از شگفتی های روزگار من و طایفه عقب مانده و آسمیله شده

راست می گویند:
کچل که مینا دار ابو

از شوق مینا، هار ابو

در درازای زندگانی ام شگفتی های زیاد دیدم که به دو مورد فعلا اشاره می کنم. علت بازگویی این موارد بخاطر هجمه های ناجوانمردانه و غیر اخلاقی و دروغگویی است که عده ای عقده ای به خاطر گذشته سیاه شان علیه من روا می دارند.
در بختیاری زبانزدی وجود دارد به قرار زیر: «چپت سر بافه کینه»

۱. طایفه‌ای پراکنده وجود داشت که چپه هرچند خانوارش سر بافه یک طایفه دیگر بود. در واقع بخش زیادی از آنها در طوایف دیگر آسمیله شده بود. نصف وقت و زندگی ام را گذاشتم چپه هاشون را جمع کردم و روی بافه خودم گذاشتم و به آنها هویت بازیافته دادم، حالا می خواهند بافه خودم را صاحب شوند. در مطلبی که پیشتر با عنوان «سخنی با قوم بختیاری» در وبلاگ منتشر کردم، اشاره نمودم که چپه های این طایفه پراکنده سر بافه کدام طوایف بود.

دگوری‌ها وقتی که اجدادتان تا ۶۰ سال پیش نوکر و رعیت و پشکل جمع کن گاو و گوسپند فلان خان و ارباب طوایف دیگر بودند، حالا برای من کسی شده اید.

من که یادتان دادم خود را خان و آ بنامید

آخه بی شرف تو که اجدادت تا سال ۱۳۴۱ که نظام ارباب و رعیتی ملغی شد ، در روستای هوه موگویی رعیت خواجه موگویی بود و کون اسب او را پاک می کردند و تپاله های طویله هایش را پاک می کردند ، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که اجدادت در دهات موگویی گایلون و نوکر و رعیت خواجه موگویی و سلک بودند ، الان پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که تا همین سه دهه پیش سالی پنجاه نفر تون نوکر و چوپان فلان طایفه بودند و پسوند شناسنامه هایتان هم بنام آن طایفه است ، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

آخه بی شرف تو که تا همین حالا از خچل و فرزند خچل می ترسید و نوچه آنها هستید و جرات نفس کشیدن حتا در برابر خچل را ندارید، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.


بی شرف پدر ناشناخته که پدرت اسمی ات با حیوانات جماع می کرد، به من فحاشی می کنید.

بی شرف نوچه زاده لوینه زاده، به من فحاشی می کنید.

آخه بی شرف تو که تا همین دهه پیش و همین حالا هم بسیاری از اقوام ات خود را زراسوند می دانند و به گوزیدن اسب های طایفه زراسوند می گفتید و می گویید عافیت باشه، حالا پدر تو شده خان اما پدر من نیست.

بی شرف ها چرا قبل از سال ۱۳۸۲ در میان اجدادتان هیچ خان و آ وجود ندارد، نه سنگ گوری، نه سندی. از زیر یوغ طوایف در آوردم تان و یادتان دادم که خان و آ باشید حالا برای خودم چرندیات می بافید.

در اسفندماه ۱۴۰۲ در گروه واتس اپ ایل دورکی، یکی از آقایان زراسوند در گروه اعلام کرد که آسترکی های علی آباد و نفت سفید خود را زراسوند می دانند و در آگهی های ترحیم شان خود را زراسوند می نامند. چندین نفر از آنها در گروه حضور داشتند اما دم بر نکشیدند و سکوت کردند. ابتدا دو گاهیوند پیام دادند که نه آسترکی هیچ گاه خود را از طایفه دیگر نمی داند. بحث داغ شد. و بعد حلیمی دزفولی دمی تکان داد و حرف دو نفر پیشین را تکرار کرد.

جناب زراسوند دوباره پیام داد که من با چند نفر از آنها در همین گروه تماس گرفتم، حرف مرا تایید کردند اما گفتند به خاطر معذورات پیام نمی دهیم.

سال ۸۱ که خودم در علی آباد برای جمع آوری اطلاعات رفته بودم هم خود را زراسوند می دانستند و میدانند و در آگهی ها خود را زراسوند می دانستند و ده ها بار در مراسم آنها در نفت سفید شرکت کردم و خود را زراسوند می دانند. اگر از خودشان در همان منطقه بپرسید هم خود را زراسوند می دانند و اگر از طوایف همجوارشان بپرسید آنها را زراسوند می دانند. و اینها مرا پیش اربابان خود تخریب می کنند.

تا این که سلطونی نامی را به گروه دعوت کردند و پیام داد با این مضمون که ما آسترکی هستیم اما برای احترام نام زراسوند را در آگهی ها مان می نویسیم. هنوز اینها از اربابان خود شرم دارند که اعلام استقلال کنند. بعد سلطونی پدر خود را خان کرده است.و آن سه تا که رگ شان جنبیده بود خفه خون گرفتند و ضایع شدند.

بخش خنده دار این است که دیگر طوایف بختیاری که در دویست و پنجاه سال اخیر خان داشته اند و بر طوایف خود اربابی می کردند، اکنون رعایای خود را به رسمیت شناخته اند اما گاگول های آسترکی که تا چندی پیش هر چند خانوار شان وابسته به یک طایفه بود و رعیت طوایف دیگر بودند، برای من کلاس می گذارند، من که آنها را از زیر مجموعه دیگران رهانیدم.

​​آخه بی شرفا، در چند سال اخیر که این همه مدعی از طوایف مختلف برای من و تاریخ نیاکان ام پیدا شده است، به خاطر نوکری و رعیتی نیاکان شما در دویست سال اخیر بوده که رعیت و‌ نوکر طوایف دیگر بودید و در قباله ها و سنگ گورها و دیگر اسنادتان نام آن طوایف را بدنبال خود آورده اید و الا ما که هرگز سرزمین نیاکان مان را ترک نکردیم و خود را هم وابسته به طایفه دیگری ندانستیم.

تازه این من بودم که آمدم شما را از زیر طوایف دیگر بدر آوردم و به اصل خودتان بازگرداندنم. حالا پیش اربابان تان بدگویی مرا می کنید.

تفو بر شما

بی شرف های عقب مانده ده سال پشت سر من هتاکی کردید که آ مختص تشمال است حالا در فضای مجازی دل و جرات پیدا کرده اید همدیگر را خان و آ خطاب می کنید. یا فامیلی که از تان می میرد و در عمرش زنش بهش نگفته آغا اورا آ می نامید.

به گونه ای که کره جوندار بزمچه حلیمی دزفولی را ا حلیمی خطاب می کند و کره شیتکی هم آن را پخش می کند اما در فضای حقیقی چنان از تشمال می ترسید که جز مش فلانی ندارید.

بی شرفا شما خان و آ مجازی هستید که من به شما این جرات را دادم که چنین کنید حال که خان مجاز هستید و پیش اربابان تان ما را تخریب می کنید، ما ایلخان و شاه هستیم همان‌گونه که نیاکان ام بودند.

۲. یارو پدرش و عمویش زمان حکومت پیشین اطلاعاتی و آدم فروش بودند ، بعد از انقلاب هم از ابتدا پسر عموهایش جذب شدند و در دو دهه اخیر هم خودش سر و کارش با نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است و گاهی هم عکس هایش را با برخی از نیروهای اطلاعاتی در فضای مجازی منتشر می کند اما هرکجا می‌رود یا در فضای مجازی با هرکسی از همشهریان من در گروه ها آشنا می شود، با آنها چت می کند و می گوید: علی آسترکی، نیروی اطلاعاتی و آدم فروش است و شغل خودش را به من نسبت می دهد (همشهری هایی که مرا می شناسند، چرندیات او را به من گفته اند).
بعد از کودتای نوژه که تیره بهرامسری خلع سلاح شد نیز عموزادگان اش که بعدها شغل گرفتند، اسلحه های تیره را لو می دادند ولی چون پدر من هنگام شبیخون زدن نیروهای نظامی اهل فرار نبود و چندین بار بازداشت و زندانی گردید (آخرین بار چهار ماه زندان ممنوع ملاقات بود)، با تبلیغات مسموم مانند همین حالا کار خودشان را به او نسبت می دادند.

در دهه شصت که پدر من برای تیره بهرامسری تعاونی عشایری را راه اندازی کرد، بستگان آدم فروش اش ده ها نامه علیه او به ادارات مختلف اصفهان ارسال کردند و ناجوانمردانه پس از چهار سال که یک شکاف میان تیره بوجود آوردید و سازمان امور عشایر، تعاونی را در اختیار دو نفر چهارلنگ گذاشت، و سرانجام با کناره گیری داوطلبانه پدر من، آن را به نوچه های تان دادید که الان تره هم برات خورد نمی کنند.

من اگر آدم فروش می بودم بایستی مثل تو مال و منالی به هم زده باشم. تو خودت و بستگانت آدم فروش بودید و هستید.

بی شرف هرزه (در نامه معلوم الحال به برادرش تو را هرزه نوشته)

تو اگر غیرت داشتی تقاص پدرت را می گرفتی.

اگر غیرت داشتی ، با قاتلان پدرت همسو نمی شدی و آنها را آ خطاب نمی کردی.

به سخن فردوسی بزرگ، تو با قاتلان پدرت همداستان شدی

به خون پدر گشت همداستان
ز دانا شنیدم من این داستان
که فرزند بد، گر شود نرّه شیر
به خونِ پدر هم نباشد دلیر

تیره قاتلان پدرت به نمایندگی حلیمی بوزینه به ادارات خوزستان علیه من گزارش دادند که عکس پدر ساو... تو را در کتاب زده ام آنگاه تو با آنها لاس می زنید.

اگر غیرت داشتی ، معلوم الحال که آن همه به پدر و مادرت توهین کرد، را گوشمالی می دادی.

کوتاه سخن اینکه خسروپرویز پادشاه ساسانی می گوید: هرکس قاتل پدر خود را نکشد، .... است.

زمانه بس که پلید و پلشت و مسخره شد

عیارسنجی خورشید کار شب‌پره شد

هرچه وقیح تری، مدعی و پر سر و صدا تری

من اگر در کتاب و نوشته هایم از برخی تعریف کرده ام، لقب خان یا آ داده ام، تعریفی نبود اما چون عادت دارم کسانی که نامشان در کنار ام قرار می گیرند ، فرزندانشان احساس کوچکی نکنند.همین

در درازای تاریخ همیشه افراد بدنامی مانند تو و طایفه عقب مانده، بوده اند که با تاختن و تهمت زدن به افراد خوشنامی چون من می خواستند برای خود اعتبار بدست آورند.

خودت و بستگان بی آبرویت به قول معلوم الحال، یک نسبت ناروای دیگری را به پدر من نسبت داده اید. برای راست و دروغ آن تنها می گویم ریدم به گور پدر دروغ گو. همین

البته تو و فامیلت به خاطر بی غیرتی و ناتوانی در قصاص پدرت، ناچاری برای سرپوش گذاشتن به عقده های تان به پدر من که تنها رقیب پدرتان بود این ناشایست ها را برچسب بزنی چون الان فرزندان نوکران و نوچه های پدرت هم تره برات خورد نمی کنند.

این قدر بی غیرت و ناتوان هستید که آن کره شیتکی شایعه کرده که پدرت را حکومت بعد از کودتای نوژه کشت در حالی که کوتای نوژه یک سال بعد از مرگ پدرت در تابستان ۱۳۵۹ رخ داد و پدر تو در بهار ۱۳۵۸ توسط تیره کوشه کشته شد.

قلقلی به دستسه، هی ول ادونه

پشت وانت سی قاتل هالوس، تبلیغ اخونه

تازه برای مرگ پدرت بیشترین خسارت ها را ما متحمل شدیم چون در ییلاق و گرمسیر هم مرز کوشه ها بودیم که پدرت را کشته بودند. هزینه همه جنگ هایی که در مارک ییلاق و چهاربیشه گرمسیر را متقبل شدیم علیرغم این که بیشترین خویشاوندی را با کوشه داشتیم تا پایان آشتی کنان قطع رابطه کردیم اما نوچه های پدرت که مال و اموال کوشه را غارت کردند، از روزهای نخست شبانه با آنها ارتباط داشتند.

می گویند آدم اصل و نسب دار در دشمنی هم بزرگوار است.من اصل و نسب دارم در دشمنی هم بزرگوارم .از بختیاری های شرافتمند و جوانمرد می خواهم به چاپ نخست کتاب «بنه وار من ایل من»۱۳۸۲، اثر نگارنده، نگاه کنند، ببینید من درباره پدر این آدم فروش هرزه به قول معلوم الحال، چه نوشته ام و آنگاه مقایسه کنید با آنچه آقای موسی حاجت پور در کتاب از لالی تا چهارمحال درباره پدر این آدم فروش نوشته است.

اصولاً آدم‌های کم توان و جاهل، به جای مبارزه صحیح، به جای رقابت درست، به جای رقابت جوانمردانه، تهمت می زنند، افترا می زنند، انگ می زنند و بازی ناجوانمردانه را آغاز می کنند.

من از تهمت ها و افتراها و تخریب ها ترس ندارم و کاری را که دهه شصت آغاز کردم را با سرعت ادامه می دهم.

مو از دست روزگار دارم دل پر

به عقاب تهنه زنن، کرکس و لاشخور

فردوسی فرزانه ایران زمین درباره بد اصل و بد گوهرانی چون همه تان چنین می گوید که مصداق اهمیتی بود که من به عقب ماندگان تاریخ دادم و به آنها هویتی نو بخشیدم:

ز بد اصل چشم بهی داشتن

بود خاک در دیده انباشتن

ز بد گوهران بد نباشد عجب

سیاهی نشاید بریدن ز شب

درختی که او تلخ دارد سرشت

گرش بنشانی به باغ بهشت

سرانجام گوهر بد کار آورد

همان میوه تلخ بار آورد

سر نا سزایان برافراشتن

و از ایشان امید بهی داشتن

سر رشته خویش گم‌کردن است

به جیب اندرون مار پروردن است

ما دریاییم

کی شود دریا ز پوز سگ نجس

سنگ نبشته یوسف خان بختیاری آسترکی دورکی هفت لنگ در سرکول الیگودرز

🔹سنگ‌نوشته‌ای که در سال ۱۰۹۰ هجری قمری در منطقه سرکول پشت کوه الیگودرز حک شده بود توسط آقای حیات الله سرلک شناسایی شد.

🔹این کتیبه از آن یوسف‌خان بختیاری آسترکی دورکی فرزند خلیل‌خان بختیاری آسترکی،حاکم بختیاری اواخر دوران صفوی است که دستور بازسازی سخت‌ترین بخش بزرگ‌ترین ایل‌راه بختیاری (از الیگودرز به لالی _مسجدسلیمان) را داده که به‌طور ماهرانه با سنگ و ساروج ساخته شده‌است.


یوسف خان بختیاری آسترکی دورکی از سال ۱۰۹۰ تا سال ۱۱۰۹ ق. اواخر پادشاهی شاه سلیمان و اوایل پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی حاکم و ایلخان بختیاری بود و فرزند وی محمد یحیی (یحیی بیک) خان او را در امر حکومت یاری می نمود.

منبع: علی بهرامسری بختیاری، حکومتگران بختیاری ؛ بررسی نقش و جایگاه قبیله آسترکی آستروکیان بختیاری در تحولات سیاسی نظامی ایران از دوره مغولان تا قاجار، نشریه تاریخ و فرهنگ ، دانشگاه مشهد ، ۱۴۰۰.

پیام جوان آسترکی

با سلام خدمت آ علی بهرامسری...بنده نوه آ احمد سلطانی هستم خودتو ناراحت نکن کسی که رگ نژاد داشته باشه وقتی به سن بلوغ رسید میگه.رده دنبال رگ وریشش ...وقتی طرف سالهاست پیگیر جد خود نبوده است اطلاعات دادن به او اشتباه است...کسانی که خود را جز تیره چالنگ میدانند باید بزاری که تو جهل خودشون بمانند....بنده هفت سالم بوده هفت پشتم بلد بودم...حالا یارو بعد پنجاه سال تازه میخواد دم از جد و آبائش بزنه اونم به دروغ...آسترکی پرچمش بالا بوده و هست....اونای هم که حرف مفت میزنند مطمعن باش...از اصل و نسب مشکل دارن وگرنه آدم پدر دار نه چیزی جعل میکنه و نه چیزی دُروغ می نویسه.

خوم دربست نوکرتم پشتیبان ات هستم🔥🔥🔥🔥🏴🏴🏴🏴