القاب و مقام های دولتی در دوره صفویه
القاب ها و مقام های دولتی در روزگار صفویان
نگارش: علی( امیر بهرام) بهرامسری بختیاری
1.وزیر اعظم: بزرگترین جایگاه دولتی از میان بزرگان ایران از آن وزیر بزرگ بود. او همچنین نیابت پادشاه را نیز بر دوش داشت و دارای برنام (لقب) اعتماد الدوله نیز بود.
2.سپهسالار: او پس از وزیر اعظم مهندترین جایگاه دولتی را داشت. فرمانده سپاه ایران.
3.قورچی ها: قورچی باشی فرمانده قورچی (نیرو) های سوار شاه بود و رتبه نخست را داشت. این نیروها از سوارانی تشکیل می شد که دارای نیزه و کمان بودند.
4.قلرها(غلامان): قلرآقاسی (فرمانده غلامان) دومین جایگاه را در قشون ایران داشت.
5.تفنگچیان : تفنگچی لرآقاسی( فرمانده تفنگچیان) که فرماندهی نیروهایی مرکب از دهگانان و پیشه وران ایرانی را بر دوش داشت و دارای رتبه سوم در سپاه بود.
5.توپچی باشی: افزون بر فرماندهی توپخانه بر نیروی دریایی هم فرمان می راند.
6.ایشیک آقاسی: فرمانده سربازان پیاده.
7.ایشیک آقاسی باشی: دربانانی که کارشان پاسداری از کاخ پادشاه بود.
8.ناظر: واژه ناظر به مانک پیشکار (خدمتکار) است. مسئول کارگاه های پادشاهی، بیوتات و کارهای فنی دربار، تهیه خوراک و پوشاک برای همه کارکنان دربار بود.
9.آغاناظر: همانند غلامان (قلرها) اخته می شدند. او افزون بر تعهد نگهداری از ولیعهد، مدیریت عمارت اندرون (حرمسرا) و امور مربوط به کاخ شاهی را داشت و جانشین ناظر بود.
10.ناظر دوآب: وظیفه او رسیدگی به امور مربوط به شترها و قاطرها و درازگوش هایی که در سراسر کشور برای رفع نیاز پرورش می دادند، بود.
11.واقعه نویس: او را وزیر دست چپ شاه می دانستند و خویشکاری(وظیفه) او ثبت همه فرمان ها و همه رویدادهای مهند دربار بود.
12.دیوان بیگی: عالی مقام ترین قاضی جزایی ایران بود.
13.مهتر: در میهمانی ها نزدیک شاه می ایستاد. خویشکاری او پاسداری و مراقبت از شاه بود. خوراک او را بچشد. سفره اورا بچیند. تخت خواب او را بگستراند و پوشاک او را نگه دارد.
14.حکیم باشی: در کنار او دو حکیم (پزشک) دیگر نیز بودند که به آنها حکیم بزرگ و کوچک می گفتند. در هیچ کجای جهان مانند ایران به پزشکان ارج نمی گذاشتند بیک (اما) به محض آنکه شاه چشم از جهان می بست. سرنوشت آنها دگرگون می شد. آن ها را از دربار دور می کردند و در همه عمر در باغی در قم زندانی می کردند.
15. منجم باشی: مانند پزشکان او نیز با دو منجم دیگر همکار بود که به منجم بزرگ و کوچک نامور بودند. آنها همواره فهرستی و لوحه ای از ستارگان با خود داشتند تا ساعت های سعد و نحس را بتوانند در هر دم (لحظه) گزارش بدهند.
16. مهماندار باشی: خویشکاری او پذیرایی از میهمانان شاه و سفیران پادشاهان و سران کشورهای بیگانه با همراهانشان بود.
17.مستوفیان: درآمدهای کشور و دربار توسط دو مستوفی گردآوری می شد. نخستین را مستوفی الممالک و دومی را مستوفی خاصه می گفتند.
18.میرشکارباشی: وظیفه و خویشکاری وی نظارت بر شکارچیان دربار و سگ های شکاری و قوشخانه بود.
19.میرآخور باشی: رییس اصطبل شاهی بود.
20.میر آب: خویشکاری او نظارت بر همه رودها و آب ها بود.
21.داروغه پایتخت: مسئول حفظ نظم و آرامش پایتخت بود.
22.صحبت یساولی باشی: رییس تشریفات بود و کارش مکمل کار ایشیک آقاسی باشی بود.
23.شاه بندر: رییس بندر یا رییس گمرک دریایی بود.
24.محتسب پایتخت: خویشکاری او تعیین بیشینه (حداکثر) نرخ کالاها و مهندتر از همه خوار و بار و غله بود و به درستی کیل ها و وزن های خرده فروشان رسیدگی می کرد.
25.معمار باشی: خویشکاری او آماده کردن نقشه ها و طرح های لازم برای بناهای پادشاهی بود و بر انجام ساختمانی که به تصویب شاه می رسید نظارت می کرد.
26.جارچی باشی: خویشکاری اش این بود که فرمان های شاه را در میدان های همگانی (عمومی) با صدای بلند اعلام کند یا توسط جارچی هایش آن فرمان را به گوش همه برساند.
27.چالشچی باشی: مسئول همه نوازندگانی بود.
28.صدر: مهندترین مرجع برای تفسیر فقه شیعی بود که در راس روحانیون جای داشت.
29.خان: عنوان خان برای بزرگان کشور به کار می رفت و روی هم رفته برای والیان و فرمانروایان (حکام) گوناگون نیز اعطا می گردید. ایرانیان برای خوارشمردن ازبکان ترکستان امروز به فرمانروایان (حکام) خود خان می گفتند تا بدین وسیله نشان دهند که شاه آنها بر بسیاری از کشورها فرمانروایی دارد. چون نیرومندترین فرمانروایان تاتار عنوان خان برای خود بکار می بردند.
30.بیگلربیگی ها: والیان عالی جایگاه عنوان بیگلربیگی داشتند که به چم آقای آقاها (بیگ = آقا) است. قلمرو آنها بسیار وسی (وسیع) بود و خان ها (حکام) و سلطان ها ( حکام درجه دوم) ی زیادی زیر نگر (نظر) آنها خدمت می کردند.
31.سلطان: حاکم درجه دوم بود یعنی کسی که حکومت نواحی کوچکتر به او داده می شد. هرچند در ترکی واژه سلطان به مانک پادشاه است اما ایرانی ها برای خوارشمردن عثمانی ها حکام درجه دوم خود را سلطان می نامیدند.
نگارش: علی بهرامسری بختیاری، اسفند 1399، مسجدسلیمان.
بن مایه: سفرنامه شاردن به ایران