعلی خان سرداری زلکی، خواجه عباس خان باجول موگویی، مومن خان دوزنی زلکی، خان طایفه جاوند زلکی، خان طایفه ایسوند میوند و خان طایفه عبدالوند میوند را می توان نام برد.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواریخ، لسان الملک سپهر

فارسنامه ناصری، حسینی فسایی

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه لایارد

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir