این پست(مطلب) مخصوص عزیزان بختیاری و کارشناسان اسناد و تاریخ دوران صفویه تا اوائل قاجار است:

نویسنده: فرشید فرهادی بابادی

طبق تمام اسنادی که از دوران صفویه به جا مانده است، حکومت طوایف بختیاری بعد از تغییر نام ایشان از "لر بزرگ " به "بختیاری" با خوانینی از طایفه آسترکی از ایل دورکی هفت لنگ بوده است. این خوانین که از آنها کتیبه، اسناد و فرامین برجای مانده است، معمولا با پیشوند "میر " خطاب می‌شدند(مثل میر جهانگیر) که به روایتی اشاره به لقب امیر دارد و بقولی "میر " نسب مادری آنها را که [با واسطه صفویه] به شیخ زاهد گیلانی (مرشد شیخ صفی الدین اردبیلی، نیای شاهان صفوی) نشان می‌دهد. در هرحال این حاکمان با فراز و نشیب تا سقوط صفویه بر بختیاری (و گاهی اصفهان) حکومت داشتند، و آخرین آنها (از لحاظ شهرت و قدرت ) قاسم خان بختیاری بود در زمان حمله محمود هوتکی پایان صفویه،

و همچنین ابوالفتح خان هفت لنگ بختیاری حاکم اصفهان در اوائل کار کریم خان زند و متحد خان زند..

اما

در ده، پانزده ساله اخیر اتفاقات عجیب و جالب توجهی در بختیاری در امر "تاریخنگاری"! رخ داده که بعید می‌دانم هیچ کجای جهان نمونه داشته باشد:

طی یک دهه چند طایفه بختیاری [اولاد مومن خان زلکی، و سلک از چهارلنگ] [منجزی و تیره میرزراسوند، و اولاد محمدعلی ململی از هفت لنگ] مدعی گشته اند که خوانین مذکور، نه آسترکی و از طایفه ایشان بوده اند!

چنین واقعه ای در هیچ ایل و منطقه ای سابقه نداشته است (مثلا در میان قشقایی ، اولاد جانی بیک از طایفه شاهی لو، ایلخانی بوده اند و بحثی در تبار و موقعیت ایشان نبوده و نیست).

جدیدترین و عجیب ترین این ادعاها از جانب آقایی است به نام ابراهیم بختیاری تبار [آقاسی پور] ، که چندی پیش در گروه واتساپی مربوط به طایفه خودشان (ململی) اینجانب رو عضو کردند و یک روز بصورت وویس در معیت ایشان بودم و صحبت‌هایی کردند و من هم پاسخ‌هایی دادم و به دلائلی همان روز بحث را ادامه ندادم و خارج شدم :

چکیده ی ادعاهای آن بزرگوار را منعکس میکنم ، قضاوت با صاحب نظران :

۱. در قرن ۲۱ برای هفت لنگ بختیاری که چهار باب، یا بزرگ طایفه داشته است (دورکی باب، بهداروند باب، بابادی باب، و دینارانی باب) یک باب یا بزرگ طایفه ایجاد کرده اند به نام راکی باب، متشکل از طوایف راکی برجویی، مدملیل، ململی، شهنی ،نصیر ،گمار .

این که چگونه این باب شکل گرفته و چرا تمامی مدارک و اسناد این طوایف و کلا راکی را بابادی باب گفته اند از نظر ایشان معنی ندارد و هر کجا نویسنده ای (بخصوص سیاحان خارجی ) به هر دلیلی نام طایفه راکی را جدا از بابادی نوشته اند ، همین سند و مدرک ایشان است،بدون توجه به اینکه پس از شکست راکی از بابادی عکاشه و جانکی سردسیر،وکوچ طایفه راکی از منطقه عکاشه ،و

سپس شرکت طایفه راکی برجویی( و نه ململی) در اتحاد ضد بابادی و دورکی و همراهی با بهداروند ، مدتی طایفه راکی برجویی (ونه ململی) در جدایی و فشار به سر برد،اما پس از رسیدن منصب ایلخانی بختیاری به حسینقلی خان دورکی در دوران ناصرالدین شاه، این مطلب حل شد و مجددا طایفه راکی (برجویی و نه ململی) در کنار هفت لنگ قرار گرفت و هیچ مشکلی با بابادی نداشت..

همچنین نام طایفه ململی را که طبق عادت بختیاری‌ها چند تلفظ داشته است " مال مالی " تاکید دارند (در حالیکه بختیاری ها مثلا بابادی را باوادی،بابا احمدی را بامدی، کیانرسی را کنورسی، محمدصالح را ممصالح، و،،،، می نامند و قصد و غرضی نیست) تا از این واژه منحصرا معنی مالدار و ثروتمند برداشت نمایند !

۲. اما ادعای بزرگ آقای "بختیاری تبار ":

تیره اولاد ململی که کدخدایان محترم این طایفه بوده اند را همان خوانین حاکم بر بختیاری در دوران صفوی می دانند ! با نسب نامه ای که نوشته اند نسب اجدادی خود را به امیر تاجمیرخان بختیاری و میر تهماسب

می رسانند و می گویند با کشته شدن حاکم استرکی در دوران شاه تهماسب اول صفوی به دلیل پرداخت ننمودن مالیات ، حکومت بختیاری نه به برادر ( یا پسر )او ،

بلکه به کدخدای طایفه ململی منتقل شده است !

وارد این بحث نمی‌شوم که در میان اولاد محترم کدخدایان معزز ململی(مالمالی) بسیاری ادعای ایشان را قبول ندارند، و همچنین مطلعینی از تیره های کهن مثل "پاچی" از ریشه مدعای ایشان را نفی می کنند .

بگذریم که در کتاب اسکندرخان عکاشه (کشف الاسرار) احکامی آورده شده که حکومت بر طوایف راکی (من جمله مالمالی) بر عهده خوانین بابادی عکاشه (اولاد شیخ ) بوده است ..

۳.سندی که ایشان ارائه کرده اند ،ظاهرا فرمانی است که فتحعلی شاه قاجار خطاب به جعفرخان(جافرخان) راکی مرقوم کرده و نامبرده را به ریاست قزلباشان و فرماندهی منصوب نموده است وعناوین امیرنویان و حکومت قلعه فورگ در خراسان را به ایشان اعطا کرده در سال ۱۲۳۷ (این سند را برای دوستان گروه تاریخ قاجار ارسال کردم که نظر آنان را جویا شوم ) ،اما محققین تاریخ بختیاری می

دانند که پس از شکست لطفعلی خان زند در کرمان و وقایع سقوط زندیه ،

آقا محمدخان قاجار در نزدیکی فریدن با برخی طوایف بختیاری به سرکردگی ابدال خان چهارلنگ جنگید و پیروز شد ،بسیاری از بزرگان و خوانین بختیاری پس از این مورد غضب و یا بی توجهی اولین شاه قاجار قرار گرفتند

و در عوض گروهی که همراه چراغ خان احمد محمودی بابادی با قاجار همکاری کردند ،از محبت و تشویق آقامحمدخان قاجار بهره بردند و شاه قاجار علاوه بر صدور فرامین جدید خانی و حکومت برای آنها، سعی کرد ساختار سنتی خوانین موروثی برخی طوایف بختیاری را بر هم بزند، از همین تاریخ است که بعنوان مثال در بابادی باب و چند طایفه دیگر احکام و فرامین جدید برای کدخدایانی از تیره های مختلف صادر می‌گردد و چون شاه قاجار دو سه سال بعد در قفقاز به قتل رسید ،این روند هرج و مرج در طوایف بختیاری تا اوائل سلطنت فتحعلی شاه نیز ادامه یافت و سپس فتحعلی شاه طی مشورت با مطلعین و بزرگان منطقه مجددا حکومت طوایف را به اولاد خوانین موروثی آن طوایف بازگرداند و از هر خانواده اصطلاحا "گرویی" یک نفر از خانواده خوانین طوایف در تهران می ماند،، پس بسیاری از این احکام مربوط به همین دوران هستند، و حکم حکومت دائمی کسی بر بختیاری یا حتی یک باب نبوده و نیستند ...

دوستان گرامی :

سندی از جمع آوری مالیات توسط این حاکمان ادعایی ململی در میان طوایف بابادی عالی انور و عکاشه، در میان دورکی و بهداروند ودینارانی و میوند و ممصالح و ذلکی و کیانرسی و موگهی ، آیا موجود هست ؟؟

ضمن احترام به طایفه برادر و عزیز ململی ( یا مالمالی) می توانید تصور کنید خوانین هفت لنگ و چهارلنگ از این حاکمان ادعایی ململی اطاعت می‌کردند و به آنها مالیات می پرداخته اند ؟؟

لازمه حکومت جنگ و اردوکشی بوده است، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار برای دریافت مالیات یا اثبات سیطره خود بر طوایف بختیاری ( چنانکه همواره رسم بختیاری بوده است )

کدام جنگ را کرده اند و با کدام طایفه نبرد داشته اند ؟ اصلا در همین دوران فتحعلی شاه تا محمد شاه قاجار و اوائل ناصرالدین شاه، این حاکمان مورد ادعای آقای بختیاری تبار در نبردهای هفت لنگ و چهارلنگ در نبردهای رگ منار، لبد، دره راز، دو پلان دژ شهی

،نه هزار و ،، کجا بوده اند و چه نقشی داشته اند ؟

۳. آنچه در بختیاری و سایر طوایف و ایلات با چنین ساختاری به چشم می خورد این است که اولآ خوانین هر طایفه بطور موروثی از قرنها پیش این سمت را داشته اند و بطور مثال ایل بابادی با دو بزرگ طایفه عالی انور و عکاشه (در دو قلمرو مجزای کوهرنگ و خان میرزا ) دو تیره خوانین اولاد توشمال تقی،،

و اولاد شیخ باقرخان عکاشه داشته است ، آل داوود در چهارلنگ ممصالح ، و خواجه های موگویی در طایفه موگویی، و...

اینکه پس از قرنها کسی مدعی خانی گردد امری ناشدنی است. دوما اولادی که مدعی حکومت بر بختیاری! در عهد صفوی (یا هر دوره تاریخی دیگری) بوده یا هست ،

می بایست نخست بر ایل و طایفه خود (بر سر مفهوم ایل و طایفه بحث نکنیم که هر دو کلمه غیر فارسی هستند و اتفاق نظری بر سر کاربرد دقیق آنها وجود ندارد) حکمروایی کرده باشد ،

آیا این حضرات مورد ادعای آقای بختیاری تبار از طایفه ململی (یا به قول ایشان " مال مالی ") بر کل راکی حاکم بوده اند ؟

بزرگان برجویی ،مدملیل، نصیر، شهنی و

سایر تیره های محترم ململی (مالمالی) چنین چیزی را قبول دارند،؟ به یاد دارند؟

اسناد و مدارکی در این زمینه وجود دارد؟

دوم آنکه پس از این می باید این حاکم مورد ادعا بر طوایف (ایلات) هفت لنگ حکومت کرده باشد!

*خوانین زراسوند و اسیوند و بامدی و علاالدین وند و عالی جمالی و منجزی و عالی انور و عکاشه و عالی محمودی و نوروزی ، روایات و اسنادی دارید که تابع حاکم ململی(مالمالی) بوده اید؟؟*

‌در پایان :

این گفتگوها فقط برای روشن سازی حقایق است و گرنه در این روزگار این موارد برای نسل جدید احتمالا مهم نخواهند بود و اصطلاحا مشکلات بختیاری و مملکت با این چیزها ذره ای بهبود نمی یابد.

با احترام و ارادت

فرشید فرهادی بابادی

پ.ن. درود بر جوانمرد بختیاری جناب استاد فرشیدخان فرهادی بابادی از نوادگان فرامرزخان عالی انور بابادی

جوانمردان بختیاری جلو تحریف و جعل تاریخ را با نوشتن مطالب بگیرید.