نقدی علمی بر کتاب ریاض الفردوس خانی، از محمد میرک حسینی منشی - حاکم کوه گیلویه
ایالت تاریخی لرستان (لر بزرگ)، سرزمین کنونی بختیاری در چهار استان (اصفهان، لرستان، خوزستان و چهارمحال بختیاری) بوده است.
نقدی دانشیک و عالمانه بر کتاب «ریاضالفردوس خانی» از محمد میرک بن مسعود حسینی منشی
به کِلک: علی بهرامسری بختیاری
محمد میرک بن مسعود حسینی منشی، نویسنده کتاب مذکور، منشی محمدزمانخان بیگلر بیگی کهگیلویه از سال 1074 بودهاست که آن را در سال 1082ق. تالیف و به محمدزمانخان اهدا کردهاست.
بخش مربوط به تاریخ و جغرافیای مناطق لرنشین در این کتاب اخیرا مورد توجه کابران در فضای مجازی قرار گرفتهاست که کلا تاریخ بختیاری را نقض میکند و شوربختانه شماری جاهل و نادان و بی سواد بختیاری نیز به آن دامن می زنند.
پیش از پرداختن به نقد کتاب مذکور نیاز است شمهای از روش تاریخنگاری علمی و دانشگاهی را به عرض خوانندگان ارجمند برسانم:
تاریخنگاری رویکردی علمی به داده های تاریخی است که تاریخ نگار مبتنی بر دانش تاریخ و اصول نقد گزارههای تاریخی که در این دانش تبیین شدهاست، به توصیف و حتا تحلیل آنها میپردازد. تاریخنگاری به عنوان رویکردی علمی و حرفهای در مقابل وقایعنگاری که رویکردی غیر علمی و غیر حرفهای است، قرار می گیرد.
استعمال مراجع تاریخ نگارانه در دانش تاریخ، متنوع و گسترده است و میتوان گفت که ابتناء (بنا کردن) تاریخورزی بیشتر بر این دسته از مراجع است. این دسته از مراجع به دو بخش «منابع و مآخذ» تقسیم میشود.
الف) منابع: در پژوهشهای تاریخی، منبع به آن دسته از آثار گفته میشود که با موضوع از حیث زمانی معاصر باشد و دادههای تاریخی در اختیار ما قرار دهد. مانند تاریخ جهانگشای از عطاملک جوینی برای تاریخ ایران در عهد مغول. منابع را از حیث محتوا میتوان به شکلهای زیر از هم تفکیک نمود: منابع دست اول و منابع دست دوم.
منابع دست اول: منابعی هستند که در همان زمان و یا با فاصله اندکی از حادثه تاریخی نوشته شده باشند. برای نمونه تاریخ عالمآرای عباسی و شرفنامه بدلیسی برای دوره صفویه، منبع دست اول است و همین گونه جامعالتواریخ برای دوره ایلخانان ایران.
اما منابع دست دوم، منابعی هستند که مبتنی بر منابع دست اول، با فاصله زمانی بیشتری نسبت به وقوع رخداد نگارش یافتهاند که اصطلاحا به این آثار «تحقیقات» یا «مآخذ» میگویند.
ب) مآخذ: به آن دسته از آثار مکتوب گفته میشود که مبتنی بر منابع تاریخی، پژوهشها و مطالعات متاخر را درباره حادثه تاریخی شکل میدهند. مانند تاریخ مغول از عباس اقبال آشتیانی برای دوره مغول در ایران. (برای اطلاعات بیشتر به روش پژوهش در تاریخ، دکتر حسن حضرتی نگاه کنید).
بنابراین با توجه به گزارش فوق برای تاریخ اتابکان لر بزرگ و کوچک دو منبع دست اول بنام تاریخ گزیده از حمدالله مستوفی که در سال 730ق نگاشته شده و تاریخ نظنزی از معینالدین نطنزی که در سال 811ق. نگاشته شدهاست که هم زمان با حکومت اتابکان بودهاند و یک منبع دست دوم بنام تاریخ شرفنامه از امیرشرفخان بدلیسی که در سال 1025 ق. نگاشته شدهاست و منابع معتبر تاریخ ایران هستند.
نقد و بررسی کتاب ریاضالفردوس خانی: محمد میرک بن مسعود حسینی منشی، نویسنده کتاب مذکور، منشی محمدزمانخان بیگلر بیگی کهگیلویه از سال 1074ق. بودهاست که آن را در سال 1082ق. تالیف و به محمدزمانخان اهدا کردهاست. بخشهای مربوط به تاریخ و جغرافیای مناطق لرنشین در این کتاب را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست که مربوط به دوره اتابکان لر بزرگ و لر کوچک است از لحاظ تاریخی، مآخذ به شمار میرود و بخش دوم که مربوط به دوران صفویه است از لحاظ تاریخی، منبع به شمار میرود. اما شوربختانه با توجه به بررسی که نگارنده انجام دادهاست، هشتاد درصد آن جعل و منطبق با واقعیتهای تاریخی نیست حتا رویدادهای همعصر خود مولف. از این رو مطالب این کتاب را با منبع دست اول تاریخ اتابکان یعنی تاریخ گزیده، به صورت تطبیقی به آگاهی خوانندگان به ویژه بختیاران میرسانم.
- مستوفی گزارش میدهد ابوطاهر که نزد اتابکان سلغری فارس بود، هنگامی که اتابک سلغری پس از پیروزی از او خواست که چیزی از اتابک بخواهد، ابوطاهر گفت: اگر فرمان دهی و لشگر در اختیارم گذاری: «ملک لرستان [لربزرگ] جهت اتابک صاف کنم. اتابک او را لشکر داد و به لرستان فرستاد. ابوطاهر به صلح و جنگ و وعد و وعید توانست ملک لرستان در ضبط آورد».
- حسینی منشی مینویسد «اتابک سپاهی در صحبت وی [تحت امر او] به کوه گیلویه فرستاد. چون ابوطاهر به کوه گیلویه رسید به صلح و جنگ و تهدید ... بر آن دیار مستولی شد.»
حسینی منشی لرستان را به کهگیلویه تغییر و جعل نمودهاست.
- مستوفی گزارش می دهد «چون خبر وفات هزار اسف به فارس رسید، اتابک سعد سلغری جهت آزاری که به واسطه شکست شولان از لران داشت، جمال الدین عمر لالبا را که عمزاده (= عموزاده) هزار اسف بود، با ده هزار ... به جنگ [اتابک] تکله [پسر اتابک هزار اسف] فرستاد».
2.حسینی منشی مینویسد «بعد از هزار اسپ، اتابک تکله قایم مقام پدر شد. در آن وقت اتابک سعد از تکله رنجیده [،] جمال الدین عمر عمزاده خود را با ده هزار سوار و پیاده به کوه گیلویه فرستاد.».
در این بند حسینی جمالالدین عمر که عموزاده اتابک هزار اسب (اتابک لر بزرگ) بوده را عموزاده اتابک سعد سلغری حاکم فارس دانسته است که جعل و اشتباه است.
3.مستوفی گزارش میدهد پس از آنکه اتابک تکله، اتابک سعد سلغری را سه بار شکست داد و به فارس متواری نمود، با لشگری گران آهنگ لر کوچک کرد. در آن وقت حسامالدین خلیل، پسرزاده (= نوه) شجاعالدین خورشید حاکم لر کوچک بود.
3.حسینی منشی مینویسد «آن گاه تکله لشکر بی شمار برگرفته بر سر حسامالدین خلیل حاکم لر کوچک که ولد شجاعالدین علی خورشید بود رفته مظفر گشت».
در این بند نیز حسینی دو جعل و اشتباه فاحش را انجام دادهاست. یکی این که حسامالدین خلیل را که نوه شجاعالدین خورشید بوده را پسر وی نامیدهاست و دوم اینکه نام علی را به نام شجاعالدین خورشید افزوده است.
- مستوفی گزارش میدهد هلاکوخان در «سنه خمس و خمسین و ستمایه» (= 655 ق.) بغداد را فتح کرد.
4. حسینی منشی مینویسد هلاکوخان در «سنه خمس و خمسین و خمسمایه» (= 555 ق.) بغداد را فتح کرد.
مغلطه گویی حسینی منشی در این عبارت هویدا میشود. یعنی زمانی که هلاکوخان زاده نشده بود، بغداد را فتح کردهبود.
- مستوفی گزارش میدهد پس از این که اتابک تکله به لر کوچک لشکر کشید و برخی از ولایات لر کوچک را به تصرف درآورد، از سوی خلیفه بغداد «از خوزستان بهاءالدین گشتاسف و عمادالدین یونس که سپهسالاران خلیفه بودند، لشکر به لرستان فرستاده بودند و خرابی بسیار کرده.»
5.حسینی منشی مینویسد تکله پس از این که «چند محل از محال لرکوچک را به حیطه ضبط درآورد تا در سنه خمس و خمسین و خمس مایه [در شماره 4 توضیح دادم که این سال نادرست است] بهاءالدین گرشاسپ را سپهسالار نموده به خوزستان فرستاد».
در این بند نیز حسینی منشی دچار وارونه گویی و جعل تاریخ شده است. یعنی بهاء الدین گرشاسپ که فرستاده خلیفه به جنگ اتابک لر بزرگ بوده را، سردار خود اتابک نامیدهاست.
- مستوفی گزارش میدهد پس از مرگ اتابک تکله حکومت «لرستان به اتابک شمسالدین الب ارغو منفوض گشت. چون الب ارغو به لرستان رسید، .....».
6.حسینی منشی می نویسد «الب ارغو به کوه گیلویه آمده، ...».
در این بند نیز حسینی منشی لرستان که سرزمین کنونی بختیاری است را به کوه گیلویه جعل نموده است.
- مستوفی گزارش میدهد «اتابک یوسف شاه ملازم درگاه ابقاخان بودی بعد از یک ماه که پدرش درگذشته بود به حکم یرلیغ، حکومت لرستان بدو تفویض رفت و او همواره با دویست مرد دلاور ملازم درگاه بودی و نواب او بکار لرستان قیام نمودندی. بوقت جنگ براق، لشگری تمام از لرستان به مدد پادشاه برد. ..... و در وقت آنکه ابقاخان به حدود گیلان و دیلمان رفت، نزدیک بود کشته شود، یوسف شاه جان ابقاخان را نجات داد. پادشاه بدین سبب او را به مرتبه بلند رسانید و ممالک خوزستان و کوهگیلویه و شهر فیروزان و جربادقان (= گلپایگان) بدو ارزانی داشت. یوسف شاه عزم کوه گیلویه کرد و با شولان مصاف داد».
7. حسینی منشی مینویسد «چون به سعی و صلاح ریش سفیدان و قایدان کوهگیلویه اتابک یوسف شاه بر ممالک پدر مالک شد یرلیغ عالم مطاع و خلاع خانی به جهت او آوردند .....». پس از این که یوسف شاه، جان خان را نجات داد «ممالک خوزستان و شار فیروزان و جربادقان را ضمیمه لرستان به وی عنایت فرمود».
در این بند نیز به روشنی جعل تاریخ و تناقضگویی توسط حسینی منشی دیده میشود. اولا یوسف شاه زمان مرگ پدرش ملازم خان مغول بودهاست و یک ماه بعد از مرگ پدر حکم حکومت لرستان به او داده میشود اما حسینی میگوید با کوشش مردم کوهگیلویه او جانشین پدر شدهاست. دوما کوهگیلویه از مناطقی بوده که خان آن را به قلمرو اتابک افزودهاست و اتابک عازم کوه گیلویه شده و با شولان جنگیده است. اما حسینی کوهگیلویه را از مناطق عنایت شده به اتابک حذف کرده و بر خلاف مطالب پیشین که اتابک را حاکم کوه گیلویه میدانست او را حاکم لرستان دانسته است.
- مستوفی گزارش میدهد پس از مرگ ابقاخان «اتابک یوسف شاه به فرمان ارغون خان به لرستان رفت و آهنگ کوه گیلویه کرد و در راه خوابی سهمناک دید، بترسید و مراجعت نمود و هم در آن نزدیکی به جوار حق پیوست».
از این گزارش مستوفی کاملا و به روشنی در مییابیم که ایالت لرستان قلمرو اتابکان لر بزرگ (اتابکان فضلویه) شامل سرزمین کنونی بختیاری در چهار استان (اصفهان، لرستان، خوزستان و چهارمحال بختیاری) بودهاست که گاهی کوهگیلویه با حکم خوانین مغول جزو آن بوده و گاهی نبودهاست.
9. مستوفی گزارش میدهد حکومت لرستان پس از مرگ اتابک یوسف شاه به پسرش اتابک افراسیاب داده شد و او ظلم و ستم فراوانی نمود. از این رو «جمعی از اقربای ایشان پناه به اصفهان بردند».
9. حسینی منشی مینویسد اتابک افراسیاب «دست به ظلم و تعدی نسبت به اسلاف و اقارب گشاده، قزل ارسلان ولد یوسف شاه بهادر را به گرفتن هزیمتیان کوهگیلویه به اصفهان فرستاد».
در این بند نیز حسینی دچار اشتباه شدهاست یعنی این که خویشاوندان اتابک را هزیمتیان کوه گیلویه دانسته است.
10. مستوفی گزارش میدهد پس از مرگ ارغونخان، اتابک افراسیاب اصفهان و نواحی دیگر را تا کره رود (= قم) به تصرف خود درآورد. ابتدا پیروز شد اما با رسیدن نیروی کمکی که بخشی از آنها لر کوچک بودند، شکست خورد و دستگیر شد و به نزد گیخاتوخان برده شد اما از جرم او درگشت و حکومت لرستان دوباره به او داده شد و به لرستان رفت.
11. مستوفی گزارش میدهد اتابک افراسیاب پس از رسیدن به لرستان قزل و سلغرشاه و بیشتر اقربای (نزدیکان) خود و ارکان دولت را چون ...... ، جهت آنکه در ملک صاحب قدرت و شوکت شده بودند، بکشت و در مُلک لرستان مطلقالعنان شد».
11. حسینی منشی مینویسد «اتابک افراسیاب قزل ارسلان و سلغرشاه را با جمعی از امرا چون .... را که در کوهگیلویه مطلقالعنان و خداوندان شوکت شده بودند به قتل آورده کرت بعدی اُخری در لرستان باغی شد».
در این بند نیز دچار تناقضگویی شدهاست. ارکان دولت را ساکن کوهگیلویه و اتابک را حاکم لرستان دانستهاست در حالی که پایتخت اتابکان شهر ایذه بوده و ارکان دولت نیز در پایتخت لرستان ساکن بودند نه در کوهگیلویه.
12. بنا به گزارش مستوفی اتابک افراسیاب در «سنه ست و تسعین و ستمایه» (= 696 ) بدست غازان خان کشته شد.
12. حسینی منشی مینویسد «در شهور سنه خمس و تسعین و ست مایه» (= 695) اتابک افرسیاب کشته شد.
13. مستوفی گزارش میدهد پس از مرگ اتابک افراسیاب برادرش نصرتالدین احمد جانشین شد و در دوره 35 ساله حکومت او ملک لرستان بسیار آباد گشت.
13. حسینی منشی مینویسد «آنگاه اتابک احمد برادرش [برادر اتابک افراسیاب] را یرلیغ و منشور داده روانه لرستان گردانید و اتابک احمد مدت سی سال در کوهگیلویه و خوزستان سلوک پسندیده نمود».
در این بند نیزحسینی دچار یک اشتباه و تناقض شدهاست. اشتباه این که مدت حکومت اتابک را 5 سال کمتر نوشتهاست و تناقض اینکه اتابک راهی لرستان شد اما سی سال بر کوهگیلویه و خوزستان حکومت کردهاست.
14. مستوفی گزارش میدهد «اتابک نصرتالدین احمد پسر خلف خود یوسف شاه [یوسف شاه دوم] را جانشین خود نمود و او چون پدر بزرگوار خود در کسب نیک نامی کوشید و ملک لرستان را رشک بهشت نمود».
14 . حسینی منشی مینویسد «بعد از اتابک [نصرتالدین] احمد، جمالالدین افراسیاب کوچک قایم مقام پدر گردیده بعد از دو سال حکومت روانه ملک بقا شد و دولت اتابکان لر به وی سمت انجام و اختتام پذیرفت».
در این بند نیز حسینی منشی دچار اشتباه و جعلیات شدهاست. اولا اتابک افراسیاب نوه اتابک نصرتالدین احمد یعنی پسر اتابک یوسف شاه دوم است. دوما حسینی منشی از اتابک یوسف شاه نامی نبرده و اتابک افراسیاب را پسر اتابک نصرتالدین احمد دانسته است. سوما لقب اتابک افراسیاب مظفرالدین بوده نه جلالالدین. چهارما حکومت اتابکان با مرگ افراسیاب دوم پایان نیافته است بلکه 5 تن دیگر به حکومت رسیدند و آخرین آنها غیاثالدین کاوس نام داشت که در سال 827 ق. بدست سلطان ابراهیم پسر شاهرخ پسر تیمور گورکانی کشته شد و حکومت اتابکان لر بزرگ منقرض گردید.
نتیجهای که میتوان گرفت این است که کوهگیلویه در تمام دوران حکومت اتابکان لر بزرگ که حاکم لرستان (استان چهارمحال بختیاری، نواحی بختیاری نشین خوزستان، نواحی فریدن و الیگودرز تا دورود) بودند، ولایتی جداگانه بودهاست و جزو جغرافیای لرستان نبودهاست و همواره محل درگیری اتابکان سلغری حاکمان فارس و اتابکان لر بزرگ (فضلویه) حاکم لرستان بودهاست. گاهی اتابکان لر بزرگ آن را به زور شمشیر به قلمرو خود میافزودند و گاهی نیز از سوی خانان مغول به قلمرو آنها افزوده میشد و گاهی نیز جزو قلمرو فارس بود. این مهم را میتوان با استناد به خود حسینی منشی دریافت. او مینویسد «افراسیاب نیز تحفه و هدیه بسیار به جناب غازانی مرسول داشت و در طی عریضه عرض نمود که کوهگیلویه ولایتی است از دو جانب به لرستان و از یک طرف به بحر عمان [خلیج فارس] اتصال دارد. ... اگر به دستور زمان ایلخان، حکومت آنجا به بنده تفوض یابد مافوق خراج واقعی به دیوان رسانم. حکام شیراز و محال توابع عرضه داشتند که افراسیاب گویی شیر استبداد پرورش یافته، رجوع حکومت آنجا به وی از مراعات جانب حزم بعید مینماید. غازان این سخنان را وقعی نگذاشته از لرستان و کوهگیلویه و خوزستان تا دروازه شیراز به وی مفوض داشت».
بنابراین آنچه در تاریخ به عنوان ایالت یا ولایت لرستان قلمرو (اتابکان لر بزرگ) شناخته میشود سرزمین بختیاری است یعنی سرزمین طوایفی که اکنون بختیاری محسوب میشوند و در چهار استان (اصفهان، لرستان، خوزستان و چهارمحال بختیاری) پراکنده هستند. سردسیر: از سمیرم (در کتاب نزهه القلوب مستوفی سمیرم به سمیرم لرستان شناخته شدهاست) تا دورود در لرستان،
گرمسیر: از مرز کوهگیلویه تا شوشتر و نواحی کوهستانی دزفول تا دز شهی) یعنی رود دز مرز طبیعی میان لر بزرگ و لر کوچک بودهاست. شایسته به بیان است که اتابک تکله حاکم لر بزرگ بخشی از مناطق لر کوچک را نیز به قلمرو خود افزود و هیچ گزارشی مبنی بر بازپسگیری آنها وجود ندارد.
امیر شرفخان بدلیسی که از امرای دوران شاه تهماسب و شاه عباس بزرگ بود، در سال 1025ق. در کتاب شرفنامه گزارش میدهد که شاه تهماسب یکم صفوی، امیرتاجمیرخان آسترکی را به حکومت لر بزرگ که به بختیاری مشهوراند، منصوب کرد. عبدالحسین لسانالسلطنه سپهر «ملک المورخین» و علیقلیخان سردار اسعد بختیاری در کتاب تاریخ بختیاری نیز میگویند «بختیاری تا اوایل پادشاهی صفویه به همان لر بزرگ شناخته بود، پس از آن به بختیاری موسوم گشت». (خوانندگان گرامی افزون بر کتاب معتبر تاریخ گزیده از حمدالله مستوفی به دو کتاب دیگر یعنی تاریخ نطنزی از معینالدین نطنزی و تاریخ شرفنامه از شرفخان بدلیسی مراجعه کنید).
در آغاز بحث گفتم که مطالب مربوط به مناطق لر نشین در کتاب «ریاض الفردوس خانی» دو بخش است. بخشی که به عنوان یک کتاب مآخذ نقد و بررسی شد و اینک بخشی از این کتاب که منبع دوره صفویه به شمار میرود. در این بخش نیز مولف اشتباهات زیادی انجام دادهاست که به نقد آنها میپردازم.
- اسکندر بیگ ترمان در عالمآرای عباسی گزارش میدهد هنگامی که موکب همایون (شاه اسماعیل یکم) روانه خوزستان شدند در حدود لرستان (لر کوچک) حسین بیک لله و بیرام بیک قرامانلو را با ده هزار نفر بر سر ملک رستم حاکم لرستان [لر کوچک] فرستادند و موکب همایون به جانب هویزه به حرکت درآمد. امرا عظام که به لرستان رفته بودند ملک رستم را بعد از آنکه از مقابل آنها فرار نموده و به کوهها پناه برده بود با عهد و پیمان به نزد خود آورده و او را به نزد شاه اسماعیل آوردند و به زبان لری به تمجید شاه پرداخت. شاه او را بخشید و او را به حکومت لرستان منصوب کرد.»
- و در کتاب عالم آرای شاه اسماعیل تالیف اصغر منتظر صاحب آمدهاست:
هنگامی که شاه اسماعیل به قلعه زنجیر (در نزدیکی شوشتر) رسید، به او اطلاع دادند که:«ملک شاه رستم الوار که ایشان از زمان حضرت امیرالمؤمنین (ع) تا به حال شیعه فطری آن حضرت و ایشان را لر عباسی میگویند. یعنی نژاد او به عباس(ع) میرسانند و چهل هزار خانه الوار به فرمان اوست، در این مدت باج به پادشاهان ترکمان نداده و هر سال چند مرتبه که قافله عظیم از این راه عبور میکنند می زنند. نه حاکم بغداد ایشان را حریف میشود و نه دیگری».
شاه اسماعیل پس از شنیدن این سخنان برای شاه رستم نامهای بدین مضمون فرستاد: «شنیدهام شما شیعه فطری شاه مردانید و نمیخواهم که در میانه ما و شما کار به جنگ و جدال برسد. می باید بیش از این در بادیه خودسری سرگردان نشوی. اگرچه حق به طرف تو بودهاست که اطاعت سُنیان نمیکردی و حال، خود روزگار به کام شما گردیده و مذهب امامیه رواج یافته، برخاسته به خدمت ما بیایید که تو را ببینیم و همان در ملک موروث بوده باشی». هنگامی که نامه شاه اسماعیل به شاه رستم رسید، وی از پذیرفتن پیشنهاد شاه صفوی خودداری کرده با معدودی از ریشسفیدان و ملازمان به کوهها پناه برد. شاه اسماعیل به ناچار برای مطیع ساختن شاه رستم، سه تن از سرداران برجسته خود به نام های امیرنجمالدین مسعود، بیرام بیک قرامانلو و حسین بیک لله را در رأس سپاهی به سوی لرستان گسیل داشت و خود برای سرکوب مشعشعیان خوزستان روانه آن دیار شد.
سپاه اعزامی شاه اسماعیل، شاه رستم را در تنگنایِ محاصره قرار داد، چون مدت محاصره طولانی شد و شاه رستم دریافت مقاومت در برابر لشکریان شاه اسماعیل که اینک تمام خاک ایران را به تصرف درآورده بودند؛ امری بیهوده و خارج از حزم و تدبیر است، ناگزیر به مصالحه گشته امان طلبید. امرای مذکور به شاه رستم اطمینان دادند چنان که شخصاً نزد شاه اسماعیل آید، مورد لطف و بخشش وی قرار خواهد گرفت. بنابراین شاه رستم با چند تن از ریشسفیدان به همراهی سرکردگان سپاه اعزامی به سوی اردوی شاه اسماعیل که اینک پس از فتح خوزستان در شوشتر مستقر شده بود، رفتند. هنگامی که شاه رستم به حضور شاه اسماعیل رسید مورد پذیرایی گرم و صمیمانه شاه اسماعیل قرار گرفت.
اتابک لر با لهجه لری و با لحنی شیرین شروع به ستایش و تمجید پادشاه صفوی نمود. سخنان شاه رستم چنان شاه اسماعیل را تحت تاثیر قرار داد تا آنجا که به یکی از سردارانش دستور داد ریش شاه رستم را جواهر و مروارید بگیرند و قاب مرصعی برای ریش او بسازند. شاه رستم مدتها بدین هیبت در میان اردو رفت و آمد میکرد و سپس مجددا به حکومت لرستان منصوب و روانه لرستان [(لر کوچک)] شد.
- حسینی منشی درباره ملک رستم لر مینویسد: چون حضرت اعلی (شاه اسماعیل صفوی) به خوزستان رسید به عرض همایون رسانیدند که ملک رستم لر حاکم کوهگیلویه سالک طریق عصیان است و از استظلال به چتر همایون ابا و استنکاف می نماید. بنابراین مقرر شد که امرای ظفر انتما چون امیر نجمالدین مسعود و بیرام بیک قرامانلو و حسین بیک لله با ده هزار نفر از لشکر قیامت اثر به کوهگیلویه رفته اورا گوش مالی به سزا دهند.» (حسینی منشی ، ۱۳۸۵، ص ۳۹۳).
حسینی منشی در این بند به روشنی تاریخ لر کوچک را جعل نمودهاست. گویا همه چیز را کوهگیلویه میدیدهاست.
- عبدالله حسنی شوشتری در تذکره شوشتر گزارش میدهد «یوسف خان بن خلیل خان بختیاری [آسترکی دورکی] و شاهوردیخان بن منوچهرخان حاکم لرستان فیلی با عساکر به جهت تمشیت خوزستان وارد شوشتر گردیدند ...».
۲.حسینی منشی شاهوردیخان را به صورت *شاملو بردی* خان ذکرکردهاست. و همانگونه که شاهوردی را اشتباه نوشته: محمدخان بختیاری [برادر یوسف خان فرزند خلیلخان بختیاری آسترکی] را نیز دو بار احمدخان بختیاری نوشته است. در حالی که در اسناد محلی محمدخان فرزند خلیل خان بختیاری آمدهاست.
3.در تاریخ جهانآرای عباسی از وحید قزوینی، خلدبرین از واله قزوینی و قصصالخاقانی از شاملو، آمدهاست که در سال 1054ق شماری از بختیاریها علیه خلیلخان بختیاری (آسترکی دورکی) حاکم خود شورش کردند و از محتوای آنها چنین دریافت میشود که خلیلخان بختیاری در هنگام شورش در پایتخت (اصفهان) بودهاست. پاول لوفت صراحتا به حضور خلیلخان در اصفهان تاکید دارد.
3.حسینی منشی سال این شورش را 1052ق ذکر کردهاست و نوشته که خلیلخان به خوانسار متواری شدهاست. (دروغ و جعلی بزرگ). خوانسار جزو قلمرو خلیل خان بختیاری آسترکی بود و شاه عباس دوم آن را به عنوان تیول به او بخشیده بود.
4.حسینی منشی حتا در تعیین جای مکانهای جغرافیایی دچار اشتباهات فاحش گردیده است.
در پیوند با جوانکی مینویسد دو گرمسیر و سردسیر است. از خانمیر که جوانکی سردسیر است کوهی در کمال رفعت به مانجشت مشهور تا رامهرمز کشیده شدهاست.
منظور وی از خانمیر همان خانمیرزا است که در سردسیر است ولی مانجشت یا مانگشت در جنوب شرقی ایذه در گرمسیر جای دارد و چندین کوه و رودخانه میانها قرار دارد یعنی متصل نیستند.
5. حسینی منشی مینویسد امیرزاده رستم رامهرمز را غارت نموده ... و از دزفول گذشته احشام جوانکی و فیلی را غارت کردند.
حال پرسش این است که چگونه جوانکی در شرق و جنوب ایذه به غرب دزفول نقل مکان نمودهاست ؟
یکی دیگر از اشتباهات حسینی منشی جدا دانستن جوانکی و بندانی از بختیاری است. درحالی که بر بنیاد منابع معتبر دست اول چون تاریخ گزیده و شرفنامه بدلیسی جوانکی و بندانی دو طایفه از لر بزرگ یا بختیاری بودهاند. ۶. یکی دیگر از جعلیات و اشتباهات عمدی حسینی منشی این است که می گوید «لر کوچک شامل بختیاری و فیلی است. ».
این در حالی است که در دوره صفویه ایالت بختیاری (لر بزرگ) و لر کوچک دو ایالت جداگانه بودند و از پنج ایالت مهم ایران بشمار می رفتند و حاکم و والی جداگانه داشته اند. حاکمان بختیاری از دودمان بختیاری آسترکی دورکی بوده و حاکمان لر کوچک (فیلی) از دودمان خورشید جنگروی بوده اند.
هرچی دروغ بزرگ تر پذیرش آن برای عوام آسان تر.
شوربختانه شماری جاهل و بیسواد در چند سال اخیر با استناد به جعلیات و اشتباهات مسلم محمد میرک حسینی منشی، تاریخ و حکومت لرستان (لر بزرگ) یا بختیاری از دوران صفویه را دچار شک و شبهه نمودهاند. امیدوارم این نقد روشنگرانه مورد توجه پژوهشگران دانشگاهی و آکادمیک و جوانان آینده بختیاری قرار بگیرد.
دکتر علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ، یازدهم بهمن 1402، مسجدسلیمان.
امروزه نیز نویسندگان دوره گردی مانند محمد میرک حسینی وجود دارد، که تاریخ واقعی بختیاری به ویژه در دوره صفویه تا قاجار را جعل می کنند و با گرفتن پول تاریخ جعلی می نویسند. نوخاستگان تازه به قدرت و مکنت رسیده و سبکسران بی سواد و لمپن و رشک ورزان و همستاران این سرزمین.
نگارش: دکتر علی آسترکی بختیاری (بهرامسری)، نویسنده و پژوهشگر تاریخ