رضا سرلك - علی بهرامسری آسترکی
علي بهرامسری آستركي
رضا سرلک ادب و نزاكت ايجاب نمي كند كه به خاطر نقدي كه من بر چند صفحه نخست كتاب شما نوشتم ، مورد اهانت و توهين شما قرار بگيرم . جناب سرلك من هم شعر مي دانم اما تربيت وفرهنگ و ادبم اجازه نمي دهد كه به كسي توهين نمايم .
جناب آقاي سرلك :
شما پس از توهين و اهانت ، اشاره به نام آستركي را 46بار بي مورد دانسته ايد ؟ پس چرا خودتان اين همه از سرلك بي مورد سخن رانده ايد؟ شگفتا شماقلم فرسايي در باره طايفه آستركي را نياز ندانسته ايد ولي خودتان درباره طايفه سرلك قلم فرسايي مي نماييد ، آن هم با تحريف تاريخ ديگران .
بله ؛ جناب سرلك درست مي فرماييد : كتاب هاي بسياري در باره بختياريان نوشته شده است و اكثر آنها بر آستركي و هفت لنگ بودن ميرجهانگير خان فرزند تاجميرخان و خليل خان تأكييد نموده اند و متأسفانه شما يا كتاب ها را نخوانده ايد ويا كتمان نموده ايد. جناب سرلك برخلاف ديدگاه شما كه نوشته ايد هيچ نويسنده اي به آستركي بودن ، ميرجهانگيرخان و خليل خان و ساير فرزندانشان اشاره نكرده است ، صفحات زير كه از نويسندگان داخلي ( نويسندگان 7 و 4) و خارجي مي باشد كه بر آستركي بودن جهانگيرخان و خليل خان صحه گذاشته اند ، را براي اطلاع خوانندگان و اهل علم و ادب و تاريخ درج مي نمايم تا بدانند كه چه كسي تاريخ را تحريف نموده و سفسطه بازي مي كند .
روزنامه خروش آنزان چاپ قبل از انقلاب اسلامي دهه 1350خورشيدي
تاريخ سياسي اجتماعي بختياري ، اثر گرانبهاي جن. راف . گارثويت دانشمند ايران شناس امريكايي
ترجمه روانشاد مهراب اميري
بختياري در جلوه گاه فرهنگ ، اثر عبدالعلي خسروي (قائد بختياري)
حكومتگران بختياري ؛ اثر مهراب اميري
ثريا اسفندياري بختياري ، نوشته مهندس حسن دهقاني ( شويني بختياري)
تاريخ سازان ايل بختياري ؛ مؤلف جهانگير حاجي پور
نگرشي بر ايل بختياري ؛ نوشته حافظ عيديوندي
جناب سرلك : در كتاب مرحوم سرداراسعد هيچگاه به چهارلنگ بودن مير جهانگيرخان اشاره نشده است بلكه مرحوم سرداراسعد در دنباله بحث از تاجميرخان آستركي مطالب بعدي را نگاشته است و ميگويد:بعد از تاجمير آستركي شاه طهماسب ،حكومت بختياري را به ميرجهانگيرخان كه از نجباي آن طايفه بود، واگذار كرد و حكومت تمام بختياري از زمان صفويه تا زمان زنديه به عهده فرزندان و جانشينان ميرجهانگيرخان بوده است. در ضمن در مقدمه اي كه جناب آقاي جمشيد كيانفر بر تاريخ سرداراسعد نوشته اند به خاطر اطلاعات نادرستي كه در اختيار ايشان گذاشته اند ، جهانگيرخان را چهارلنگ نوشته است .
حتي مرحوم سرداراسعد در رويه 431 تاريخ بختياري مي نويسد« سرلك يكي از شعب تيره هاي هفت لنگ است كه در جزو بختياري بروجرد است.» البته شايد منظور ايشان سرلك هاي آستركي است نه سرلك هاي شما . چه بسا چند طايفه ديگر بختياري از 7 و 4 هستند مانند آرپناهي هفت لنگ و آرپناهي چهارلنگ ، چهاربري هفت لنگ و چهاربري چهارلنگ ،
متن كتيبه ميرجهانگيرخان آستركي به روشني قابل خواندن است ودر آن آشكارا خودرا فرزند تاجميرخان مي داند . البته هيچگاه پاي كسي به اين منطقه باز نشد كه قبل از من بخواهد آن را بخواند چون قبل از من هيچ پژوهش جامعي در باره طايفه آستركي شكل نگرفت . ترجمه كامل متن كتيبه به قرار زير است: قد متعنا فی عمارتک عن رفعت العزتک حضرت قدوّه العارفين وبرها نک المتقين ومقتدارباب الصلاه وليقين خلا صدود ان اولاد سيدالمرسلين ابوالحسن علی ابن ابيطالب وعلی اولاد الحسين قد من الله مرجوع العارفين والا حضرت امارت وايالت مارفعت دستگاه نظارت الحکومت والعز والا اقبال، جهانگير سلطان ( شاه) بلاد بختياري ابن حاجی الحرمين امير تاجمير بختياری سنه 977ه ق)
جناب: برخلاف نظر شما بايد بگويم كه اولا بختياري طايفه نيست بلكه بنابر نظر تمام شرق شناسان ازجمله پروفسور گارثويت ، راولينسن و لايارد وغيره ، بختياري كنفدراسيون يا ايل يا قبيله و قوم است و دوماشما در نوشته هاي امير شرف خان تفسير به رأي نموده ايد بدين ترتيب كه جزء را كل درنظرگرفته ايد و كل را جزء پنداشته ايد به عبارت ديگر زيرمجموعه را به جاي مجموعه گرفته ايد و تفسير نموده ايد . يعني بختياري كه يك كل يا مجموعه است را زيرمجموعه يا جزء مي دانيد و آستركي كه يك زير مجموعه از بختياري مي باشد را كل محسوب نموده ايد. بر خلاف ديدگاه شما من حتا زماني كه در دهه 1360 دانش آموزسال سوم دبيرستان بودم و درس تاريخ داشتيم ، در همان زمان معناي واژه هاي « آلوسات » و « آلوس »را هم از دبيران محترم ادبيات فارسي و هم از دبير محترم تاريخ پرسيدم و آنها اين پاسخ را دادند كه « آلوسات » جمع « آلوس » است و آلوسات يعني طوايف ومنظور طوايف بختياري است و آلوس به معني طايفه است ومنظور از الوس ، طايفه آستركي است . بنابر اين نوشته هاي امير شرف خان با ديدگاه شما مغايرت دارد بلكه اين شما هستيد كه سفسطه مي نماييد . امير شرف خان مي نويسد : « شاه طهماسب جهت تحصيلات تقبلات لربزرگ كه مشهورند به بختياري ... ، سرداري آلوسات ( يعني طوايف لربزرگ يا بختياري) را به تاج امير استركي كه عمدة عشاير آن قوم بود تفويض كرده بود كه هرسال مبلغ خطير بروجه تقبل بديوان او مي داده باشد و تاجمير در اداء آن مبلغ عاجز آمده بدين سبب بدست شاه طهماسب به قتل رسيد بعد از قتل او شاه طهماسب پيشوايي آن قوم ( بختياري ) را به ميرجهانگير بختياري كه او نيز از جملة متعنيان آن الوس ( طايفه ) است ارزاني داشت ....» بنابر اين همان طوري كه در سطور بالا عرض كردم : واژه « الوسات » به معني طوايف يا طايفه ها است ، ( الف و ت يكي از نشانه هاي جمع عربي مي باشد) بنابراين آلوسات به همه طوايف بختياري اطلاق شده است . از سوي ديگر واژه « الوس » به معناي طايفه است و از آنجاييكه اميرشرف خان نوشته كه پيشوايي آن قوم ( لربزرگ يا بختياري ) را به ميرجهانگير كه از متعينان آن آلوس است ارزاني داشت ، پس بي گمان منظور نويسنده از « الوس » همان طايفه آستركي است كه لقب تاجمير استركي بوده است . همانطوريكه عرض كردم بختياري ، طايفه نيست و الوس بر بختياري كه از چندين طايفه بزرگ تشكيل يافته صدق نمي كند بلكه بختياري قوم و قبيله است و شامل چندين طايفه است و الوسات يعني طوايف بختياري نه يك طايفة بختياري . از سوي ديگر آستركي طايفه اي از آلوسات ( طوايف ) بختياري بوده است و بي گمان منظور نويسنده امير شرف خان از« آلوس » همان طايفه آستركي بوده و نه قوم بختياري .چون اگر منظور نويسنده قوم بختياري بود حتماّ از كلمه « الوسات » استفاده مي كرد. دوما چطور شما از روي متعينان پي برده ايد كه منظور سرلك بوده است . ثالثا در تاريخ ايران بسيار زياد اتفاق افتاده كه پدري توسط دولت مركزي يا گروهي كشته شده يا خلع شده باشد و پسرش يا برادرش جانشين وي گرديده است مانند : مأمون خليفه عباسي پس از كشتن فضل بن سهل سرخسي وزيرايراني خود برادرش حسن بن سهل را به وزارت گماشت. هولاكوخان مغول ، پس از كشتن اتابك مظفرالدين تكله ، حكومت لربزرگ را به برادر وي شمس الدين داد. غازان خان مغول پس از كشتن اتابك افراسياب ، برادرش نصرت الدين احمد را به حكومت لربزرگ گماشت . نادرافشار پس از خلع شاه طهماسب دوم ، پسرش عباس ميرزا را به شاهي برگزيد . كريم خان زند پس از كشتن محمد حسن خان قاجار ، خانواده او و از جمله آقامحمدخان را در كنف حمايت خود گرفت . پس از عزل محمدعلي شاه توسط رهبران مشروطه، پسرش احمد شاه به جانشيني او انتخاب شد . پس از عزل رضاشاه توسط متفقين ، پسرش محمدرضا جانشين شد. و صدها مورد ديگر
جالب است بدانيد كه مادر ميرجهانگيرخان آستركي فرزند تاجميرخان يك شاهدخت صفوي بوده است وبر اين اساس او به جانشيني پدرش تاجميرخان برگزيده شده است
حتي اگر معني الوس را،ايل بدانيم بازهم منظور اميرشرفخان بدليسي آستركي بوده است چونكه ژان پير ديگارفرانسوي در كتاب فنون كوچ نشينان بختياري صفحه ۱۸مي نويسد:كه آستركي ها كه در حال حاضر تشكيل طايفه اي از دوركي ها را مي دهد ، درگذشته به منزله يك ايل مستقل شناخته شده بود و رقيب بهداروند به شمار مي آمد.
پيش از توصيه حضرتعالي ، من در دهه 1360 زماني كه دانش آموز بودم صفحه 76 كتاب شرفنامه را به اساتيد و دبيران محترم تاريخ و ادبيات نشان دادم و بر خلاف اظهارنظر شما ، الوسات را طوايف و الوس را طايفه معني كردند و فرمودند كه منظور از الوس در نوشته هاي بدليسي ، طايفه استركي است كه در متن بكار رفته است .
شما در بخشي از كتابتان « سرلك طايفه اي كهن از بختياري» با استناد به گفته هاي ريش سفيدان سرلك نوشته ايد كه چون آستركي و سرلك يكي هستند من جهانگير خان را سرلك به شمار آورده ام ودر ادامه نوشته ايد كه سرلك چهار لنگ هستندامادراين نوشتار بر هفت لنگ بودن آستركي صحه گذاشتيد و سخنان قبلي خود را نقض نموديد. . همتبار بزرگوار من هم براي شما نوشتم كه آستركي ها از تبار هفت لنگ و دوركي مي باشند .
بنا به نظر همه مورخين ، واژه بختياري از زمان حكومت ميرجهانگيرخان آستركي پور تاجميرخان آستركي از سال 974 ه ق به بعد به جاي لربزرگ بكار رفته است و در آغاز لقب ايشان بوده كه از نام جد سوم خود يعني ميرجهانگير پور تاجمير پسر بابك شاه پور بختيار آستركي گرفته شده است( همانند كوروش بزرگ كه نام هخامنش جد چهارم خود را بر حكومتش گذاشت) و از اين زمان به بعد لربزرگ به بختياري موسوم گشته است و لذا از همين زمان به بعد تمام كساني كه از لربزرگ به مناصبي دست مي يافتند ، دولت هاي مركزي احكام آنها را به نام بختياري مي نوشتند .
جناب آقاي رضا سرلك اين دليلي نيست كه چون در زمان قاجار احكام اجداد شما را به نام بختياري نوشته اند شما بازماندگان ميرجهانگيرخان بختياري باشيد . اسناد تمام طوايف بختياري به نام بختياري هستند. همانطوريكه بيان كردم احكامي كه از طرف دولت مركزي براي هر بختياري از هرطايفه بختياري صادر مي شده ، اورا با لقب فلان شخص بختياري خطاب مي كردند. مانند عليقلي خان بختياري زراسوند) محمدتقي خان بختياري ( كيانرسي ) ، اسدخان بختياري ( بهداروند ) ، تاجميرخان بختياري( آستركي ) ، ميرجهانگيرخان بختياري ( آستركي ) ، خليل خان بختياري ( آستركي ) اين مشتي از خروار است . پس اين دليل نيست كه چون احكامي براي اجدا د شما با نام بختياري صادر شده ، همه بختياري هاي تاريخ ، سرلك هاي اجداد شما بوده اند .
همانطوريكه شما نيز در كتاب اشاره نموديد كه بزرگانتان ، آستركي و سرلك را يكي مي دانند ، بزرگان آستركي نيز چنين نظريه اي داشته اند البته نه برچهارلنگ بودن بلكه مي گويند ما هفت لنگ هستيم و حالا در اين مقاله نيز اعتراف نموده اي كه آستركي هفت لنگ است . البته يكي از تيره هاي آستركي سرلك است اما احتمالا با سرلك هاي شما تفاوت دارند . شايد 30 درصد از آستركي هاي ساكن اليگودرز ، نام خانوادگي سرلك دارند وبه نام تيره جاوندسرلك آستركي مشهور هستند كه قبلا ساكن روستاهاي كهريزسرخ و ززم اليگودرز بوده اند واينك بسياري از آنها در اليگودرز و اصفهان و تهران سكونت دارند و بدون اغراق آستركي هفت لنگ هستند.
جناب رضا سرلك اگر تمام منابع دوران افشار و زند را مطالعه نماييد به چهار لنگ وهفت لنگ بودن سرداران بختياري اشاره نموده اند و در اين منابع ابوالفتح خان بختياري هفت لنگ در برابر علي مردان خان محمود صالح چهارلنگ كه با كريم خان اتحاد سه لر را تشكيل دادند ، نام برده شده اند و ادعاي شما كه هردو را از اجداد خود دانسته اي بي اساس است و خودتان سفسطه پردازي نموده ايد و به ديگران انگ مي زنيد.
جناب رضا سرلك ، قبل از توصيه شما اين من بودم كه ابتدا بر اساس روايات خانوادگي و سپس بر اساس اسناد و كتب معتبردر كتاب « بنه وارمن ايل من » چاپ 1382 ، تاريخ خانواده و نياكانم را نگاشتم ونياز به توصيه حضرتعالي نبود.
جناب سرلك پيشينه و قدمت طايفه آستركي به درازاي تاريخ ايران است و متأ سفانه در روزگار اخير هركس تلاش مي كند تا از اين تاريخ آستركي ، شجره اي براي خود درست نمايد.
جناب سرلك اي كاش از اين 350 سند كه به قول خودتان در اختيار داريد يكي را ارايه بدهيد كه مستقيما ميرجهانگير خان را سرلك بداند. مطمئنم كه نداريد.
جناب سرلك چطور شما به گفته هاي بزرگان سرلك و موگويي اعتقاد داريد و اما گفته هاي بزرگان ديگران را انكار مي نماييد. البته شما در كتابتان به سخنان گهربار اين بزرگان اشاره نموديد و گفتيد كه آستركي و سرلك يكي هستند و حالا در اين مقوله سخن آن ها را نقض نموده ايد و گفته ايد كه سرلك ، چهارلنگ است و آستركي هفت لنگ .
برخلاف نظر شما كه تاريخ را تحريف مي نماييد من از كودكي با نام تمام نياكانم كه ذكر آن ها را در كتاب « بنه وار من ايل من » چاپ 1382 آورده ام آشنا بودم و طبق ضربالمثل بختياري هفت پشت ، من شانزده پشت خود را مي شناختم. ويك بار ديگر خودرا براي شما معرفي مي نمايم : علي پور آفاضل پور ملك محمد پور يوسف پور لطفي پور غلامرضا پورآ محمدرضا پورآ حسام پور ابدال خان پور علي صالح خان پور يوسف خان پور مير خليل خان پور ميرجهانگيرخان پور تاجميرخان پور بابك شاه پسر بختيار پوربهرام آستركي . اين تبار نامه نسل به نسل منتقل شده و نيازي به اظهار نظر بزرگان موگويي و سرلك ندارد.
جناب سرلك شما كه در اين جوابيه كه يك سال پس از چاپ كتابتان نگاشته ايد ، اعتراف نموديد كه آستركي ها هفت لنگ هستند ، اما در كتاب « سرلك طايفه اي كهن از بختياري»با توجه به گفته هاي بزرگان سرلك، آستركي را با سرلك يكي دانستيد و آستركي را چهارلنگ نموديد . پس نتيجه مي گيريم كه گفته هاي بزرگان سرلك و موگويي اين بارهم در باره آستركي ها اعتبار ندارند
دياكونوف مورخ نامدار روسي مي گويد:سرنوشت هركسي را بايد از خودش پرسيد چون گفته هاي همسايگان همواره غرض آلود و مغرضانه است.
بختياري = كنفدراسيون = قبيله = قوم= ايل= الوسات = طايفه ها
آستركي = طايفه = الوس
كنفدراسيون بختياري
شاخه هفت لنگ
باب دوركي
الوس( طايفه) آستركي