فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)، دودمان زراسوند دورکی، اسفندیار خان بختیاری سردار اسعد یکم

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

دودمان زراسوند دورکی

اسفندیار خان بختیاری سردار اسعد یکم (۱۳۰۵-۱۳۲۱ق)

اسفندیارخان سردار اسعد یکم پسر بزرگ حسینقلی خان ایلخانی است. اسفندیار خان در سال ۱۲۹۹ق. پس از مرگ پدر به دستور ظل السلطان دستگیر و مدت شش سال در زندان او بود. سوء ظن شاه از پسران حسینقلی خان پس از برکناری ظل السلطان در سال ۱۳۰۵ق بر طرف شد.

علی قلی خان سردار اسعد می نویسد زمانی که ظل السلطان از حکومت اصفهان برکنار شد امین السلطان اتابک اعظم حکم آزادی اسفندیار خان را صادر کرد و ما را به تهران فراخواند. ریاست ایل را به اسفندیار خان و ریاست سواران پارکابی بختیاری را به من دادند.اسفندیار خان نزدیک هفت سال گاهی به تنهایی و گاهی با شراکت عموها ریاست ایل را بر دوش داشتند و من در تهران بودم.

اما اوژن بختیاری می گوید همین‌که اسفندیار خان از زندان ظل السلطان نجات یافت و به تهران رفت. امین السلطان نظر به اینکه با اولاد حسینقلی خان ایلخانی پیشینه دوستی داشت و از سویی چون حاجی ابراهیم خان پسر رضاقلی‌خان ایلبگی هم در این هنگام با اولاد حسینقلی خان ایلخانی وصلت نموده بود و ظاهراً از طرفداران اسفندیارخان و علی قلی خان به شمار می‌آمد، برای اینکه محلی در ایل برای اسفندیارخان پیدا کرده باشد حکم برکناری امام‌قلی‌خان حاجی ایلخانی را صادر و رضاقلی‌خان را به سمت ایلخانی و اسفندیارخان را به سمت ایلبگی بختیاری منصوب و راهی نمود. ولی چون آگاهی داشت حاجی ایلخانی زیر بار نمی رود ناچار شماری از نیروی‌های دولتی به سرکردگی نظام السلطنه مافی نیز همراه فرمانروایان تازه روانه بختیاری نمود. سرانجام به همراهی نیروهای دولتی حاجی ایلخانی ناگزیر گردید که چغاخور محل حکمرانی خود را ترک کند. این جنگ چون در منطقه چغاخور روی داد به جنگ چغاخور معروف شد و با وجودی که حاجی ایلخانی و پسرانش نهایت رشادت و شجاعت را به خرج دادند و چند روزی در قلعه چغاخور پایداری و ایستادگی کردند اما شکست خوردند و ناگزیر چغاخور را ترک و به اردل رفت. در همین جنگ

و بمناسبت همین پیروزی بود که اسفندیارخان لقب صمصام السلطنه دریافت کرد. احتمالا در همین دوره بود که نفوذ ایلخانی بختیاری تا مناطق خمین، الیگودرز و دورود نیز رسید. چون از این دوره به بعد نوادگان جعفرقلی خان دورکی یعنی پدر بزرگ اسفندیار خان و همین گونه فرزندان علی صالح خان بهداروند عالی جمالی جد مادری پدر اسفندیار خان در مناطق یادشده صاحب روستاهایی شدند.

اسفندیار خان تا سال ۱۳۲۱ق که بدرود حیات گفت، در سمت ایلخانی باقی بود.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

با من به سرزمین بختیاری بیایید، مکبن رایس

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

ایران و قضیه ایران، لرد جرج کرزن

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  حکومتگران چهارلنگ: بهرام خان بساک و خسرو خان چهارلنگ سلک

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

حکومتگران چهارلنگ: بهرام خان بساک و خسرو خان چهارلنگ سلک

در جستارهای پیشین گفته شد که سرانجام حسین قلی خان بختیاری دورکی در زمان فتحعلی شاه به عنوان ایلخان بختیاری گماشته شد البته بخش شمالی سرزمین بختیاری

تحت حکومت بروجرد بود لایارد می‌گوید طوایف سالک (= سلک)، میوند، زلکی و بخشی از موگویی خراجگذار بروجرد (و گلپایگان) بودند.

لسان الملک سپهر می‌نویسد حیدر قلی میرزا حاکم گلپایگان با چند تن از خوانین بختیاری چهارلنگ بسیار محبت و مهربانی کرده بود و آنها را فدایی و فریفته خویش نموده بود که به محض اشاره هر اندازه لشگر نیاز داشت برایش فراهم می‌کردند. هنگام مرگ فتحعلی شاه به سال ۱۲۵۴ق. در گلپایگان بود و هوای پادشاهی در سرش افتاد که ابتدا اصفهان را تسخیر نماید. پس از این تصورات برای سرکردگان کمره و قلمرو و طوایف بختیاری ارقام نو نوشت به فاصله سه روز خسروخان چهارلنگ [سلک =سرلک] با چهار هزار سوار و هزار پیاده به نزد شاهزاده آمد. پس از پنج روز دیگر بهرام خان بساک با سه هزار سوار و پیاده به خدمت رسیدند. شاهزاده به سربازان زر و جواهر داد و خوانین و سرکردگان سپاه را به خلاع فاخره و انعام های بسیار خرسند و خشنود گردانید. در روز پنجم ماه رجب سواران لشگر به میدان جلو خانه شاهزاده گرد آمدند و اسب شاهزاده را حاضر کردند که سوار شود و رو به راه گذارند. در همین هنگام یک نفر از طایفه خسروخان چهارلنگ که سال‌ها پیش یک سر (راس) مادیان از وی دزدیده شده بود آن را زیر پای یکی از طایفه بهرام خان بدید و آن را مطالبه نمود. آن مرد انکار و از این طرف پافشاری منجر به ستیزه و سپس درگیری انجامید. از اقوام دو طرف به هواداری طایفه خود وارد درگیری شدند. میان نیروهای دو طایفه جنگ سختی بر سر یک مادیان در گرفت و یکباره دوازده هزار تن بهم در آویختند و شمشیرها کشیدند و به فاصله ده دقیقه چهارصد تن کشته و زخمی شدند. بهرام خان بساک کشته شد و طایفه وی تار و مار شدند. نیروهای خسروخان آنها را دنبال کردند و مال و اسلحه بیشمار از آنها گرفتند و به شهر بازگشتند. شاهزاده بیچاره در بالای برج خانه ایستاده بود و بی سر و سامانی آن طوایف را نگاه می‌کرد و بر آرزوهای بی ثمر خود افسوس می‌خورد که خسروخان با پیروزی برگشت و به شاهزاده گفت: خودم خدمات و تمام مهمات را کفایت خواهم کرد نیازی به دیگری نیست از آن سو طایفه بهرام خان جسد او را برداشته و به سوی منطقه خود بازگشتند و به قانون ایلیاتی برای خون خواهی بهرام خان به فراهم کردن نیرو پرداختند از ادامه این درگیری گزارشی وجود ندارد. چون این خبر به اهالی گلپایگان و کمره رسید چاره ای اندیشیدند که اگر لشگر طایفه بساک به این نواحی برسد تمام مردان و زنان اسیر و بی سامان خواهند شد و هیچ آبادی نخواهد ماند بنابراین بزرگان آنها پنهانی مجلس مشورتی تشکیل دادند آنها وجود خسروخان را عامل فساد دانستند. همان شب نیروهای خود را گرد آورده نزدیک بامداد در حالی که نیروهای خسروخان در خواب بودند بر سر آنها ریخته و آغاز به تیر و تفنگ نمودند ایشان نیز پراکنده از خواب بیدار شده و راهی جز فرار ندیدند و از شهر متواری شدند.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواريخ ، لسان الملک سپهر

تاریخ قاجار، محمد جعفر خورموجی

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

پ.ن. چگونه طایفه ای که در منابع معتبر چهارلنگ قید شده اند، با ادعای واهی خوانین بختیاری آسترکی هفت لنگ که در منابع هفت لنگ قید شده اند را از آن خود می دانند. جعل و تاریخ سازی همانند نئوعثمانی، پان تورک ها و شیخ نشینان خلیج فارس

از سوی دیگر از مردمی که نیاکان‌شان به خاطر یک اسب، پانصد نفر از همدیگر را کشته اند نباید انتظار داشت که با دروغ و حیله من وارث قانونی حکومتگران بختیاری آسترکی را تخریب نکنند.

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  دودمان زراسوند دورکی،امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضا قلی خان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

دودمان زراسوند دورکی

امامقلی خان حاجی ایلخانی و رضا قلی خان ایل‌بیگی (۱۲۷۶ - ۱۳۰۴ ق)

همان گونه که در جستار پیشین گفته شد پس از کشته شدن حسین قلی خان بختیاری ایلخان بختیاری توسط ظل السلطان در اصفهان، با حکمی برادران او امام قلی خان و رضاقلی خان را به عنوان ایلخان و ایل بیگی بختیاری گماشت. علی قلی خان فرزند ایلخانی یک سال در زندان ظل السلطان بود و پس از یک سال آزاد گردید اما فرزند دیگرش اسفندیار خان به مدت پنج سال تا سال ۱۳۰۴ق در زندان نگه داشته شد.

امامقلی خان در سال ۱۲۷۶ق در زمان حسین قلی خان به سمت ایلبگی و در سال ۱۲۹۹ق پس از در گذشت ایلخانی به سمت ایلخانی بختیاری منصوب گشت ولی در سال ۱۳۰۴ ق پس از عزل ظل السلطان و آزادی اسفندیار خان از زندان از مقام خود برکنار گردید.

رضا قلی خان نیز که در زمان حسین قلی خان به حکومت چهارمحال گماشته شده بود، پس از قتل حسینقلی خان ایلخانی از ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ق به عنوان ایلبگی بختیاری منصوب شد.

حاجی علی قلی خان پس از رهایی از زندان در تهران اقامت داشت و در آنجا با دوستان تهرانی و درباری پدر خود سرگرم اقدام برای آزادی برادر بود. محمدحسین خان پسر حاجی ایلخانی در اصفهان و در دستگاه ظل السلطان مقام سرتیپی داشت و ابراهیم خان پسر رضا قلی خان ایل‌بیگی نیز در اصفهان درجه سرهنگی داشت و این دو نفر اخیر همانگونه که پدران شان در بختیاری حاکم بودند و مورد توجه ظل السلطان قرار داشتند خودشان هم در اصفهان از خاصان ظل السلطان به شمار می رفتند.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

سخنی با تیره گرپی حاجیوند میوند چهارلنگ

سخنی با تیره گرپی حاجیوند میوند چهارلنگ

نخست اینکه اگر شما آسترکی می بودید نزدیک دویست سال است شماری آسترکی با نام آسترکی در منطقه دورود سکونت داشته اند بایستی در این دویست سال با این آسترکی ها روابطی می داشتید که هرگز چنین ارتباطی نداشته اید.

دوما شما هرگز امیر بهرام شاه و امیر تاجمیر خان و خلیل خان آسترکی را نمی شناختید چون خود آسترکی ها هم تا سال ۱۳۸۲ که کتاب بنه وار من ایل من نگارنده چاپ شد نمی شناختند و بی گمان شما هم با انتشار کتاب من و مطالب این وبگاه با نام خوانین بختیاری آسترکی آشنا شدید و حالا می گویید پدران تان می دانستند که به دروغ چنین چیزی را به پدران تان نسبت می دهید. و به دروغ خود را از نوادگان نیاکان ما می دانید.

من خودم گنجشک را رنگ می کنم و به جای قناری می فروشم.

سوم این داستان دروغ که شما آسترکی هستید بعد از ۱۳۸۲ توسط یک نفر مجهول الهویه حلیمی دزفولی شایعه شده است که خودش آسترکی نیست و گرپی حاجیوند میوند است. اما داستان از این قرار است که بیش از دویست سال پیش یکی دو خانوار از گرپی حاجیوند میوند به دلایل نامعلومی جدا شده و به نزد تیره عبدالله کوشه آسترکی آمدند و تابعه این اولاد گردیدند و ماندگار شدند به گونه ای که نوادگان آن دو خانوار هنوز به گرپی حاجیوند شناخته می شوند و پس از این که شناسنامه صادر شد، نوادگان آن دو خانوار هم فامیلی عبدالهی از روی نام عبدالله کوشه آسترکی گرفته اند و تا سال ۱۳۸۲ خود را گرپی میوند می دانستند.

همچنین چند خانوار زلکی هم به نزد اولاد عبدالله کوشه آسترکی آمدند که در سند ملکی جدشان پسوند زلکی قید شده است.

لذا بهتر است به هویت خودتان میوند بودن بچسبید و خود را به طایفه آسترکی متصل نکنید.

اگر هم می خواهید دل خوش باشید به من پیام ندهید. یا اگر بوی کباب به دماغتان خورده، ......

پی نوشت: مردم طوایف دیگر با توهمات واهی خود را از نوادگان نیاکان من می دانند آنگاه تیره (...) من به دنبال بوزینه حلیمی، و غلمان افتاده اند.

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)  پایان دوران ملوک الطوایفی، حسین قلی خان بختیاری زراسوند

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

پایان دوران ملوک الطوایفی در بختیاری

حسین قلی خان بختیاری دورکی ( زراسوند ) (۱۲۶۳-۱۲۹۹ ق.)

(پاره نخست)

دوران حکومت ملوک الطوایفی در بختیاری که پس از مرگ نادرشاه و از زمان کریمخان زند آغاز شده بود تا سال ۱۲۶۹ق. که حسین قلی خان پسر جعفر قلی خان دورکی در چمن سلطان از سوی ناصرالدین شاه به لقب ناظم بختیاری مفتخر گردید و در سال ۱۲۷۶ق رسما به عنوان ایلخان بختیاری از سوی ناصرالدین شاه قاجار منصوب شد، پایان یافت.

حسینقلی خان در فاصله سال‌های ۱۲۳۹ تا ۱۲۶۴ با جنگ یا با پیوند خویشاوندی با دودمان‌های حکومتگر طوایف مختلف، بخش بزرگی از حکومت بختیاری را متمرکز نمود البته بخش شمالی سرزمین بختیاری تحت حکومت بروجرد بود. لایارد می‌گوید طوایف سالک(سلک)، میوند، زلکی و بخشی از موگویی خراجگذار بروجرد بودند.

حسینقلی خان فرزند جعفرقلی خان دورکی زراسوند بود که پدر او در سال ۱۲۵۲ق به وسیله نیروهای جعفرقلی خان بهداروند در جنگ منار کشته شد. از جعفرقلی خان چهار پسر به جای ماند: به ترتیب حسینقلی خان، امامقلی خان، رضا قلی خان و مصطفی خان.

این چهار برادر علیه عموی خود (کلبعلی خان ) دست به تحریکاتی می‌زدند. حسینقلی خان پسر بزرگ جعفرقلی خان بعد از کشته شدن پدرش (۱۲۵۲ق)؛ پس از مدت‌ها معارضه با عمویش کلبعلی خان ناچار شد کمی قبل از حمله معتمدالدوله به محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ نزد او برود و در دستگاه او به کار اشتغال جست. او توانست نظر معتمدالدوله را به خود جلب کند و به دریافت خلعت مفتخر گردد و به تدریج موفق شد در زمره محارم مخصوص او در آید. بنابراین دیری نپایید که حسینقلی خان در سن بیست سالگی از طرف معتمدالدوله گرجی به حکومت بختیاری منصوب گردید. اغلب طوایف بختیاری ریاست او را پذیرا شدند. اما چند طایفه مخالف نیز زیر چتر قیادت کلبعلی خان با او به مخالفت برخاستند. سرانجام کلبعلی خان در سال ۱۲۶۳ق. در پی شکستی که از طرفداران حسینقلی خان خورد، سکته کرد و مرد. حسینقلی خان به تدریخ نفوذ خود را روی طوایف بختیاری گسترش داد و از حمایت برادرانش برخوردار بود. رضا قلی خان با نیرویی که در اختیار داشت موفق شد قلمرو چهارلنگ را تحت نفوذ حسینقلی خان در آورد.

این چهار برادر فعالیت‌های خود را با یکدیگر هماهنگ کرده و با کمک و مساعدت همدیگر به کارهای طوایف بختیاری رسیدگی می کردند. حسین قلی خان با منصب ایلخانی، امامقلی خان با منصب ایلبیگی و رضاقلی خان در سمت حکمران چهارمحال حکومت می کردند. از این تاریخ حکومت سه نفره در سرزمین بختیاری شکل گرفت.

نسل دوم خوانین یعنی پسرهایشان به عنوان فرمانده افواج قوای نظامی و بعضی هم به نمایندگی پدرانشان در بعضی از مناطق بختیاری به کار اشتغال داشتند و در چنین مواقعی بود که رقابت بین عموزاده ها و حتی برادران آغاز گردید. حسینقلی خان نزدیک سی سال حکمران بختیاری بود و تمام طوایف و خوانین بختیاری مطیع و فرمانبردار او شدند و قادر شد که ثبات و امنیت کم نظیری در بختیاری برقرار کند. در حقیقت تصادف و شانس و اقبال به ویژه موقعیت خاص بختیاری در آن برهه از زمان در ایجاد نظم و امنیت به وی کمک کرد، چون که در واقع دیگر رقیب نیرومندی در برابر خود نداشت.

دنباله دارد.......

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

تاریخ بختیاری، اسکندر عکاشه

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه خوزستان، حاج نجم الملک

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۵)

پایان دوران ملوک الطوایفی در بختیاری

حسین قلی خان بختیاری دورکی زراسوند (۱۲۶۳ـ۱۲۹۹ق.) (پاره دوم)

اگر چند سال قبل از حکومت حسینقلی خان را به یاد بیاوریم، می‌بینیم که در چهار منطقه بختیاری خوانین مقتدری مانند محمدتقی خان چهارلنگ، جعفرقلی خان بهداروند، کلبعلی خان دورکی عموی حسینقلی خان و موسی خان بابادی، هر کدام بطور جداگانه ای بر بختیاری حکومت می‌کردند و به طور دائم با هم در جنگ و ستیز بودند و از این طریق آرامش و امنیت منطقه را مورد تهدید قرار می‌دادند ولی پس از انتصاب حسینقلی خان هیچ فرد نیرومند دیگری در بختیاری باقی نماند. محمدتقی خان قبلاً در سال ۱۲۵۸ق به وسیله معتمدالدوله گرفتار و زندانی شد؛ جانشین او علی رضا خان قدرت محمدتقی خان را نداشت و تنها بر منطقه جانکی گرمسیر حکومت می کرد. حسینقلی خان برای جلب رضایت او خواهرش را به عقد رضاقلی خان در آورد و همچنین دختر وی را به زوجیت گرفت و با این وصلت اتحاد و یگانگی خاصی بین خود و ایل جانکی گرمسیر بوجود آورد. بعد از آنکه از منطقه جانکی آسوده خاطر شد متوجه طوایف بابادی شد. موسی خان رئیس آن طوایف را به اتهام دزدی و راهزنی توقیف کرد و توسط برادرش رضاقلی خان ایلبیگی به اصفهان نزد میرزا تقی خان امیر کبیر که همراه ناصرالدین شاه به این استان آمده بود، فرستاد و در آنجا آن پیرمرد را با پسرش در ملاء عام به شیوه خاص امیرکبیر گردن زدند. بعد از مرحوم شدن موسی خان طوایف بابادی و جانکی سردسیر بدون چون و چرا ریاست او را پذیرفتند. جعفرقلی خان بهداروند هم در این سال‌های اخیر که پیر و از کار افتاده شده بود و دیگر نمی توانست مانند گذشته حادثه آفرینی کند و در برابر حسنقلی خان قد علم کند، در سال ۱۲۸۵ق به دستور حشمت الدوله در بروجرد اعدام گردید.

حسینقلی خان در چنین شرایطی پایه‌های قدرتش را تحکیم بخشید. او در تمام مدت حکومت خود برخلاف خوانین سابق اطاعت و فرمانبرداری خود را به اولیای دولت مرکزی ابراز می داشت. حسینقلی خان به علت طولانی بودن زمامداریش ثروت هنگفتی به چنگ آورد و بنا به قول حاج نجم الملک بین هزار تا دو هزار مادیان اصیل داشت که هر رأس بین صد تا هشتصد تومان قیمت داشت. همین باعث شد شاه قاجار احساس خطر کند و دستور کشتن او را به فرزندش ظل السلطان حاکم اصفهان بدهد. قدرت فوق العاده ایلخانی و دوستی و نزدیکی او با میرزا حسین خان سپهسالار صدر اعظم و کدورت و اختلاف میان فرهادمیرزا معتمدالدوله والی فارس و ظل السلطان حکمران اصفهان موجب قتل او شد و همان سال بود که سپهسالار موضوع کاغذ پرانی های فرهاد میرزا را به ایلخانی خبر داد و توصیه کرد که هر چه زودتر با مقداری هدایا به تهران بیاید و سوءظن شاه را برطرف سازد. این بود که ایلخانی به دستور سپهسالار و بدون اطلاع ظل السلطان به تهران رفت و کارش را به عقیده خود درست نمود، غافل از اینکه همین تهران رفتن و تماس با صدر اعظم موجب مرگش شد.

باری ایلخانی طبق عادت هر ساله در تابستان سال ۱۲۹۹ق برای دیدار ظل السلطان به اصفهان رفت.روز ۲۷ رجب سال ۱۲۹۹ق. ظل السلطان يك رژه نظامی در میدان نقش جهان اصفهان ترتیب داد که ایلخانی و دو پسر او نیز برای تماشا دعوت شده بودند. پس از آن ایلخانی و پسرانش همراه ظل السلطان به عمارت دولتی رفتند. هنگام غروب آنها را از هم جدا کردند و دستگیر نمودند.

سردار اسعد می‌نویسد همان شب ایلخانی را کشتند و صبح روز بعد شایعه انداختند که ایلخانی سکته کرده است. آنگاه جنازه آن مرحوم را با شکوه و احترام شایسته تشییع و در تخته فولاد در تکیه میر دفن نمودند. اسفندیار خان و علی قلی خان که همراه او بودند چندین سال در زندان ماندند.

ظل السلطان همان روز به مجرد به خاک سپرده شدن ایلخانی، محمدحسین خان سپهدار را پیش پدرش امامقلی خان و عمویش رضاقلی خان برادران ایلخانی فرستاد و ضمن ابلاغ حکم ایلخانی گری و ایلبگی گری به آنها اخطار کرد که مسئول امنیت بختیاری هستند و باید از اوامر دولت انقیاد کامل داشته باشند.

علی‌قلی‌خان سردار اسعد از عموهای خود گله می‌کند و می نویسد این تسلیم شدن خوانین در برابر پیغام ظل السلطان و قیام نکردن برای خونخواهی ایلخانی عمل ناشایستی بود چون اگر خوانین نمی‌توانستند کار بزرگتری انجام دهند دست کم می‌توانستند فشار بیاورند که ظل السلطان از حکومت اصفهان برکنار شود.

چیزی که شاید سردار اسعد نخواسته به آن اشاره کند، احتمالی است که عموهایش در مرگ ایلخانی نقش داشته اند؟ پذیرش سریع حکومت و سختگیری هایی که بر خانواده ایلخانی توسط آنها انجام گرفت، این احتمال را افزایش می دهد.

این هم برادری در بختیاری که امروزه خیلی ها به آن می بالند.

این نابرادری را من با پوست و استخوان ام لمس کرده ام از طایفه نمک نشناس خودم.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

تاریخ بختیاری، اسکندر عکاشه

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه خوزستان، حاج نجم الملک

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)  دوران ملوک الطوایفی،حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ

(پاره نخست)

پس از کشته شدن علی مردان خان محمودصالح، بدست دودمان زند، که طوایف چهارلنگ را به زیر سلطه خود درآورده بود در جستارهای پیشین به افرادی چون علی مردان خان کوچک فرزند زمان آقا کیانرسی، و کاظم خان فولادوند میوند که در درگیری‌های میان دودمان زند از یکی از آنها حمایت می کردند اشاره نمودم.

پس از آن در محدوده چهارلنگ علی خان (ف حبیب الله خان فرزند رشید خان فرزند زمان آقا) کیانرسی با عموزادگانش حسن خان و فتحعلی خان (فرزندان علی مردان خان فرزند زمان آقا) دشمنی داشتند، سرانجام علی خان موفق شد تعدادی از طوایف چهارلنگ را زیر فرمان خود درآورد و همین امر سوءظن فتحعلی شاه قاجار را نسبت به او برانگیخت و با تحریک حسن خان و فتحعلی خان، شاه فرمان داد تا علی خان را از حکومت برکنار و چشم‌هایش را میل کشیدند و حسن خان را به جای او به حکومت بختیاری چهارلنگ گماشت. بعد از عزل و کور شدن علی خان فرزندانش در یکی از دهات اختصاصی او در فریدن واقع در ییلاق بختیاری پنهان شدند. یکی از فرزندان او به نام محمدتقی خان در سن هیجده سالگی موفق شد حسن خان را بکشد و سپس بنام طایفه کیانرسی قدرت را بدست بگیرد. محمدتقی خان (۱۲۳۰- ۱۲۵۸ق.) بر خلاف اسلاف خود موفق شد طوایف شرق قلمرو بختیاری ایذه و حومه و برخی طوایف رامهرمز و کهگیلویه را زیر نفوذ خود درآورد. او با پیروی از یک سیاست دقیق و حساب شده، موفق شد که یک اتحاد و اتفاق تقریبا کاملی میان طوایف زیر فرمانش به وجود آورد.

محمدتقی خان پس از کشتن رقبای خویشاوند خود قدرت فراوانی به دست آورد و در سال ۱۲۴۹ق. در زمان فتحعلی شاه قاجار سر به شورش گذاشت. در ابتدای امر بیست هزار اموال دیوان که از اصفهان راهی تهران بود را به غارت برد. پس از این اقدام او با هشت هزار سوار آهنگ تصرف شوشتر نمود و آن شهر را به محاصره گرفت. اسدالله میرزا حاکم شوشتر که در خود توان مقاومت ندید، آن شهر را تسلیم محمدتقی خان نمود. محمدتقی خان سپس بر دزفول، رامهرمز و بهبهان نیز دست یافت.

با بالا گرفتن طغیان محمدتقی خان فتحعلی شاه در سال ۱۲۴۹ق جهت سرکوبی خان چهارلنگ و وصول مالیات عقب افتاده فارس راهی اصفهان گردید. او پس از ورود به اصفهان بیمار شد و در ماه رجب سال ۱۲۵۰ق. درگذشت و لشکرکشی به بختیاری موقتا به تعویق افتاد. با جلوس محمد شاه بر تخت سلطنت وی شاهزاده بهرام میرزا را در سال ۱۲۵۱ق. با سپاه پنج هزار نفری به سوی بختیاری روانه نمود. محمدتقی خان به قلعهٔ منگشت پناه برد. سرانجام با شفاعت و رایزنی‌هایی که میان هر دو طرف به وقوع پیوست کار به مصالحه کشانده شد و در پی آن شاهزاده بهرام میرزا به اتفاق راولینسون به قلعهٔ منگشت رفت و محمدتقی خان به گرمی آنان را پذیرا شد و روز بعد به اتفاق عازم قلعه تل شدند. پس از آنکه بهرام میرزا چند روزی میهمان محمدتقی خان بود وی با اهدا خلعت و شمشیر جواهرنشان به خان بختیاری قلعه تل را ترک کرد.

با مذاکراتی که میان دو طرف انجام گرفته بود قرار بر این شد که خانواده او و خانواده علی نقی خان و شفیع خان به عنوان گروگان به کرمانشاه کوچ کنند، علی‌نقی خان همیشه ملازم رکاب شاهزاده باشد و هزار تن از قبیله او به خدمت نظام درآیند و خود محمدتقی خان نیز در همه حال مطیع فرمان شاه قاجار باشد و خراج سالیانه را به موقع پرداخت نماید. اما بعد از دو ماه شاهزاده بهرام میرزا از حوزه حکمرانی خود برکنار و با روی کار آمدن منوچهرخان معتمدالدوله تعهدات محمدتقی خان در قبال دولت نیز مسکوت ماند.

در سال ۱۲۵۵ق. شاهزاده سلطان مراد میرزای حسام السلطنه مامور تنظیم امور بختیاری گردید. او با ورود و اقامت در گندمان از قبایل بختیاری گروگان گرفت و تحویل منوچهرخان معتمدالدوله داد تا از ناآرامی‌های پیرامون اصفهان و فارس بکاهد. پس از آن راهی جانکی سردسیر شد و سه ماه در جانکی به امور آنجا رسیدگی نمود و پس از آن راهی مالمیر شد. در کنار کارون محمدتقی خان با لشگری از ورود شاهزاده جلوگیری نمود. پانزده روز جنگ میان آنها در گرفت. سرانجام محمدتقی خان شکست خورد و به قلعه تل عقب نشینی کرد. سلطان مراد میرزا با شش هزار سپاهی وارد مالمیر شد. محمد تقی خان برادر خود علینقی خان را به خدمت شاهزاده گسیل داشت و پسرش را نیز با علف و آذوقه به لشگرگاه فرستاد اما سلطان مراد میرزا اصرار داشت که خود محمدتقی خان به نزد او برود. خان چهارلنگ به شاهزاده قاجار اطمینان نداشت و از رفتن خودداری ورزید. محمدتقی خان که در آن زمان با منوچهرخان معتمدالدوله روابطی دوستانه داشت او را واسطه قرار داد تا سلطان مراد میرزا را راضی نماید که از خواسته اش یعنی رفتن محمدتقی خان به نزد او دست بکشد.

در پی صحبت منوچهرخان، سلطان مراد میرزا در خواست او را اجابت کرد و روانه شوشتر گردید. در این هنگام کلبعلی خان بختیاری هفت لنگ در اردوی سلطان مراد میرزا حضور داشت.

دنباله دارد.....

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواریخ، لسان الملک سپهر

فارسنامه ناصری، حسینی فسایی

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه لایارد

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

حکومتگران چهارلنگ: محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ

(پاره دوم)

سومین و آخرین مرحله طغیان محمدتقی خان چهارلنگ بر ضد دولت قاجار در سال ۱۲۵۷ق. روی داد که منجر به لشکرکشی منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان و خوزستان بر سر او شد.

منوچهرخان معتمدالدوله در سال ۱۲۵۷ق برای سرکوبی محمدتقی خان کنورسی با چندین لشگر خوی، تبریز، لرستان، مازندرانی، و سوار بختیاری راهی خوزستان گردید. علی نقی خان برادر محمد تقی خان که ملتزم رکاب منوچهرخان بود برای وی پیام فرستاد که تسلیم شود. از این رو محمدتقی خان برادر دیگرش بنام محمد کریم‌خان را با هدایایی بسیار به پیشواز معتمدالدوله فرستاد و خود نیز از پشت سر با بزرگان قبیله در مالمیر به ملازمان معتمدالدوله پیوست و مورد لطف و مهربانی قرار گرفت. سپس از معتمدالدوله در قلعه تل پذیرایی نمود و از او اجازه خواست که نوروز با خانواده در قلعه تل باشد و پس از نوروز در شوشتر حاضر شود. درخواست وی پذیرفته شد و معتمدالدوله راهی شوشتر گردید اما با سپری شدن نوروز محمدتقی خان نافرمانی کرد و به درگاه نیامد و هرچه او را وعده و وعید دادند نپذیرفت. معتمدالدوله محمد حسین خان قراگوزلو و علی نقی خان را روانه قلعه تل نمود و ایشان رفتند و او را با دادن ایمنی تا صحرای لهبری در پنج فرسنگی شوشتر بیاوردند در اینجا محمدتقی خان درخواست نمود که میرزامحمدخان کلبادی با وی یک پیمان نامه ببندد و اطمینان دهد. معتمدالدوله نیز میرزا محمد خان را فرستاد اما به تواق نرسیدند. این بار محمدتقی خان درخواست نمود که خود معتمدالدوله به لهبری بیاید. هرچند شفیع خان و محمد حسین خان و میرزامحمدخان او را از این درخواست منع کردند پذیرفته نشد. معتمدالدوله پس از شنیدن این درخواست گفت گرچه توانایی دستگیری محمدتقی خان را دارم اما چون تا اینجا آمده است اجازه دهید به قلعه تل بازگردد. پس از آن معتمدالوله به تجهیز سپاه پرداخت و فرمان داد تا سران طوایف هفت لنگ و چهارلنگ بختیاری حاضر شوند. از هفت لنگ کلبعلی خان دورکی و جعفرقلی خان پسر اسدخان بهداروند بختیاری با نیروهای خود و از چهارلنگ علی رضاخان که پدرش را محمدتقی خان کشته بود و علی همت خان و مهدی قلی خان با نیروهای خود وارد لشگرگاه شدند.

حتا بیشتر طوایف طرفدار محمدتقی خان نیز به اردوگاه معتمدالدوله پیوستند سرانجام خان به شیخ ثامرخان رئیس قبیله کعب پناهنده گردید و معتمدالدوله نیز با قشون خود به تعقیب او پرداخت. معتمد باز هم از محمدتقی خان خواست با وی ملاقات کند و با اعزام سلیمان خان نزد خان بختیاری به او اطمینان داد که نه تنها از مجازات در امان خواهد بود بلکه نزد شاه وساطت خواهد کرد تا او را در مقام حکمران بختیاری و خوزستان ابقا نماید محمد تقی خان با وجود مخالفت شیخ ثامر خان و اعتراض شدید برادران و خانواده اش روانه اردوگاه دولتی شد ولی به محض ملاقات با معتمد او را یاغی دولت قلمداد کرد و دستور داد وی را زندانی کردند. محمد تقی خان به تهران فرستاده شد. از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۲ق. که آخر سلطنت محمدشاه قاجار بود در زندان به سر برد. پس از آن در زمان ناصرالدین شاه به مدت دو سال وی را به همراه برادرش علی نقی خان به زندان تبریز فرستادند. بعد از آن دوباره آنها را به تهران آوردند و در زندان توپخانه زندانی نمودند. محمد تقی خان در سال ۱۲۷۰ ق در زندان مذکور جان سپرد.

در همین دوره باید به محمدمهدی خان محمودصالح چهارلنگ نیز اشاره کرد که پس از دستگیری محمدتقی خان مدتی در فریدن بر طایفه خود حکومت داشته است.


لایارد در سال ۱۲۶۸/۱۸۴۶ق. در پیوند با طایفه موگویی می نویسد: موگویی ها «مغویی» قبلا طایفه بزرگی بودند و هم اکنون خان شان خواجه عباس خان می باشد و در بین بختیاری ها دارای قدرت و نفوذ فراوانی است. او بر حسب معمول برادر و عمویش را به قتل رسانید ولی این کشتار بدون پاسخ نماند محمدتقی خان علیه او وارد جنگ شد و قلعه اش را در فریدن خراب کرد و زن و فرزندانش را به اضافه تعدادی از طایفه موگویی را از آن منطقه بیرون راند و عده ای دیگر از آنان به میان ایلات بختیاری متواری شدند و خود را تحت حمایت حکمرانی بروجرد درآوردند. خواجه عباس خان به اصفهان متواری شد و به معتمدالدوله حاکم اصفهان پناه آورد و معتمد نیز از او حمایت کرد و وی را در میان عشایر بختیاری و ادار به تحریک و توطیه علیه محمدتقی خان نمود.

از دوره کریم خان زند در میان دیگر طوایف چهارلنگ، در غرب سرزمین بختیاری یعنی مناطق بربرود شرقی و غربی، چاپلق تا دورود نیز خوانینی وجود داشته است که بر طوایف خود حکومت می کردند. از جمله: پرویز خان فرزند آقا اسد سلک همزمان با کریم خان زند و سپس برادرش رستم خان سرلک (سلک)(برخی اسناد آنها را زلکی و برخی موگویی قید کرده است) چهارلنگ در اوایل قاجار، و خسرو خان چارلنگ، بهرام خان ضرغام بساک میوند، مریدعلی خان فولادوند میوند، عبدالرضا خان دوزنی زلکی، حسنعلی خان سرداری زلکی، خواجه عباس خان باجول موگویی، مومن خان دوزنی زلکی، خان طایفه جاوند زلکی، خان طایفه ایسوند میوند و خان طایفه عبدالوند میوند را می توان نام برد.

✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواریخ، لسان الملک سپهر

فارسنامه ناصری، حسینی فسایی

بنه وار من ایل من، علی آسترکی بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد بختیاری

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

سفرنامه لایارد

تاریخ سیاسی اجتماعی بختیاری، گارثویت

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)،علی گداخان و رستم خان جانکی سردسیر

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

علی گداخان و رستم خان جانکی سردسیر

نخستین فردی که از خوانین جانکی سردسیر شناسایی شده علی گداخان است که در سفرنامه لایارد اطلاعات قابل توجهی از او در دست است. لایارد می نویسد پس از ورود به روستای لردگان، مالک این قلعه یک خان بختیاری بنام علی گداخان بود. او با عده ای سوار که او را دنبال می‌کردند به پیشواز ما شتافت و به گرمی به شفیع خان سهونی دستیار محمدتقی خان کیانرسی چهارلنگ خوش آمد گفت.
حکومت مرکزی بخاطر همبستگی و اتحادش با محمدتقی خان به او سوءظن داشت لذا عموزاده اش رستم را تحریک کردند تا او را از میان بردارد. رستم نیز شبانه به خانه علی گداخان حمله برد و وی را کشت. معتمدالدوله از این پیش آمد خوشحال شد و بیدرنگ رستم را بعنوان حکمران جانکی سردسیر به رسمیت شناخت و از این طریق نفوذش را در بین طوایف موصوف گسترش داد. پس از آنکه حسینقلی خان ایلخانی به قدرت رسید رستم خان پسر شاهرخ یعنی همان کسی که به تحریک معتمدالدوله علی گداخان را کشته بود حاکم جانکی بود. حسینقلی خان با او طرح دوستی ریخت و خواهرش را به عقد خود درآورد و امیرقلی خان پسر سوم ایلخانی از این زن زاده شد. از سوی دیگر علی محمدخان برادر رستم خان با وی دشمنی می کرد. حسینقلی خان دختر علی محمدخان را برای اسفندیار خان عروسی کرد و دختر زمان خان پسر رستم خان را برای پسر دیگرش امیر قلی خان که خواهرزاده رستم خان بود عروسی نمود. با این ترتیب خوانین جانکی سردسیر که تا آن زمان جداگانه مالیات خود را به کارپردازان دولت تحویل می‌دادند از آن تاریخ به بعد به ایلخانی بختیاری می پرداختند.
✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ
منابع
سفرنامه لایارد، لایارد
یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر
تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری
حکومتگران بختیاری، مهراب امیری
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی
https://t.me/Bakhtyari2025_ir
✍️ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ
منابع
سفرنامه لایارد، لایارد
یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر
تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری
حکومتگران بختیاری، مهراب امیری
#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی
https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴) ،دوران ملوک الطوایفی،حکومتگران بهداروند، لطفعلی خان بلیوند

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

دودمان بهداروند بختیاوند

لطفعلی خان بلیوند بختیاروند

لطفعلی خان فرزند شاهمراد خان بختیاروند یکی از بزرگان و نامداران بختیاری از باب بهداروند بود که در دوره افشار و زندیه زندگی می کرد. ایشان از حکومت وقت مفتخر به دریافت لقب "جره" گردید.

لقب جره به چه معناست؟

در فرهنگ دهخدا چنین آمده است:

نرینه هر جانور باشد از چرنده و پرنده عموماً و باز نر خصوصاً، چه مراد از جره باز نر بود.

درآمد شه از مهر آن نوشناز

بدان جره ٔکبک چون جره باز

(نظامی)

هواداری مکن شب را چو خفاش

چو باز جره خور روزرو باش

(نظامی)

جره بازی بدم رفتم به نخچیر

سیه دستی زده بر بال مو تیر ( باباطاهر)

اما در سپهر سیاست بایستی افزون بر این تعریف، مفاهیم دیگری داشته باشد.

به گمان نگارنده جره شکل فارسی شده الجری(جری) عربی است. در تاریخ ساسانیان، هرمزد یکم فرزند شاهپور یکم شاهنشاهان ایران و انیران به نیو ( دلیر و پهلوان) شناخته شده بود. در تاریخ نگاری ایرانی اسلامی یعنی در منابع عربی از جمله تاریخ طبری نیو را به عربی الجری نوشته است. در واقع الجری یا جری ترجمه نیو پارسی است که معنای دلیر، پهلوان ، دلاور سخت زور، همانند شیر بیشه می دهد. بنابر این اهدا این لقب به لطفعلی خان بختیاروند بلیوند به زورمندی، ورزیدگی و شایستگی های جنگی او دلالت دارند.

✍ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

بن مایه

تاریخ سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)،دودمان بهداروند بختیاروند (پاره دوم)  اسدخان و جعفرقلی‌خان

فرمانروایان بختیاری پس از ساسانیان (۴)

دوران ملوک الطوایفی در بختیاری از زمان کریم خان زند تا به قدرت رسیدن حسین قلی خان بختیاری دورکی

دودمان بهداروند بختیاروند (پاره دوم)

اسدخان و فرزندش جعفرقلی خان علاالدینوند

پس از مرگ اسدخان پسرش جعفرقلی ریاست طوایف بهداروند را بدست آورد.

او برای بدست آوردن قدرت شماری از هم طایفه ای های خود که در واقع هواداران داوود خان بودند که از ورود اسدخان به دژ جلوگیری نموده بودند، از جمله ابدال خان پسر داودخان، نامدارخان منجزی، محمدحسین خان پسر محمود خان، آ کوچک، آ عیدی و هفت تن دیگر را کشتار نمود.

او پس از تثبیت قدرت خود در بهداروند ها، ابتدا از در دوستی با جعفرقلی خان دورکی همنام و رقیب خود برآمد. روزی جعفرقلی خان بهداروند هم نام خود جعفر قلی خان زراسوند را به دژ ملکان دعوت کرد و به مجردی که جعفرقلی خان زراسوند به پای دژ رسید به سوارانش دستور داد تا وی را توقیف کنند و شرط آزدایش را منحصراً ازدواج خود با دختر برادرش کلبعلی خان دانست. در آغاز کلبعلی خان با این پیشنهاد مخالفت کرد ولی سرانجام به خاطر آزادی برادرش تسلیم شد و با ازدواج جعفر قلی خان بهداروند با دخترش ستاره موافقت کرد و در عوض جعفرقلی خان بهداروند دختر خود را به عقد ابوالفتح خان پسر کلبعلی خان در آورد. ثمره این ازدواج ها درویش خان از ستاره خانم و حاجی چراغعلی خان سیف نظام از دختر جعفرقلی خان بهداروند است.

اما این خویشاوندی مناسبات آنها را حسنه نکرد. او مدت ها با جعفرقلی خان و کلبعلی خان دورکی زراسوند درگیری داشت. در بهار سال ۱۲۵۲ در جنگی که میان او و جعفرقلی خان دورکی در کوه منار رخ داد، جعفرقلی خان دورکی بدست نیروهای او به شیوه دردناکی کشته شد و دورکی ها شکست سختی خوردند. در تابستان ۱۲۵۳ق جعفرقلی خان بهداروند که خیال ریاست بر کل بختیاری را داشت با نه هزار سوار از هفت لنگ و چهارلنگ برای نابودی کلبعلی خان دورکی غافلگیرانه به چغاخور تاخت اما نیروهای اندک کلبعلی خان او را شکست دادند و بسیاری از افراد او را کشتند و این جنگ به جنگ نه هزار شناخته شده است. پس از آن کلبعلی خان دورکی در لبد در میانکوه بختیاری با جعفرقلی خان بهداروند به نبرد پرداختند که به شکست جعفرقلی خان بهداروند انجامید.

لایارد انگلیسی که در اواخر سال ۱۸۴۱م برابر با ۱۲۵۳ق در دژ ملکان با جعفرقلی خان بهداروند ملاقات نموده بود رفتار خشن و ستمگرانه او را چنین توصیف می‌کند «او پایه‌های قدرتش را با یک سری کشتار فجیع و بی رحمانه تقویت کرد چهارده تن از خویشاوندان که با حکومت او به مخالفت برخاسته بودند، به قتل رسانید.

بدیهی است کلیه سکنه شرق و غرب آن مناطق ازشنیدن نامش وحشت دارند او با دستیاری دو تن از خویشانش به نام‌های آخسرو و آپرویز به طور دایم به چپاول و غارت دهات اطراف کرمان و یزد و حتا تهران اشتغال دارد. این حمله و تهاجم چنان با جرأت و گستاخی انجام می گیرد که قوای نظامی دولت مرکزی قادر به دفع آن نمی‌باشند. با این ترتیب بیشتر اوقات، ارتباط بین شمال و جنوب قطع می گردد. کاروانها در بین راه مورد تهاجم و تهدید قرار می‌گیرند.جسارت و پردلی یک تنفگچی بختیاری به طور بی سابقه ای در بین مردم دهات و روستاها ایجاد وحشت میکند. شهرت جعفرقلی خان بیشتر مدیون شهامت و جسارتش می‌باشد.».

سرانجام در سال ۱۲۸۵ق. دستگیر و به دستور حشمت الدوله قاجار در بروجرد کشته شد.

✍ علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ

منابع و مآخذ

ناسخ التواریخ تاریخ قاجاریه، محمدتقی لسان الملک سپهر

فهرس التواریخ، رضاقلی‌خان هدایت

تاریخ ذوالقرنین (رساله صاحبقران)، فضل الله خاوری شیرازی

بنه وار من ایل من، علی بختیاری آسترکی

با من به سرزمین بختیاری بیایید، الیزابت مکبن راس

تاریخ تحولات سیاسی بختیاری، علی بهرامسری بختیاری

تاریخ بختیاری، سردار اسعد

تاریخ بختیاری، ابوالفتح اوژن بختیاری

یادداشت ها و خاطرات سردار ظفر

سفرنامه لایارد، سر هنری لایارد

#بنیاد_علمی_ایران_بختیاری_پژوهی

https://t.me/Bakhtyari2025_ir