نقدی برکتاب طایفه سرلک نوشته آقای رضاسرلک
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش معرفت در گرانی است به هر کس ندهندش
اولا مصاحبه شما که دراینترنت قرار گرفته با محتوای کتاب شماتفاوت اساسی دارد.
دوما اینکه شما تاریخ را تحریف نموده ایددقیقا مانند کشورهای حوزه خلیج فارس که خلیج فارس را خلیج عر... می نامند.نه تنها شما بلکه همتباران زلکی نیز چنین ادعایی دارند . آقای اردشیر تاجمیری زلکی اخیرا دروب سایت ایل زلکی تاجمیر خان آسترکی وفرزندش میرجهانگیرخان آسترکی را تاجمیر ومیرجهانگیرز....نوشته اندوشمانام پدر میرجهانگیرخان آسترکی را عوض کرده واورامیرجهانگیرخان سر... .نوشته اید. خوانندگان آگاه بدانند که مگر می شود پدر زلکی باشدو پسر سرلک .اینها همه حکایت از تحریف تاریخ دارند وبجز برای عوام موردقبول علما واساتید تاریخ نخواهندبود.
چند نکته مهم که باید نقد وبررسی شوندبه قرارزیرند:
1-شما درمصاحبه تان گفته اید که چون آسترکی وسرلک یکی بوده اند، میرجهانگیرخان را سرلک نوشته ام. جناب آقای سرلک :« آسترکی» یک ایل یا یک طایفه است که دارای 9زیرگروه( 9تیره) می باشد
2-درتمام منابع چه قبل از اسلام وچه بعدازاسلام به روشنی به نام طایفه آسترکی (آستروکیان) اشاره شده است. به ویژه درمنابع پس از اسلام مانند تاریخ معین الدین نطنزی وتاریخ گزیده حمدالله مستوفی وشرفنامه بدلیسی،همواره نام طایفه آسترکی درصدر طوایف بختیاری نوشته شده است وهیچگاه صحبت از سرلک نبوده است وهمین طور درکلیه منابعی که توسط غربی ها وبختیاری ها نوشته شده است ،طایفه آسترکی یکی از طوایف ایل دورکی هفت لنگ بختیاری بوده است
و تنها ازمیان این همه کتاب که درحوزه بختیاری نوشته شده است تنها به یک نقل وقول بی اساس وساختگی از کتاب آقای قباد باقری که او نیز با هیچ آسترکی گفتگو نکرده بود اشاره نموده اید.ایشان همشهری من هستندوبا نشستی که من با ایشان داشته ام قرار براین شدکه درچاپ بعدی آن مطلب رااصلاح نماید که حتا اصلاحیه آنرا هم دیده ام.لذا آسترکی ها همواره یکی از شاخه های ایل دورکی هفت لنگ بوده وهست وخواهند بود.ازاینکه آسترکی ها درمنطقه ای که درحال حاضر بیشترشان چهارلنگ هستند ،زندگی می کنند ،دال بر چهارلنگ بودنشان نیست کمااینکه در چندروستای الیگودرز عده ای بهداوند هفت لنگ نیز سکونت دارند ویا طایفه کیانرسی چهارلنگ درمسجدسلیمان وقلعه تل وایذه که اکثریت هفت لنگ هستند سکونت دارند.
3-تحقیقات میدانی آقای امیراحمدی که مورد استفاده شما قرارگرفته اند بی اشکال نیستند مثلا ایشان طایفه چهرازی که ازترکان قشقایی می باشندواززمان قاجاریه توسط حسینقلی خان زراسوند در هفتکل اسکان یافتند رادورکی هفت لنگ می داندویا طایفه شیخ رباط بابادی رانیز دورکی نوشته ویا به بسیاری از طوایف ازجمله طایفه آسترکی هیچ اشاره ای ننموده است.ازسوی دیگر تحقیقات میدانی درخصوص تاریخ بی اعتبار هستند چونکه منابع تاریخ سه مولفه مهم واساسی مانند منابع دست اول مربوط به همان زمان، کتیبه ها وسکه ها هستند و الی مانند کشورهای همسایه خلیج همیشه پارس می شودکه تاریخ راجعل می کنندودانشمندان ایرانی راعر... مینویسند.
5-درخصوص شخص میرجهانگیرخان آسترکی نیز شما بدون توجه به مولفه ها ی مذکورعمل نموده اید . ،بلکه وارون کردن اصل مطلب توسط شما بدون توجه به مولفه های مذکورابهاماتی تازه درتاریخ ایجاد می کند کما اینکه من باتوجه به دو مولفه ازموارد بالا یعنی کتب تاریخی زمان صفویه وکتیبه میرجهانگیرخان آسترکی فرزندتاجمیرخان آسترکی در کتاب (بنه وار من ایل من) به روشنی به این مطلب پرداخته بودم. ازشما بعیدبود که چشم به روی حقایق ببندی ونه تنها از کتاب من بلکه ازکتاب ارزشمند ومهم تاریخ مفصل کردستان (شرفنامه بدلیسی) اثر امیرشرفخان بدلیسی چشم پوشی نمایی اما به سخنی بی پایه واساس درکتاب آقای باقری استناد نمایید.شما که هم زبان شناسی خوانده اید وهم در فرهنگستان زبان فارسی کارمی کنیدبا بهره گیری از سایر اعضای فرهنگستان می توانستی به آنچه امیر شرفخان بدلیسی به عنوان یک حقیقت انکار ناپذیربیان داشته ، دست بیابی. امیرشرفخان بدلیسی نویسنده تاریخ مفصل کردستان(شرفنامه بدلیسی) یکی از امرای مشهور دوران سلطنت شاه تهماسب وشاه عباس(اول) صفوی است وکتاب ایشان یکی ازمنابع مهم دوران صفوی می باشد.ایشان از سن 12سالگی به حکومت مناطق کردنشین منصوب شدیعنی حکومت ایشان همزمان با حکومت تاجمیرخان آسترکی وفرزندش میرجهانگیرخان آسترکی دربختیاری بوده است. بی گمان چون امرا وگماشتگان دولت مرکزی برنواحی مختلف ایران ،حتی المقدورسالی یک بار برای تحویل مالیات ورایزنی درامور کشورومنطقه خود به دربارشرفیاب می شدندولذا امیر شرفخان ازنزدیک امرای بختیاری یعنی امیرتاجمیرخان ومیرجهانگیرخان آسترکی را می شناخته است ودردوره دیگری زندگی نمی کرده است که به خواهد درنوشتن مطالب اشتباه کرده باشد. ایشان درکتاب نفیس خود می نویسد:«شاه تهماسب سرداری الوسات( طوایف) لربزرگ رابه تاج امیر استرکی که عمده عشایر آن قوم بود تفویض کرده بودوچون درسال 974 ه ق از پرداخت مالیات سرباززد بدست شاه تهماسب به قتل رسیدو بعداز قتل او شاه تهماسب پیشوایی آن قوم (لربزرگ یابختیاری) رابه میرجهانگیر بختیاری که اونیز از جمله متعینان آن الوس (طایفه)است ارزانی داشت.» چهار نکته مهم دراین بند عبارتنداز : الف )نویسنده کتاب آشکارا لقب تاج امیر را آسترکی نوشته است. ب)نویسنده درآغاز از واژه الوسات که شکل جمع «الوس» به معنی طوایف است رابرای همه طوایف (قوم) لربزرگ (بختیاری) بکاربرده است. پ) نویسنده درخط چهارم از واژه الوس به معنی طایفه استفاده کرده است که با توجه به اینکه نام خانوادگی تاج امیر، آسترکی قیدشده است وازسوی دیگر آسترکی طایفه ای از طوایف بختیاری است،لذامنظور او از الوس (طایفه) همان آسترکی است. ج) اگر به فعلی که امیرشرفخان برای انتصاب میرجهانگیرخان به کاربرده توجه شود، می بینیم که فعل زمان حال به کاربرده است چون همزمان با خودش بوده است .لذا جای هیچ شکی باقی نمی ماندکه میرجهانگیر خان استرکی بوده است وبا انتخاب « بختیار» که نام نیای ایشان بوده ، لربزرگ ازاین زمان به بختیاری نامبردارشد.
6-همانطوریکه بیان کردم یکی دیگر ازمولفه های تاریخ ،سنگ نوشته ها هستند.میرجهانگیرخان آسترکی که از سال 1017 تا 1037ق برتمام خاک بختیاری حکومت می راند ودرمرکزحکومت خوددر شهر« بنه وار آسترکی» نام شهرستان لالی کنونی دردوره صفویه ودرزمان حکومت فرزند ایشان میرخلیل خان آسترکی به بنه وار خلیل خان نیز نامبردارشد( درمرکز آمار ایران نیز بنه وار به نام بنه وار خلیل خان ثبت شده است)، کتیبه ای به یادگار گذاشته است که درآن صراحتا نام پدر خودرا امیرتاجمیر بختیاری ذکر می کند. این کتیبه در سال 977 قق درزمان خود میرجهانگیرخان نوشته شده است وبرای نخستین بارعکس و ترجمه آن را من درکتاب « بنه وار من ایل من» چاپ نمودم. .اما متاسفانه جناب آقای سرلک ،شما درشناسنامه جدیددرکتابتان نام پدر میرجهانگیر خان را جهانبخش خان ذکرکردید که جعل و تحریف تاریخ است .
علی بهرامسری بختیاری آسترکی