مقاله ای عالمانه از استاد فرشید فرهادی بابادی، بختیاری، هفت لنگ، چهارلنگ

این پست(مطلب) مخصوص عزیزان بختیاری و کارشناسان اسناد و تاریخ دوران صفویه تا اوائل قاجار است:

نویسنده: فرشید فرهادی بابادی

طبق تمام اسنادی که از دوران صفویه به جا مانده است، حکومت طوایف بختیاری بعد از تغییر نام ایشان از "لر بزرگ " به "بختیاری" با خوانینی از طایفه آسترکی از ایل دورکی هفت لنگ بوده است. این خوانین که از آنها کتیبه، اسناد و فرامین برجای مانده است، معمولا با پیشوند "میر " خطاب می‌شدند(مثل میر جهانگیر) که به روایتی اشاره به لقب امیر دارد و بقولی "میر " نسب مادری آنها را که [با واسطه صفویه] به شیخ زاهد گیلانی (مرشد شیخ صفی الدین اردبیلی، نیای شاهان صفوی) نشان می‌دهد. در هرحال این حاکمان با فراز و نشیب تا سقوط صفویه بر بختیاری (و گاهی اصفهان) حکومت داشتند، و آخرین آنها (از لحاظ شهرت و قدرت ) قاسم خان بختیاری بود در زمان حمله محمود هوتکی پایان صفویه،

و همچنین ابوالفتح خان هفت لنگ بختیاری حاکم اصفهان در اوائل کار کریم خان زند و متحد خان زند..

اما

در ده، پانزده ساله اخیر اتفاقات عجیب و جالب توجهی در بختیاری در امر "تاریخنگاری"! رخ داده که بعید می‌دانم هیچ کجای جهان نمونه داشته باشد:

طی یک دهه چند طایفه بختیاری [اولاد مومن خان زلکی، و سلک از چهارلنگ] [منجزی و تیره میرزراسوند، و اولاد محمدعلی ململی از هفت لنگ] مدعی گشته اند که خوانین مذکور، نه آسترکی و از طایفه ایشان بوده اند!

چنین واقعه ای در هیچ ایل و منطقه ای سابقه نداشته است (مثلا در میان قشقایی ، اولاد جانی بیک از طایفه شاهی لو، ایلخانی بوده اند و بحثی در تبار و موقعیت ایشان نبوده و نیست).

جدیدترین و عجیب ترین این ادعاها از جانب آقایی است به نام ابراهیم بختیاری تبار [آقاسی پور] ، که چندی پیش در گروه واتساپی مربوط به طایفه خودشان (ململی) اینجانب رو عضو کردند و یک روز بصورت وویس در معیت ایشان بودم و صحبت‌هایی کردند و من هم پاسخ‌هایی دادم و به دلائلی همان روز بحث را ادامه ندادم و خارج شدم :

چکیده ی ادعاهای آن بزرگوار را منعکس میکنم ، قضاوت با صاحب نظران :

۱. در قرن ۲۱ برای هفت لنگ بختیاری که چهار باب، یا بزرگ طایفه داشته است (دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب، و دینارانی باب) یک باب یا بزرگ طایفه ایجاد کرده اند به نام راکی باب، متشکل از طوایف راکی برجویی، مدملیل، ململی، شهنی ،نصیر ،گمار .

این که چگونه این باب شکل گرفته و چرا تمامی مدارک و اسناد این طوایف و کلا راکی را بابادی باب گفته اند از نظر ایشان معنی ندارد و هر کجا نویسنده ای (بخصوص سیاحان خارجی ) به هر دلیلی نام طایفه راکی را جدا از بابادی نوشته اند ، همین سند و مدرک ایشان است،بدون توجه به اینکه پس از شکست راکی از بابادی عکاشه و جانکی سردسیر،وکوچ طایفه راکی از منطقه عکاشه ،و

سپس شرکت طایفه راکی برجویی( و نه ململی) در اتحاد ضد بابادی و دورکی و همراهی با بهداروند ، مدتی طایفه راکی برجویی (ونه ململی) در جدایی و فشار به سر برد،اما پس از رسیدن منصب ایلخانی بختیاری به حسینقلی خان دورکی در دوران ناصرالدین شاه، این مطلب حل شد و مجددا طایفه راکی (برجویی و نه ململی) در کنار هفت لنگ قرار گرفت و هیچ مشکلی با بابادی نداشت..

همچنین نام طایفه ململی را که طبق عادت بختیاری‌ها چند تلفظ داشته است " مال مالی " تاکید دارند (در حالیکه بختیاری ها مثلا بابادی را باوادی،بابا احمدی را بامدی، کیانرسی را کنورسی، محمدصالح را ممصالح، و،،،، می نامند و قصد و غرضی نیست) تا از این واژه منحصرا معنی مالدار و ثروتمند برداشت نمایند !

۲. اما ادعای بزرگ آقای "بختیاری تبار ":

تیره اولاد ململی که کدخدایان محترم این طایفه بوده اند را همان خوانین حاکم بر بختیاری در دوران صفوی می دانند ! با نسب نامه ای که نوشته اند نسب اجدادی خود را به امیر تاجمیرخان بختیاری و میر تهماسب

می رسانند و می گویند با کشته شدن حاکم استرکی در دوران شاه تهماسب اول صفوی به دلیل پرداخت ننمودن مالیات ، حکومت بختیاری نه به برادر ( یا پسر )او ،

بلکه به کدخدای طایفه ململی منتقل شده است !

وارد این بحث نمی‌شوم که در میان اولاد محترم کدخدایان معزز ململی(مالمالی) بسیاری ادعای ایشان را قبول ندارند، و همچنین مطلعینی از تیره های کهن مثل "پاچی" از ریشه مدعای ایشان را نفی می کنند .

بگذریم که در کتاب اسکندرخان عکاشه (کشف الاسرار) احکامی آورده شده که حکومت بر طوایف راکی (من جمله مالمالی) بر عهده خوانین بابادی عکاشه (اولاد شیخ ) بوده است ..

۳.سندی که ایشان ارائه کرده اند ،ظاهرا فرمانی است که فتحعلی شاه قاجار خطاب به جعفرخان(جافرخان) راکی مرقوم کرده و نامبرده را به ریاست قزلباشان و فرماندهی منصوب نموده است وعناوین امیرنویان و حکومت قلعه فورگ در خراسان را به ایشان اعطا کرده در سال ۱۲۳۷ (این سند را برای دوستان گروه تاریخ قاجار ارسال کردم که نظر آنان را جویا شوم ) ،اما محققین تاریخ بختیاری می

دانند که پس از شکست لطفعلی خان زند در کرمان و وقایع سقوط زندیه ،

آقا محمدخان قاجار در نزدیکی فریدن با برخی طوایف بختیاری به سرکردگی ابدال خان چهارلنگ جنگید و پیروز شد ،بسیاری از بزرگان و خوانین بختیاری پس از این مورد غضب و یا بی توجهی اولین شاه قاجار قرار گرفتند

و در عوض گروهی که همراه چراغ خان احمد محمودی بابادی با قاجار همکاری کردند ،از محبت و تشویق آقامحمدخان قاجار بهره بردند و شاه قاجار علاوه بر صدور فرامین جدید خانی و حکومت برای آنها، سعی کرد ساختار سنتی خوانین موروثی برخی طوایف بختیاری را بر هم بزند، از همین تاریخ است که بعنوان مثال در بابادی باب و چند طایفه دیگر احکام و فرامین جدید برای کدخدایانی از تیره های مختلف صادر می‌گردد و چون شاه قاجار دو سه سال بعد در قفقاز به قتل رسید ،این روند هرج و مرج در طوایف بختیاری تا اوائل سلطنت فتحعلی شاه نیز ادامه یافت و سپس فتحعلی شاه طی مشورت با مطلعین و بزرگان منطقه مجددا حکومت طوایف را به اولاد خوانین موروثی آن طوایف بازگرداند و از هر خانواده اصطلاحا "گرویی" یک نفر از خانواده خوانین طوایف در تهران می ماند،، پس بسیاری از این احکام مربوط به همین دوران هستند، و حکم حکومت دائمی کسی بر بختیاری یا حتی یک باب نبوده و نیستند ...

دوستان گرامی :

سندی از جمع آوری مالیات توسط این حاکمان ادعایی ململی در میان طوایف بابادی عالی انور و عکاشه، در میان دورکی و بهداروند ودینارانی و میوند و ممصالح و ذلکی و کیانرسی و موگهی ، آیا موجود هست ؟؟

ضمن احترام به طایفه برادر و عزیز ململی ( یا مالمالی) می توانید تصور کنید خوانین هفت لنگ و چهارلنگ از این حاکمان ادعایی ململی اطاعت می‌کردند و به آنها مالیات می پرداخته اند ؟؟

لازمه حکومت جنگ و اردوکشی بوده است، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار برای دریافت مالیات یا اثبات سیطره خود بر طوایف بختیاری ( چنانکه همواره رسم بختیاری بوده است )

کدام جنگ را کرده اند و با کدام طایفه نبرد داشته اند ؟ اصلا در همین دوران فتحعلی شاه تا محمد شاه قاجار و اوائل ناصرالدین شاه، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار در نبردهای هفت لنگ و چهارلنگ در نبردهای رگ منار، لبد، دره راز، دو پلان دژ شهی

،نه هزار و ،، کجا بوده اند و چه نقشی داشته اند ؟

۳. آنچه در بختیاری و سایر طوایف و ایلات با چنین ساختاری به چشم می خورد این است که اولآ خوانین هر طایفه بطور موروثی از قرنها پیش این سمت را داشته اند و بطور مثال ایل بابادی با دو بزرگ طایفه عالی انور و عکاشه (در دو قلمرو مجزای کوهرنگ و خان میرزا ) دو تیره خوانین اولاد توشمال تقی،،

و اولاد شیخ باقرخان عکاشه داشته است ، آل داوود در چهارلنگ ممصالح ، و خواجه های موگویی در طایفه موگویی، و...

اینکه پس از قرنها کسی مدعی خانی گردد امری ناشدنی است. دوما اولادی که مدعی حکومت بر بختیاری! در عهد صفوی (یا هر دوره تاریخی دیگری) بوده یا هست ،

می بایست نخست بر ایل و طایفه خود (بر سر مفهوم ایل و طایفه بحث نکنیم که هر دو کلمه غیر فارسی هستند و اتفاق نظری بر سر کاربرد دقیق آنها وجود ندارد) حکمروایی کرده باشد ،

آیا این حضرات مورد ادعای آقای بختیاری تبار از طایفه ململی (یا به قول ایشان " مال مالی ") بر کل راکی حاکم بوده اند ؟

بزرگان برجویی ،مدملیل، نصیر، شهنی و

سایر تیره های محترم ململی (مالمالی) چنین چیزی را قبول دارند،؟ به یاد دارند؟

اسناد و مدارکی در این زمینه وجود دارد؟

دوم آنکه پس از این می باید این حاکم مورد ادعا بر طوایف (ایلات) هفت لنگ حکومت کرده باشد!

*خوانین زراسوند و اسیوند و بامدی و علاالدین وند و عالی جمالی و منجزی و عالی انور و عکاشه و عالی محمودی و نوروزی ، روایات و اسنادی دارید که تابع حاکم ململی(مالمالی) بوده اید؟؟*

‌در پایان :

این گفتگوها فقط برای روشن سازی حقایق است و گرنه در این روزگار این موارد برای نسل جدید احتمالا مهم نخواهند بود و اصطلاحا مشکلات بختیاری و مملکت با این چیزها ذره ای بهبود نمی یابد.

با احترام و ارادت

فرشید فرهادی بابادی

پ.ن. درود بر جوانمرد بختیاری جناب استاد فرشیدخان فرهادی بابادی از نوادگان فرامرزخان عالی انور بابادی

جوانمردان بختیاری جلو تحریف و جعل تاریخ را با نوشتن مطالب بگیرید.

شانزدهمین سالگرد امیرکبیر آسترکی سردار امیر فاضل خان آسترکی بختیاری دورکی

شانزدهم اردیبهشت، شانزدهمین سالگرد عروج ملکوتی اسوه اخلاق و مردم‌داری، امیرکبیر آسترکی،، حاتم طایی آسترکی، سردار سازندگی آسترکی، سردار امیر فاضل خان آسترکی بختیاری دورکی گرامی باد

خدمات امیرکبیر آسترکی برای طایفه آسترکی دورکی

۱. پیگیری و گشایش مدارس آسترکی در لالی

۲. بنیاد شرکت تعاونی عشایری و مدیر عاملی آن

۳. احداث جاده در منطقه آسترکی در لالی

۴. آب لوله کشی برای روستا و عشایر منطقه آسترکی در لالی

۵. برق کشی منطقه آسترکی در لالی

۶. و مهم تر از همه پرورش نگارنده برای نگارش تاریخ آسترکی

سخن ور به میلسا، وکیل به قانون

سفره ی آ فاضل خان، ورد سر زون

سخن ور به میلسا، مرد اداری

تا بیا چی فاضل خان ره روزگاری

چاربیشه سوز و خرم بده گواهی

سفره دار چی فاضل خان مادر نزایی

پ.ن: برای آگاهی هم‌تبارانی که اطلاع ندارد: منظور چهاربیشه منطقه محل سکونت تیره بهرامسری آسترکی در بخش هتی لالی است نه چهاربیشه درون شهر مسجدسلیمان

پان خودطایفه‌گرایان بختیاری؛ انکار، تحریف و جعل تاریخ آسترکی بختیاری

پان خود طایفه گرایان بختیاری؛ انکار، تحریف و جعل تاریخ طایفه آسترکی بختیاری دورکی

پان خودطایفه‌گرایان بختیاری؛ تحریف و جعل تاریخ طایفه بختیاری آسترکی و تخریب و دشمنی با علی آسترکی بهرامسری بختیاری، پدر تاریخ بختیاری آسترکی

جهانی در برابر ما ایستاده، نمی دانند ما ایستادن را به کوه آموختیم.

کوشش گسترده پان خودطایفه‌گرایان بختیاری برای مصادره و انکار تاریخ طایفه آسترکی و دشمنی با نگارنده، دست کمی از جمهوری جعلی باکو و شیخک‌های خلیج فارس و دیگر پان‌های وطنی چون پان تورک، پان کورد و پان عرب با ایران و تاریخ ایران ندارد. دقیقا شیوه‌ای که پان خود طایفه گرایان بختیاری در پیش گرفته‌اند، روگرفتی از پان‌های مذکور است که تمام تاریخ ایران و مشاهیر آن را یا انکار و یا با جعل و تبلیغات گسترده به نام خود می‌زنند. در تارنمایی دیدم که حضرت محمد را کورد و حضرت نوح را تورک معرفی کرده بود. جمهوری جعلی باکو (استان پیشین ایران) نظامی گنجوی پارسی سرای بزرگ که تمام کتاب‌هایش به زبان شیرین پارسی است را تورک می‌داند و اشعار او را جعل می‌کند، بابک خرمدین سردار بزرگ ایرانی را تورک می داند. شیخک‌نشین‌های خلیج همیشه پارس با تبلیغات و رشوه دادن به موسسه‌های غربی نام جعلی بر خلیج پارس می‌گذارند.

یا پان عرب خوزستان، تاریخ ایلامیان و یادگارهای آنها از جمله شوش و چغازنبیل را تحریف و مصادره می کنند.

پان خود طایفه گرایان بختیاری نیز با تبلیغات مسموم و دروغین و با رویکردی نژادپرستانه در پی تحریف و جعل تاریخ حکومتگران بختیاری آسترکی هستند. آنها را می توان به دو گروه تقسیم کرد.

یک: گروهی که کلا نامداران آسترکی در دوره صفویه تا قاجار را که حاکم کل بختیاری بوده اند را بنام طایفه خود جعل و تحریف می کنند.

دوم: گروهی که اگر نامی مشابه با یکی از سران و حکومتگران بختیاری آسترکی در دوره صفویه داشته باشند با تبلیغات گسترده، آن خان آسترکی را متعلق به خود می‌دانند.

تلاش فاشیست های طایفه گرا در فضای مجازی برای افزودن بر افتخار قبیله، نه بر اساس اصول علمی، بلکه با استفاده از مغلطه و سوگیری تأییدی است.

آنها در تلاش‌اند که به هر قیمتی شده، نام و نشانی در تاریخ دوره صفویه برای خود دست و پا کنند و در این پروسه با تاکتیک تخریب، توهین و تبلیغات دروغین، امروز خود را به گذشته پیوند می‌زنند تا هویت نیاکان مرا تصاحب نمایند.

این جاعلان تاریخ با رد منابع معتبر تاریخ و یا تفسیرهای آبکی و بافتنی به سود خود، می‌گویند:عمه قزی ام گفت.

اینها گمان می‌کنند زمانی که خودشان از خواب بیدار می‌شوند، روز می‌شود نه زمانی که خورشید طلوع می‌کند. آنها از اصول اولیه نظریه پردازی و پژوهش آکادمیک آگاهی ندارند و بی بهره‌اند و بسیاری از آنها مانند پورپیرار جاعل بزرگ سواد هم ندارند. جریان ارتجاعی و آسترکی ستیز یعنی پان خودطایفه‌گرایان با جعل، شایعه و تهمت زدن در گروه‌های خویشاوندی و طایفه‌ای تبلیغات منفی گسترده‌ای را علیه من به راه انداخته‌اند. بخش جالب داستان اینجاست که این پان خودطایفه‌گرایان چندین طایفه ناهمگون هستند برخی از چهارلنگ مانند سلک موگویی(در برخی اسناد سلک زلکی) و اولاد مومن خون زلکی که حکومتگران را میان خود تقسیم کرده‌اند و بخشی از فضای مجازی چهارلنگ را بسیج کرده که به ادعای خام خود صاحب حکومتگران دوران صفویه و در نهایت ایلخانیگری بختیاری شوند. چون در منابع حکومتگران هفت‌لنگ قید شده‌اند، حتا برخی از سلک‌ها شاخه خود را از چهارلنگ به هفت‌لنگ تغییر داده تا ادعای خود را منطقی جلوه دهند. البته افراد این طایفه هماهنگ هم نیستند. روزی شجره می نویسند که جدشان فرزند خلیل خان ف جهانگیر خان و پدر موهوم بنام دینار ترسیم کرده بودند، زمانی که سند پدر جدشان بنام پرویز خان فرزند آقا اسد سلک پیدا می شود ،می گویند ما چند تا داشته ایم.

گاهی با سخن عموزادگانشان، با آسترکی ها برادر می شوند و عده ای آسترکی عقب مانده را هم فریب می‌دهند که شما فرزند ملک سلک شبانکاره ای هستید و بزودی به خاطر تصاحب خوانین آسترکی میانه شان شکرآب می شود.

پس از دستبرد و جعل خوانین بختیاری آسترکی حالا نوبت به اتابکان فضلویه رسیده است. با زلکی برادر می شوند. فلان امیر موهوم با فلان امیر موهوم برادر بودند فرزندان فلان امیر موهوم و نوه فلان اتابک. تقسیم امرای آسترکی و رساندن آن ها به اتابکان و ادامه می دهند تا به ساسانیان. آش شله قلمکاری برای خود می پزند و همدیگر را با عنوان عموزاده و تاته زا هم خطاب می کنند تا مورد تایید قرار گیرند.

یکی از کارهایی که همه مدعیان دروغین در سال‌های اخیر به آن متوسل می‌شوند ساختن سندهای جعلی و ساختگی است که ابتدا توسط مولف کتاب طایفه سرلک آغاز شد و به بقیه هم سرایت کرده‌است. در منابع تاریخ دوره صفویه و احکام پادشاهان صفوی، چه در نوشتار و چه در گفتار لقب شاه پیش از نام شاهان صفوی بکار می رفت و می رود مانند شاه اسماعیل ، شاه عباس ، شاه تهماسب ، شاه سلیمان ، شاه سلطان حسین اما این شخص تنها سندی که به قول خودش مربوط به دوره صفویه است ارایه داده که در آن سلیمان شاه نوشته شده است، گرچه سند هیچ پیوند و ارتباطی با حاکمان بختیاری آسترکی در دوره صفویه ندارد اما جعلی است.

دوم اینکه در همه منابع تاریخی دوره افشار و زند آمده‌است که کریم خان زند از سال 1164ق. به حکومت رسید و همه بچه دبستانی‌ها هم این را می‌دانند اما در کتاب تاریخ طایفه سرلک حکم جعلی بنام کریم‌خان زند بتاریخ سال 1158ق. برای نیای خود درست کرده‌است یعنی زمانی که کریم خان همراه طایفه اش توسط نادرشاه بزرگ به درگز خراسان کوچانده شده بود و آن زمان بنام کریم تشمال معروف بود و حتا در طایفه خود هم جایگاهی نداشته است. همانند شیخک های خلیج فارس با پول برخی از نویسندگان را نیز تطمیع کرده اند از جمله صفی نژاد نامی را، و همچنین نویسندگان دوره گرد که هرکس هر مطلبی به آنها داد برای این که نامی در کنند بدون بررسی آن را چاپ می کنند.

از سوی دیگر در میان طوایف هفت لنگ نیز چند مدعی پیدا شده است از جمله یکی اولاد محمدعلی از طایفه ململی، دوم تیره میر که جزو زراسوند است (این دو گروه نسب خود را به لرستان فیلی می‌رسانند) و سوم بخشی از طایفه منجزی بهداروند.

این سه گروه نیز همان ادعاهای دو طایفه چهارلنگ را مطرح می‌کنند.

نکته جالب‌ این است که این مدعیان جاعل و دروغین با هم در گروهایی در فضای مجازی حضور دارند و هر از چندگاهی ادعاهای بی سند و مدرک خود را مطرح می‌کنند بدون اینکه از سوی مدعی دیگر مورد اعتراض قرار بگیرد یا از او سندی خواسته شود چون ادعای همه یکسان و بدون سند است و فقط از عبارت «عمه قزی‌ام گفت» بهره می‌برند. اما همین که مطلبی از نگارنده گفته و ارایه می‌شد یا می شود با هماهنگی موضع می‌گرفتند و می‌گیرند و گاهی نیز با توهین و خزعبلات پاسخ می‌دهند. وقتی که کم می آورند و سندی ندارند، جز .... چیزی از دهان شان بیرون نمی آید.

پان خود طایفه‌گرایان هرگز از همدیگر سند و مدرکی نمی‌خواهند اما اسناد و منابع دوران صفویه و افشاریه و زندیه که آشکارا حکومتگران آن دوره‌ها را بختیاری آسترکی هفت‌لنگ می‌دانند را زیر سوال می‌برند و تفسیرهای آبکی به سود خود می‌کنند. (اسناد جعلی زیادی درست کرده‌اند که در یکی از آنها نام پدر نادرشاه را اشتباه نوشته‌اند و سند جعلی برای خلیل خان آسترکی با نام پدر جدید که مورد استقبال مدعیان هم قرار گرفته است. یعنی این شخص کارچاق کن در سده ۲۱، از اسکندر بیک ترکمان منشی شاه عباس بزرگ که رویدادهای تاریخی را نوشته و بی گمان با جهانگیرخان بختیاری آسترکی و فرزندش خلیل خان هم دیدار داشته است، بهتر می داند)، کسی از سازنده این اسناد جعلی، نمی پرسد، این ها را از کجا آورده ای؟ طایفه ات حاکم بختیاری بوده که اسناد را در اختیار گرفته ای؟ پدرت و پدر بزرگ ات چنین جایگاهی داشته اند؟ یا منشی خوانین بوده اند.؟!! چون به سودشان است دم فرو می بندند و به اسناد جعلی وی نیز استناد می کنند.

فرضیه کودکانه و کذایی عمه قزی‌ام گفت را بیان می‌کنند تا برای خود افتخارآفرینی کنند. این پان خود طایفه‌گرایان بدون کوچکترین دانشی در روز روشن تاریخ را تحریف و جعل می‌کنند. شوربختانه جریان‌های خود طایفه‌گرا نام طایفه و عشیره خود را در بخشی از متن‌های تاریخی جایگزین می‌کنند و منتشر می‌کنند. این فرضیات بلاهت بار و کودکانه در میان طایفه و شاخه یا باب مدعیان دروغین به وحی منزل تبدیل می‌شود و هر کس که این مدعیات را رد کند، متهم به توهین به آن طایفه می‌شود چون عصبیت قبیله‌ای هنوز در میان آنها باقیست و این فرضیات کودکانه حکم شرف و ناموس طایفه را پیدا می‌کنند.

اینک به برخی از فرضیه‌های کودکانه و بلاهت بار پان خود طایفه‌گرایان که در میان خودشان مطرح می‌شود و برخی دوستان به من منتقل می‌کنند، اشاره می‌کنم:

می‌گویند: مگر می‌شود از یک کتاب مطلبی را قبول داشت و مطلبی را قبول نداشت؟ مثالی برای این نادانان بیاورم: در برخی از گزارش‌های تاریخی مانند اخبارالطوال دینوری، آفرینش و تاریخ مقدسی و همین طور در تجارب الامم فی اخبار ملوک العرب و العجم به اشتباه مرگ مانی را از رخدادهای دوره پادشاهی هرمزد یکم دانسته‌اند در حالی که در دیگر منابع، مانی در دوم مارس 274م. در دوره پادشاهی بهرام یکم 271-274م. کشته شد.

نمونه دیگر منابع تاریخی سه تاریخ درباره مرگ شاه سلطان حسین قید کرده اند. در برخی منابع سال مرگ او ۱۱۳۵ق، در برخی ۱۱۴۰ق و در برخی دیگر ۱۱۴۱ق گزارش شده است. تاریخ درست مرگ او ۱۱۴۰ق است.

درست همین داستان درباره کشته شدن امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی هم صدق می‌کند. یعنی امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی در زمان شاه تهماسب کشته نشده بلکه تا سال 1017ق و زمان شاه عباس بزرگ زنده بوده‌است.

خب ای نادانان چون این اشتباه در سه کتاب مذکور آمده است باید تمام آنچه گفته‌اند را نپذیرفت؟

2. می‌گویند: کتیبه بنه‌وار خلیل‌خان یعنی کتیبه امیرجهانگیرخان فرزند امیرتاجمیرخان آسترکی را (علی آسترکی بهرامسری) نوشته است. آخه نادانان! اگر من می‌خواستم کتیبه بنویسم، نام آسترکی را در آن بکار می‌بردم. چند سال روی این مانور دادند اما حالا می گویند افراد کتیبه جهانگیر سلطان فرزند امیرتاجمیرخان بختیاری با آن دو نام میرجهانگیر و تاجمیر آسترکی در کتاب شرفنامه بدلیسی یکی نیستند. یا امیر تاجمیر در کتاب عالم آرای عباسی یک شخصیت دیگر است. مشکل این مدعیان دروغین این است که دانش تاریخی و روش مطالعه تاریخ را نمی دانند و کسانی هم اگر می دانند خود را به راه نادانی می زنند تا جعل و بافته خود را عملی کنند.

همانند ادعایی که ناصر پورپیرار و دیگر پان ها درباره تاریخ هخامنشیان بلغور می کنند که کتیبه های هخامنشی ساخته رضا شاه بوده است.

یا اینکه می‌گویند چون نام آسترکی در کتیبه نیست پس این تاجمیر بختیاری با تاجمیر آسترکی یکی نیستند. خب! نادانان: چگونه ثابت می‌کنید که از توست.؟ حتما با جمله عمه قزی ات گفت. مگر در یک دوره کوتاه که چهار منبع معتبر تاریخ ایران از تاجمیر و جهانگیر با القاب امیر، میر، خان، سلطان نام برده‌اند، می‌شود آنها را چند فرد جداگانه دانست.

برای آگاهی پان خودطایفه‌گرایان نمونه‌های را ذکر می‌کنم. در منابع دوره قاجار از اسدخان بهداروند با چند لقب نام برده شده‌است؛ از جمله: اسدخان بهداروند، اسدخان بختیاری، اسدخان بختیاروند، پس باید بگوییم اسدخان علاالدین‌وند نیست و سه نفر جداگانه هستند. دیگر خوانین این دوره هم همین گونه. در کتاب لرد کرزن (ایران و قضیه ایران) اولا نام اسدخان را اسدالله نوشته و دوما نام پدر ایشان را حبیب‌الله خان و سوما لقب ایشان را بختیاروند و بیداروند ذکر کرده‌است. یعنی با توجه به شکرخوری شماها باید کتاب لرد کرزن را دور بندازیم و بگوییم این اسدخان علادیوند نیست. واقعا شماها چقدر نادان هستید.

۳. فرضیه کودکانه دیگر درباره یکی از گزارش‌های کتاب تاریخ عباسی از ملا جلال‌الدین محمد منجم یزدی است که حضور امیر تاجمیر فرزند بابک شاه را در پایتخت در زیر رویدادهای کرمان آورده‌است، و این نادانان می‌گویند چون در زیر رویدادهای کرمان آمده پس بختیاری نیست.

آخه نادانان!! منجم یزدی سه بار از امیرتاجمیر گزارش کرده و در هیچ کدام در باره رویدادهای بختیاری نبوده‌است. یک بار در زیر رویدادهای ازبک‌ها که شاه عباس در خراسان بوده است به برکناری امیرتاجمیر اشاره کرده و یک بار در زیر رویدادهای فارس که امامقلی‌خان عازم فارس بوده‌است و پس از دستگیری امیرشاه حسین، امیرتاجمیر از زندان آزاد و دوباره به حکومت بختیاری گماشته می‌شود و بار سوم در زیر رویدادهای کرمان.

در پیوند با کتاب منجم یزدی یا تاریخ عباسی اشتباهات تاریخی نیز دیده می شود از جمله تولد اسماعیل میرزا در ۱۰۱۲ نوشته شده است. همچنین منجم یزدی در معرفی جاینام‌ها اشتباهاتی مرتکب شده‌است که نگارنده به دو تا اشاره می کنم، بی گمان اشتباهات دیگری نیز دارد. یکی اینکه اندخو که در خراسان است را در گرجستان ذکر کرده و دیگری این که قلعه سامان که در شمال منطقه بختیاری (شهر کنونی سامان در غرب شهرکرد) بوده را در کهگیلویه ذکر کرده‌است. بجز اشتباه نگارشی امیرشاه چین به جای امیر شاه‌حسین، او را نیز اشتباهی فرزند امیرجهانگیر دانسته است، که صد درصد اشتباه است. نام پدر امیر شاه حسین یا امیر سلطان حسین ، امیرعلی خان است.

۴.یکی دیگر از فرضیه‌های کودکانه و بلاهت بار پان‌ها که با توجه به کتاب جعلی ریاض الفردوس خانی محمد میرک روی آن مانور می‌دهند (نگاه کنید به: مقاله نگارنده با نام نقدی خردمندانه بر کتاب جعلی میرک در سایت موجود است)، بختیاری را از لر بزرگ جدا می‌دانند در حالی که بختیاری همان لربزرگ است و خودشان که هیچ پیشینه‌ و نام و نشانی تا زمان زندیه در بختیاری ندارند را بختیاری می‌دانند و آسترکی که بنیادگذار نام بختیاری است را لر بزرگ. با توجه به منابع معتبر از جمله تاریخ گزیده، تاریخ نطنزی، شرفنامه، و تاریخ بختیاری سردار اسعد، بختیاری همان لر بزرگ است که از زمان صفویه به بختیاری موسوم گشته است و شاه تهماسب یکم سرداری لر بزرگ که به بختیاری شهرت داشته‌اند را به امیرتاجمیرخان آسترکی داده‌است و پس از او پسرش امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی جانشین می‌شود. نام بختیاری با نام آسترکی و خوانین آسترکی گره خورده است و از آغاز صفویه تا زمان نادرشاه افشار فقط لقب خوانین آسترکی بوده است. بعد از مرگ نادر شاه و از زمان کریم خان زند حکومت ملوک الطوایفی در بختیاری آغاز شد و در منابع تاریخی سران دیگر طوایف هم با لقب بختیاری ثبت شده است.

(گرچه ایل‌های کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی جزو لر بزرگ بودند اما سرزمین و ایالت لر بزرگ، همین سرزمین کنونی بختیاری است و از دیرباز کهگیلویه یک ولایت جداگانه بوده، در دوره اتابکان لر بزرگ گاهی جزو ایالت لر بزرگ و بیشتر جزو فارس بوده است و در دوره صفویه جزو ایالت لر بزرگ یا بختیاری نبوده‌است.)

۵. یکی دیگر از بلاهات این مدعیان نادان این است که تاجمیر آسترکی کشته شد مگر می‌شود پسرش جانشین گردد. آخه نادانان کمی مطالعه بد نیست. اولا بر اساس دیگر منابع هم روزگار و دست اول با شرفنامه، امیرتاجمیر خان بختیاری آسترکی کشته نشد و تا سال ۱۰۱۷ق زمان شاه عباس بزرگ زنده بود ولی هزاران مورد در تاریخ ایران وجود دارد که پدر کشته شده و پسر جانشین وی گردیده است. نمونه آن کشته شدن حسینقلی خان بختیاری زراسوند بدست قاجار که ابتدا برادرانش و سپس پسرانش جانشین او شدند.

یک نمونه از دوران شاه تهماسب یکم بیان کنم که پدر کشته شد و حکومت به فرزندانش داده شد. پس از نافرمانی امیر جهانگیر فرزند شاه رستم یکم حاکم لر کوچک، شاه تهماسب به عبدالله خان استاجلو که امیرالامری غرب کشور بود دستور داد تا او را تنبیه و تادیب نماید. عبدالله خان در سال ۹۴۹ق. به لر کوچک لشگر کشید جهانگیر را دستگیر و بکشت. فرزندان او بنام های شاه رستم دوم و محمدی به عراق عرب گریختند اما با میانجیگری یکی از سادات لرستان فیلی بنام امیرشاه قاسم که خواهر جهانگیر همسر او بود، شاه تهماسب حکومت لر کوچک را میان فرزندان او تقسیم نمود.

این گروه‌های نامتجانس که با ادعاهای جعلی و ساختگی، خود را فرزندان نیاکان من می دانند، با تبلیغات دروغین علیه من، مرا به جعل تاریخ متهم می کنند. شوربختانه سنگ ها را بسته و سگ ها را رها کرده اند.

البته من دغدغه آنها را می دانم برای چیست؟

آسترکی طایفه ای کهن بوده که بر بنیاد نص صریح منابع تاریخی چون تاریخ گزیده، معین الدین نطنزی، شرفنامه، و عالم آرای عباسی پرجمعیت ترین و بزرگترین و مقتدرترین طایفه در سده های 5 تا 11 بوده است. اما این طایفه پس از شکست بزرگ از دهه ۱۲۴۰ قمری پراکنده شدند و اکنون پراکنده ترین طایفه بختیاری است که در بیشتر مناطق چهار استان زاگرس مرکزی پراکنده هستند و تا دهه هشتاد که نگارنده به عنوان پدر تاریخ آسترکی، کتاب گرانسنگ بنه وار من ایل من (تاریخ بختیاری پس از ساسانیان) را منتشر کردم و آنها را با گذشته خود آشنا کردم، بجز بدنه اصلی طایفه که در لالی سکونت داشت، بقیه خود را زیر مجموعه طوایف دیگر می دانستند. به مدت 250 سال است که از تمام تحولات و رویدادهای بختیاری محو گردیدند. بنابراین در این دوره که اگر 40 سال اخیر را کم کنیم نزدیک دویست سال می شود که دیگر طوایف بختیاری علی رغم این همه جنگ و برادر کشی و جنایاتی که علیه همدیگر انجام دادند چنان با خویشاوندی های سببی و نسبی و گاهی ساختگی به هم پیوستگی پیدا کرده اند و همه هم قدرتمند و بعضا بر طایفه خود حکومتگری نمودند. از این رو حاضر نیستند بپذیرند که در گذشته طایفه قدرتمند آسترکی بوده است که حرف اول منطقه را می زده و بر آنها حکومت می کردند و تمام منابع تاریخی آن دوران نیز آن را تایید می کند. کار به جایی رسیده است که برای به کرسی نشاندن ادعاهای دروغین خود یک علف چینی ادعا کرده که آسترکی ها بختیاری نیستند در حالی که مبدع نام بختیاری امیرتاجمیر خان آسترکی نخستین حاکم و والی مقتدر بختیاری در آغاز صفویه بوده که نام جد خود بختیار را برای لقب خود برگزید و پساتر لر بزرگ، بختیاری نامیده شد.

کار این پان خود طایفه گرایان دقیقا مانند دزدی دانشمندان ایرانی توسط رژیم اردوغان در ترکیه است.

اخیرا دزدی فرهنگی اردوغان از دانشمندان ایرانی برای بالا بردن اعتبار و جایگاه کشور نوبنیاد ترکیه در مراسم اهدای جوایز علمی توبیتاک و تاریخ سازی جعلی و اسناد سازی برای توجیه آن.

هر روز گزارش می رسد که یکی از پان طایفه گرایان یک سند پیدا کرده است. اسناد جعلی

نمونه دیگر کشورهای نوبنیاد همسایه که روزگاری بخشی از همین ایران بوده‌اند ( ازجمله جمهوری ۳۲ ساله باکو ) برای داشتن یک هویت و تاریخ و فرهنگ مستقل از ایران، می‌کوشند تا با جعل و دروغ بگویند، این آیین‌های مشترک (نوروز، چله و ... ) ربطی به ایران ندارد و مال ماست ! 😁

وقتی هم در این زمینه با آنها بحث میکنی :

۱- حتی یک سند و منبع تاریخی موثق درباره خزعبلاتشان ندارند (مثلا سندی تاریخی که بگوید نوروز و چله ربطی به ایران و ایرانیان ندارد و مربوط به ترکان اغوزی آسیای میانه است). پان طایفه گرایان هم هیچ منبع و سند معتبری ندارند. تنها می گویند عمه قزی ام گفت.

‌۲- همه چرندیات آنها، حرف‌های ذهن بیمار خودشان است ؛ یعنی یک سری داستان‌ها سرهم می‌کنند و چند کلمه از معده مبارک اختراع می‌کنند که هیچ ریشه و سندی ندارند و فرضیات خودشان است.

اخیرا کلیپی دیده ام که یک پان تورک با نوشتن کتابی مدعی شده است ۱۲ تن از شهدای کربلا تورک اغوز بوده اند و مجوز چاپ بهش نداده اند. خخخخخ. مانند پان خود طایفه گرایان بختیاری و ساختن اسناد جعلی

لقب بختیاری در تمام دوره صفویه تا نادرشاه افشار فقط مخصوص خوانین بختیاری آسترکی بود که به حکومت بختیاری می رسیدند و در گزارش منجم یزدی هنگام نام بردن از همراهان امیرشاه حسین خان بختیاری آسترکی بازتاب یافته است. چون همراهان را با وجود این که از قوم بختیاری هستند اما نام طوایف آنها را قید کرده است. بنابراین اسناد جعلی که این روزها گروه های پان طایفه گرایان منتشر می کنند و لقب بختیاری را به افرادی همنام حکومتگران بختیاری آسترکی می دهند تا بتوانند ادعای کذب خود را عملی کنند، جعلی و بافتنی است.

تاریخ به ما ثابت کرده که هرکس اندیشه بزرگی داشته، توسط جهل جامعه بلعیده شده است.شاید افراد جاهل با افکار من بجنگند اما نمی توانند نام مرا از حافظه و ویر تاریخ پاک کنند.

از زمان پیدایش اینترنت و سپس اپلیکیشن های مجازی جهل و بی فرهنگی علیه تنها سردار قلم بختیاری آسترکی آغاز شد و چون زردکوه و دماوند در برابر جاهلان، عقب ماندگان تاریخ و بی فرهنگان استوار مانده ام.

طایفه پرستان کسانی استند که از روی تعصبات طایفه ای، حسادت و حقارت، حقایق تاریخی را نمی پذیرند و به تاریخ نیاکان من که سردمداران حکومت، تمدن و فرهنگ قوم بختیاری بوده است، جفتک پرانی می کنند.

زمانه بس که پلید و پلشت و مسخره شد

عیارسنجی خورشید کار شب‌پره شد

دانش و فهم بز اخفش از این آدم نماهای دو پا بیشتر است.

هر روز به این جمله دکتر جواد طباطبایی تبریزی بیشتر پی می برم که «پان ملغمه‌ای از بی شعوری و بی سوادی است.»

ترکیب سمی نداشتن سواد آکادمیک، بیماری طایفه پرستی، گرایش تند و جاهلی پان خود طایفه گرایان دلیل عمدی جعل و تحریف منابع تاریخی است و در این میان باید به نقش نویسندگان دوره گرد که الفبای تاریخ را نمی دانند و صرفا برای نام درکردن با گرفتن پول هرکس هر مطلبی به آنها داد از چاپ آن دریغ نمی کنند، افزوده شود.

پان خود طایفه گرایان در ساختن و پرداختن شبه تاریخ (تاریخ افسانه ای و اغراق آمیز) استعداد خاصی داشته اند و دو دهه اخیر به دستکاری تاریخ در راستای دستیابی به آرمان‌ها و زدودن کمبودهای تاریخی خود زده‌اند.

شبه تاریخ مانند هر شاخهٔ شبه علمی دیگر برای عوام طایفه جذابیت خاصی دارد چون‌که عاری از واقعیت‌های تلخ و سرشار از دروغ های شیرین است. به همین سبب شبه تاریخ نگاران در جلب توجه طایفه خود از تاریخ نگاران راستین موفق تر عمل کرده‌اند و توانسته‌اند افکار طایفه خود را برای پیشبرد اهداف خود در کنترل بگیرند و از عصبیت عشیره ای برای به اثبات رساندن جعلیات خود بهره ببرند.

پان ها از طریق همکاری و در میان گذاشتن شگردهای جعل و تحریف خود با دیگر طوایف از راه نسبت های سببی گاه موهوم، با عنوان پیوند نژادی میان دو طایفه یا چند طایفه از یک نژاد معرفی می‌کنند که در گذشته‌های دور از اصل خود جدا شده‌اند. این روایات برساخته مکررا توسط سایر افراد طایفه بازگو می‌شوند. در این روایات جعلی و شبه تاریخی نکته ای درخور توجه وجود دارد و آن هم تراشیدن تبار و پیشینه مشترک برای بخشی از دو یا چند طایفه است که خود را با جعل چند نام از حکومتگران بختیاری آسترکی در دوره صفویه و ساختن چند نام موهوم و اتصال آن به دودمان اتابکان لر بزرگ و از آنجا تا ایران باستان برسانند.

هدف پان ها از بازنمایاندن خویشاوندی خود با دیگر طوایف، پدیدار شدن احساس خویشاوندی مبتنی بر هویت گردی میان دو طایفه است.

آرمان‌هایی که قصد دارند و می‌خواهند عوام آن طوایف چه در فضای مجازی و چه در فضای واقعی، این جعلیات را پشتیبانی کنند که این گونه نیز هست.اگر به وبلاگ ها، سایت ها، و تاربرگ های اینستاگرامی آنها نگاه شود چنین جعلیاتی را می بینید.

از پان خود طایفه گرایان بختیاری که بگذریم یک نفر از دهات پشتکوه بختیاری بنام مراد مرجانیان که از مهاجران منطقه می باشد نیز با نوشتن کتابی جعلی همه حکومتگران بختیاری آسترکی را نیاکان خود دانسته است.

جاعلان و تحریف گران تاریخ با شنیدن نام من و نام آسترکی در تاریخ، کهیر می زنند.

همان گونه که از اصطلاح «پان» برمی آید این کسان با چشم پوشیدن از واقعیت‌های تاریخی و پذیرفته ی همگانی، همه کس را از طایفه خود می‌دانند و همه دستاوردها را به خود نسبت می‌دهند. برای آنان پذیرفتنی نیست که طایفه شان در نقطه ای خاص از زمان بر پهنه تاریخ پیدا شد و پیش از آن نقشی نداشته اند. برخی از این گروه ها تمام دودمان های تاریخی در زاگرس و البرز را نیاکان خود دانسته اند.

دودمان بدر برزیکانی کرد را با دودمان بدر لر بزرگ یکی دانسته و آنها را به آل بویه و دیلیمیان منسوب ساخته و از آنجا به اتابکان لر بزرگ و لر کوچک پیوند زده و سپس به اتابکان شبانکاره رسیده و از آنجا به ساسانیان.

اینها سنتی و صنعتی را با هم می زنند. ادعاهای تاریخی پان طایفه گرایان یا تحریف و بدخوانی تاریخ است یا اساسا جعل و بافتن تاریخ است.

چنان متوهم اند که برخی از آنها یک شاخه و باب جدید به تقسیمات بختیاری افزوده اند و طایفه خود را در راس آن قرار داده اند.

برخی نیز شوکور را به شبانکاره تعبیر می کنند. حال این که شوکور (شب کور) واژه ای بختیاری است و به معنی کسی است که در شب دید کمی دارد و به درست یا نادرست یا شوخی برای چند طایفه و تیره بختیاری بکار می رود و ربطی به شبانکاره ندارد. بختیاری ها شبان را شون می گویند.

شبانکاره از دو بخش شبان و کاره ساخته شده است. بر طبق منابع شبانکاره لقبی در دوره ساسانیان بوده و به کسانی که گله های دربار شاهان ساسانی را پرورش می دادند گفته می شد. این طایفه در دوره اسلامی در فارس حکومت تشکیل دادند و امرای بزرگی داشته اند. از نظر نژادی به دودمان ساسانی نمی رسند اما طایفه ای کهن در فارس بوده اند که در زمان ساسانیان گله های دربار را پرورش می دادند.

اینک ادعای های بی اساس و خودبافته مدعیان دروغین تاریخ بختیاری آسترکی

۱. اولاد مومن خان زلکی در ابتدا منکر تاجمیر خان آسترکی بودند اما بعدها عقب نشینی کردند و گفتند آن جا که نوشته تاجمیر بختیاری (بخوانید بختیاری آسترکی) پس آن جد ماست.

در حالی که تاجمیر زلکی جد آنها بیش از ۱۰۰ سال با امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی حاکم و والی قدرتمند ایالت بختیاری در آغاز صفویه فاصله داشته است‌ و جد آنها توسط طایفه آسترکی کشته شده است.

عکس سندی جعلی از طریق فضای مجازی به دستم رسیده که در آن واژه ای را چنان دستکاری کرده اند که هم مختاری و هم بختیاری خوانده می شود و با ال عربی نوشته شده است: به این شکل : المبختیاری و افرادی که در آن قید کرده اند امیرمحمد ولد امیر شاه حسین ولد تاجمیر المبختیاری

خود نام ها هم دستکاری شده است.

۲. طایفه سلک موگویی (یا زلکی) مدعی اند که از جهانگیر خان تا ابوالفتح خان(بخوانید آسترکی)، سلک بوده اند و نام موهوم بنام دینار برای پدر جهانگیر خان ساخته اند.

معین الدین نطنزی در کتاب تاریخ منتخب التواریخ که آن را در سال ۸۱۶ـ۸۱۷ نوشته است، طایفه سلکی را یکی از طوایف لر کوچک نام برده است.(نطنزی، ص ۴۹)

دویست و ده سال بعد از نطنزی، امیر شرف خان بدلیسی یکی از امرای دوره شاه تهماسب و شاه عباس بزرگ در کتاب شرفنامه که آن را در سال ۱۰۰۵ ق. نگاشته است نیز طایفه سلکی را یکی از طوایف لر کوچک نام برده است.(بدلیسی، ص ۳۳).

بنابراین این طایفه در آن روزگار اصلا در جغرافیای بختیاری نبوده است که چنین ادعاهای بی پایه ای را مطرح می کنند.

از سوی دیگر این طایفه هنگام شورش علی مرادی زلکی میوند از همراهان و طرفداران اصلی او بوده اند که در مقابل ابوالفتح خان، محمدحسین خان، علی صالح خان و قاسم خان بختیاری هفت لنگ آسترکی که در سپاه نادرشاه بودند، قرار داشتند.

چگونه می شود که خوانین مذکور بنابه ادعای کذب این طایفه نیاکان آنها هستند اما طایفه شان از آنها پیروی نمی کردند و در جبهه مخالف شان قرار داشتند.

آنها در کتاب تاریخ سلک شجره نامه ای برای خودشان تعریف کردند که خلیل خان ف جهانگیرخان فرزند دینار است و منکر کتیبه بنه وار که جهانگیر خان خود را فرزند امیر تاجمیر خان می داند، شدند و با هوچی گری، شایعه کردند که کتیبه بنه وار را علی آسترکی خودش نوشته است. اما اخیرا عده ای از آنها به اشتباه خود پی برده و حالا از راه دیگر وارد شده و مبادرت به ساختن سند جعلی کرده اند که خلیل خان ف جهانگیر نیست و فرزند امیر شاه قاسم است و ما کاری به جهانگیر خان نداریم.

بعد امیر شاه قاسم موهومی با امیر موهومی فلان طایفه برادر بودند و فرزندان اتابک موهومی تا برسند به دودمان اتابکان لر بزرگ

۳. بخشی از طایفه منجزی هم مدعی اند که از جهانگیر خان و خلیل خان تا ابوالفتح خان(بخوانید آسترکی) از ماست.

اینها نیز با بدخوانی و بافتن تاریخ، شیخ زاهد گیلانی لاهیجی را به بابا زاهد گیلانی چلو تبدیل می کنند. در دو منبع اوایل قاجار و همین گونه در خاطرات سردار ظفر که از آن دو منبع استفاده کرده است؛ ابوالفتح خان بختیاری آسترکی را از اولاد شیخ زاهد گیلانی لاهیجی دانسته است. چون مادر ابوالفتح خان بختیاری آسترکی و همین گونه مادر امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی از شاهزادگان صفویه بوده اند، که با واسطه دودمان صفویه، از نوادگان دختری شیخ زاهد گیلانی لاهیجی، نه بابا زاهد گیلانی چلو بوده اند. حال این حضرات با بدخوانی تاریخ و بافتن برای خود، شیخ زاهد گیلانی لاهیجی نیای مادری صفویه و نیای مادری خوانین بختیاری آسترکی دورکی را به بابا زاهد گیلانی چلو تبدیل می کنند.

در حالی که نام شیخ زاهد گیلانی لاهیجی تاج دین است و نام بابا زاهد گیلانی چلو علی اسماعیل گیلکی است.



۴. اولاد محمدعلی ململی بابادی هم مدعی اند، آنجا که نوشته تاجمیرخان و میرجهانگیر خان بختیاری (بخوانید آسترکی) از ماست و نام موهوم میرطهماسب هم برای پدر تاجمیرخان (بخوانید آسترکی) درست کرده اند. شخصی با تغییر نام خانوادگی خود در سال های اخیر از آقاسی پور به بختیاری تبار مدعی حکومت ایل بختیاری است.

۴. تیره میر زراسوند هم مدعی اند تاجمیر خان، میرجهانگیر خان و خلیل خان(بخوانید آسترکی) از ماست.

هرکسی لقب میر در سراسر ایران داشته را از خود می دانند. مانند میرداماد، میرفندرسکی، میرمهنا حاکم جزایر خلیج فارس در اواخر صفویه ووو.

تعجب نکنید اگر گفتند ولادی میر پوتین و ولادی میر زلنسکی هم از آنهاست. و همچنین تعجب نکنید اگر کوه های پامیر در آسیای میانه را نیز از خود دانستند.

هر دم از این باغ بری می رسد

حال و روز این روزهای تاریخ بختیاری رنگ و بوی این بیت را بیشتر به خود گرفته است. در یک سال اخیر مدعی دیگری نیز در فضای مجازی به عنوان وارثان بخشی از تاریخ دوران صفویه پیدا شده است. حسنکی از بهداروند که مدعی امیرشاه حسین خان آسترکی شده اند. آنها با ساختن سندی جعلی که امیر شاه حسین و شاهمراد فرزندان امیر محمدی بودند و می گویند امیر محمدی حاکم لر کوچک؟!!!!

(محمدی برادر شاه رستم فرزندان جهانگیر ولد شاه رستم حاکمان لر کوچک بودند.). کسی از اینها نمی پرسد لر کوچک چه ربطی به بختیاری دارد.

امیرشرفخان بدلیسی نام فرزندان محمدی را در کتاب شرفنامه آورده است. بدین قرار:«محمدی بن جهانگیر چون در قلعه الموت مدت ده سال محبوس بود درین مدت پسرانش عليخان و اسلمز و جهانگیر و شاهوردی در لرستان عناد و تمرد و عصيان کرده عیش را بشاه رستم عم خود منقص گردانیدند...».

توهمات تا کجا؟

نکته دیگری که در پیوند با این طایفه اخیر باید بگویم درباره سند مالکیت آسترکی ها در وقف نامه امام زاده دستگرد چهار محال و بختیاری است که سال گذشته توسط یکی از اهالی ذی نفع سند هم برای من فرستاده شد و هم خودش آن را در فضای مجازی منتشر نمود که دو تن آسترکی بنام امیر زین دین علی شاه و برادرش فرزندان امیر شاه محمد آسترکی بخشی از املاک خود در چهار محال و بختیاری را به اتابک افراسیاب سوم فروخته اند. حال یکی از این طایفه به آن شخص پیام داده و گفتگو کرده که افراد این سند آسترکی نیستند و تو بگو حسنکی بهداروند هستند. ببین حماقت و بی شعوری تا چه اندازه.

شایسته به گفتن است که پس از برادرکشی علی مردان خان چهارلنگ یعنی کشتن عالیجاه ابوالفتح خان بختیاری آسترکی دورکی هفت لنگ و کشته شدن خودش بدست زندی ها، کریم خان زند بخشی از طوایف بختیاری هفت لنگ از جمله طایفه آسترکی و سران آن را به نواحی استان مرکزی کنونی و قم کوچ داد و چهارلنگ ها را به فسای شیراز انتقال داد، در عوض برخی از طوایف لر کوچک و لک را به منطقه بختیاری کوچ داد که به مرور جزو بختیاری شدند.


بجز دو مدعی چهارلنگ یعنی اولاد مومن خان زلکی و اولاد پرویز خان سلک فرزند آقا اسد سلک موگویی که در میان باب و طایفه خود دارای جایگاه ویژه ای بوده اند، بقیه مدعیان که هفت لنگ هستند حتا در میان باب و طایفه خود جایگاهی نداشته اند و جزو رده های بالای طایفه نبوده اند. مثلاً در طایفه زراسوند فقط دودمان حیدر یعنی اولاد الیاس خان و حبیب الله خان دارای لقب خان بوده اند. در بهداروند دودمان داودآقا علادیوند (اولاد حیدرخان)، دودمان آ شاهمراد بلیوند (اولاد جره)، دودمان آ مومد آلجمالی (اولاد علی صالح خان)، در بابادی نوادگان تشمال تقی عالی انور و دودمان شیخ مهدی خان عکاشه، و اولاد چراغ خان احمدمحمودی در مصدر امور بوده اند.


چندی پیش (تیرماه ۱۴۰۴) یکی از دوستان بهداروند کلیپی برایم فرستاد. در آن کلیپ یکی از طایفه مش مرداسی بهداروند در قلعه مش مرداسی در لالی مدعی شده بود که جهانگیر خان و خلیل خان بختیاری (بخوانید آسترکی) از نیاکان آنها هستند و همین گونه مدعی شده بود که شیخ علی خان زنگنه صدراعظم دوره صفویه نیز مش مرداسی بوده است.

این گروه های جاعل هیچ‌گاه با هم تنازع پیدا نمی کنند و فقط علیه من یاوه گویی می کنند.

تصور اینکه این گروه‌های ناهمگون فرزندان امیرتاجمیرخان و یا امیرجهانگیرخان و خلیل خان بختیاری آسترکی باشند، ناشدنی است مگر اینکه ...!!!.؟

یا مصداق همان شعر مادر بزرگ ام که پیشترها هم اشاره کردم البته این بار نه در بعد سیاسی آن بلکه در نقش خود دال واقعی.

ای تلک، چم تلک، چم تلک رو

دال کنده چم تلک، دال همه کو

چه وقیحانه و بی شرمانه است که عده‌ای یا تاریخ دیگران را نادیده می گیرند و خود را بازمانده پدران و نیاکان من می دانند آن هم با توهین و اهانت به فرزند اصلی؟!!! واقعا شرم نمی کنند نیاکان ما را نیاکان خود می دانند.

آب دریا با دهن سگ پلشت نمی شود.

قلعه‌های آسترکی ستیزی بر «بیسوادی» بنا شده است،
شاید چند صباحی با جعل و تحریف، مغز عده‌ای از مردم بیسواد را بشویید، اما «خورشید راستی» همیشه پشت «ابر دروغ» نمی‌ماند.

ناگفته نماند دلیل همه این ادعاهای پوچ و بی اساس از آغاز برخی از افراد عقب مانده و بی سواد در طایفه خودم بوده است. افرادی چون معلوم الحال و مجهول الحال(حدود دیپلم)، بوزینه حلیمی دزفولی نوکرزاده (دوم دبستان ناقص)، غلمان گایلون زاده (پنجم دبستان) و کره شیتکی (سوم راهنمایی سیکل) بودند که مرا پیش طوایف دیگر تخریب می کردند و می گفتند ما خان نداشته ایم. بعدها لوینه زاده مهاجر هم به آنها اضافه شد. در آغاز فضای مجازی همانند سگ های ولگرد در گروه ها به من حمله می کردند. تحصیلات افراد فوق روی هم به اندازه مدرک فوق دیپلم من هم نمی رسد. من در زمانی کتاب خود را منتشر کردم که نود درصد طایفه آسترکی بی سواد مطلق بودند و این افراد خود را سواد دار معرفی می کردند.

که شیری نترسد ز یک دشت گور

ستاره نتابد چو تابنده هور

در طول این سال ها

آن کس که به ما ن.ر... بود کلاغ ک.. دریده بود.

سخنی با جوانمردان و نیک اندیشان بختیاری
روایتی در فرهنگ بختیاری ها زبانزد است بدین گونه:«ما بختیاری ها غیرت و جوانمردی داریم، سینه نامرد را نشانه می گیریم نه پشت مرد را».



آنگونه که در تاریخ آمده است برای آغاز دوره صفویه چهار منبع معتبر دست اول تاریخ ایران (دوره شاه تهماسب تا پایان دوره شاه عباس بزرگ) وجود دارد و یک منبع معتبر محلی یعنی سنگ نبشته بنه وار خلیل خان بختیاری آسترکی. در این پنج منبع معتبر تاریخی نام دو شخص (تاجمیر و جهانگیر) با القاب و گاهی بدون القاب مرسوم دوره صفویه به عنوان حاکمان ایالت بختیاری بکار رفته است.

از نظر گاهشماری کتیبه بنه وار اقدم است. یعنی به سال ۹۷۷ق نگاشته شده است و صاحب کتیبه این گونه خود را معرفی می کند:«جهانگیرسلطان ابن حاجی الحرمین خانی امیر تاجمیر بختیاری »
خان و سلطان دو لقبی بودند که در دوره صفویه به والیان و حاکمان برخی ایالت ها از جمله ایالت بختیاری می دادند یعنی حکومت دو نفره خان ـ سلطان

حاکم نخست با لقب خان و حاکم دوم که پسر یا برادر یا عموزاده وی بود با لقب سلطان
اما منابع کشوری

۱. کتاب شرفنامه بدلیسی که در سال ۱۰۰۵ق نگاشته شده است. در این کتاب صراحتا می گوید شاه تهماسب حکومت و سرداری الوسات (طوایف) لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به تاجمیر آسترکی داد. پس از او پیشوایی آن قوم (لربزرگ یا بختیاری) به میرجهانگیر بختیاری از همان الوس (یعنی طایفه؛ منظور الوس طایفه آسترکی است چون بختیاری بودن وی از روی لقبش مشخص است و اگر آسترکی نمی بود نیاز به استفاده از همان الوس نداشت) داده شد.

۲. کتاب تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال منجم یزدی که سه بار از تاجمیر (۱۰۰۷؛۱۰۱۰؛۱۰۱۷ق) و یک بار از جهانگیر(۱۰۱۷ق) سخن گفته است.

۳. کتاب عالم آرای عباسی نوشته منشی شاه عباس اسکندر بیک ترکمان که در سال ۱۰۲۵ق نگارش آن آغاز شده به تاجمیر و جهانگیر و خلیل اشاره نموده است. خلیل خان را فرزند جهانگیر خان دانسته است.

کتابها هم عرض همدیگر نوشته شده است و حاکمان ذکر شده تاجمیر و جهانگیر هستند و با کتیبه هم طول هستند یعنی در پنج منبع دو نام تاجمیر و جهانگیر تکرار شده و به ترتیب حاکم ایالت بختیاری بودند.

اما شوربختانه امروزه در عصر آگاهی و دانش، پان خود طایفه گرایان ذکر شده هر کدام جداگانه با هیاهو و تهمت و دروغ پردازی و جعل اسناد ساختگی، نیاکان ما را به خود منسوب می کنند و هیچ منازعه ای هم با هم ندارند.

مگر می شود پنج طایفه ناهمگون مدعی بزرگان آسترکی باشند بدون اینکه هیچ نام و نشانی از آنها تا دوره زندیه و بعضاً در دوره قاجار در تاریخ نیست. فقط از اصطلاح عمه قزی گفت بهره می برند.
مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری



چکیده ای از تاریخ دودمان بختیاری آسترکی دورکی نیاکان والا گهرم (۸۳۰ـ۱۲۴۱ق)

اُسُ که لر خان نداشت و شاه یکی بید

حاکم همه ولات آسترکی بید

اُسُ که لر خان نداشت، اُ، صفوی شاه

خانی و سلطانینه دادن به ایما




امیر شرف خان بدلیسی از امرای دربار شاه تهماسب و شاه عباس گزارش می‌دهد شاه تهماسب سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به امیر تاجمیر خان آسترکی اعطا نمود پس از وی پیشوایی آن قوم به میرجهانگیر خان بختیاری که از سرشناسان همان طایفه (آسترکی) بود، داده شد.


اسکندر بیگ ترکمان منشی شاه عباس بزرگ گزارش می‌دهد امیر تاجمیر خان بختیاری که پدر در پدر امیر و امیر زاده لرهای بختیاری بود بدرگاه شاه عباس شرفیاب شده و پیشکش ها تقدیم نموده و دوباره به حکومت بختیاری گماشته شد. همو سه بار جهانگیر خان را امیر و حاکم بختیاری و از فرزندش خلیل خان به عنوان حاکم بختیاری نام می‌برد.
(تنها طایفه ای که در دوره اتابکان و قبل از صفویه نام سران آن در تاریخ آمده است، طایفه آسترکی است)
ملاجلال الدین محمد منجم یزدی گزارش می‌دهد در سال ۱۰۰۷ امیرتاجمیر از حکومت بختیاری برکنار و امیرشاه حسین به جای او منصوب شد. همو می گوید در سال ۱۰۱۰ق امیرشاه حسین برکنار و امیر تاجمیر حاکم پیشین که در زندان بود، آزاد و به حکومت بختیاری گماشته شد. همو می گوید امیرتاجمیر فرزند بابک شاه در سال ۱۰۱۷ق به درگاه شاه عباس شرفیاب شد.


در ارتباط با نسب امیر تاجمیر خان و امیر جهانگیر خان، امیر جهانگیر خان در کتیبه بنه وار این‌گونه خود را معرفی می کند:«جهانگیر سلطان فرزند خانی امیر تاجمیر بختیاری».

خان و سلطان القابی بودند که در زمان صفویه به ترتیب به حاکمان اول و دوم ایالات می دادند. حکومت بختیاری در دوره صفویه دو نفره خان ـ سلطان بوده است.

ولی قلی شاملو در دوره شاه عباس دوم هنگام سخن گفتن از نجف قلی بیگ نوه امیر شاه حسین خان بختیاری آسترکی گزارش می‌دهد این دودمان به یاری بخت ارجمند خود قبل از صفویه در ایل بختیاری دارای رتبه امارت و حکومت بوده اند.

محمدعلی امام شوشتری در کتاب تاریخ و جغرافیای خوزستان می نویسد شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد که تا پس از مرگ نادرشاه در خاندانش بود و بعد از آن میان چند خاندان تقسیم شد.

سردار اسعد بختیاری می نویسد شاه تهماسب صفوی سرداری لر بزرگ که به بختیاری مشهور اند را به تاج امیر خان آسترکی واگذار کرد. پس از او میر جهانگیر خان بختیاری از طایفه مذکور (آسترکی) جانشین گردید. همو می نویسد امیر تاجمیر بختیاری که بسیار قدرتمند بود به درگاه شاه عباس شرفیاب گردید و به خلعت های فاخره دست یافت. همو می گوید ریاست کل بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر خان بختیاری آسترکی بوده است که بسیار قدرتمند بودند و از دو محل که برای خود در گرمسیر یکی سردشت و دیگری بنه وار که مقر اصلی بوده، ساخته اند شکوه آنها را نشان می دهد.

دکتر ژان پیر دیگار فرانسوی می‌نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلويه حكومت لرستان بدست سران آسترکی افتاد که امروزه طایفه ای از باب دورکی بختیاری‌های هفت لنگ را تشکیل می دهند. شاه تهماسب با انتصاب امیر تاجمیر خان آسترکی سلطه آنها بر لرستان بزرگ را به رسمیت شناخت. پس از او امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی جایگزین شد و پس از وی نیز خلیل خان آسترکی جایگزین گردید.

دکتر عبدالرضا درگاهی می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند بر عهده فرزندان جهانگیر آسترکی بوده است.

دکتر جهانگیر قائم مقامی می نویسد پس از سرنگونی اتابکان فضلویه بدست سلطان ابراهیم تیموری، طایفه آسترکی نخستین کنفدراسیون لر بزرگ را تشکیل دادند و آن را رهبری کردند تا اینکه شاه تهماسب صفوی حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد. پس از او نیز میرجهانگیرخان حاکم بختیاری گردید.

پروفسور گارثویت می نویسد شاه تهماسب حکومت بختیاری را به تاجمیر خان آسترکی داد و پس از او جهانگیر خان بختیاری آسترکی جانشین گردید. وو....

سرهنگ ابوالفتح اوژن بختیاری می نویسد حکومت بختیاری از آغاز صفویه تا زمان کریم خان زند و بخشی از دوره قاجار بر عهده نوادگان تاجمیر خان آسترکی بود.

تو آنی که پیش نیاکان من

بزرگان بیدار و پاکان من

پرستنده بودی همی با نیا

نجویم همی زین سخن کیمیا

در پایان به سخن منسوب به کوروش بزرگ بسنده می کنم:

«شما برای نداشته هایتان می جنگید و من برای داشته هایم».

مو از دست روزگار دارم دل پر

به عقاب تهنه زنن، کرکس و لاشخور

چگونه شرم نمی کنید پدران و نیاکان مارا پدران و نیاکان خود می دانید؟!!!!!!

مهم نیست فرومایگان چه تهمت ها می زنند، چه جعل و دروغی می بافند و چگونه ناجوانمردانه حمله و تخریب می کنند همچنان چون دماوند و زردکوه و چون نیاکان ام امیر بهرام شاه ، امیر بختیار شاه ، امیر تاجمیر خان ، امیر جهانگیر خان ، خلیل خان و حسین خان بختیاری آسترکی دورکی به راهم دنباله خواهم داد.


در طول تاریخ جهان تنها یک تن بدون هیچ یاوری، تک و تنها، یک تنه به صورت انتحاری وار ابتدا در برابر طایفه ای عقب مانده که خودم آنها را زندگی دوباره دادم و سپس در برابر یک ایل که از همه سو طوایف مختلف برای تصاحب نیاکان ام، حمله کردند، پایداری و ایستادگی نمودم.

هتاکی و فحاشی نشانه خفت روح و تباهی شعور تان است.

دکتر علی بختیاری آسترکی بهرامسری، مورخ ارشد در حوزه بختیاری، پدر تاریخ آسترکی و ارتش تک نفره

اردیبهشت 1403، مسجدسلیمان.

بوزینه حلیمی، نوکرزاده آدم فروش جان پدر دزفولی ات این مطلب را به دست همه برسان.