چگونگی مرگ: 
کوروش بزرگ بنیانگذار شاهنشاهی ایران
 ✍علی بهرامسری بختیاری 
کوروش بزرگ در سال 530 پ.م. جهان را بدرود گفت. برخی از نویسندگان باستان مانند کتزیاس، بروسوس و هرودوت بر این باور هستند که کوروش در واپسین لشکرکشی خود برای سرکوبی اقوام متجاوز به مرزهای خاوری شاهنشاهی ایران جان خود را از دست داد. کتزیاس واپسین نبرد وی را با قوم دربیک ها و بروسوس با قوم داهه اما هرودوت با قوم ماساگت (ماساژت)  می دانند. شایسته به بیان است که هر سه قوم را ایرانی تبار بر شمرده اند.
روایت کتزیاس از مرگ کوروش به دست ما نرسیده است اما فوتیوس از زبان کتزیاس گزارش می دهد که کوروش در جنگ با دربیک ها بر اثر زخمی هایی که بر وی وارد شد، جان باخت. آن ها  (دربیک ها) فیل هایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرد و کوروش افتاد. یکی از سربازان هندی هم پیمان با دربیک ها، با زوبینی به ران او زد. کوروش را به خیمه اش بردند و پس از سه روز بر اثر زخم درگذشت. 
بنابر روایت بروس (بروسیوس) کوروش در جنگ با قبیله داهه از قبیله های کهن پارت کشته شد. 
اما چکیده ای از  روایت  هرودوت: کوروش پس از چیرگی بر بابل، به اندیشه چیرگی بر ماساگت ها افتاد. (کتاب یک، بند 201). دو تا از علل اصلی او برای تسخیر ماساگت ها این بودند که نخست می پنداشت به علت چگونگی زادن و زنده ماندن خویش از همه مرتوگان (آدمیان) برتر است؛ و دیگری پیروزی های پیاپی ارتش او بود که تا کنون هیچ ملتی نتوانسته بود در برابر آن پایداری و ایستادگی کند. ( کتاب یک، بند 204). 
کوروش نخست پیکی نزد ملکه ماساگت ها که بیوه بود، فرستاد و از وی خواستگاری کرد. (همان، بند 205).
این در حالی است که بیشتر پژوهشگران باورمندند که کوروش هنگام مرگ هفتاد سال سن داشته است و تا این زمان هیچ گونه ارتباط و هم صحبتی میان شاهنشاه ایران و ملکه ماساگت ها وجود نداشته است، چگونه می شود ندیده به آن ملکه دلبسته شده و در برابر  رد پیشنهادش بنابه گفته هرودوت به کشورش تاخته است. 
هرودوت می گوید کوروش می خواست با این ترفند کشور ملکه تومیرس را زیر فرمان آورد. (همان، بند 205). 
 برای یک شاهنشاه کارکشته و جنگ دیده که سرزمین های بزرگی در قلمرو داشت و خود هرودوت می گوید پیروزی های پیاپی ارتش کوروش که تا آن زمان هیچ ارتشی نتوانسته بود در برابر آن پایداری و ایستادگی کند، کاربرد ترفند خواستگاری بسیار ابلهانه  به نگر می رسد.
جالب آنکه هرودوت پس از بازگو کردن داستان مرگ کوروش آشکارا می گوید:" درباره مرگ کوروش روایات گوناگونی  شنیده ام." 

همین گونه هرودوت درباره چگونگی به قدرت رسیدن کوروش در (بند 95) می گوید سه روایت مختلف شنیده ام،  آن یکی را بازگو می کنم که می پندارم درست است.  
بنابراین از روی گفته های خود هرودوت نیز می توان به گزینشی عمل کردن روایات پرداخته است که اعتماد به آن را خدشه دار می کند البته این بدان چمار نیست که همه روایات هرودوت را نپذیریم وانگهی بایستی بر بنیاد شرایط و مقتضیات زمان بررسی گردند.
دیودوروس، استرابو و ژوستینیوس به نقل از نوشته تروگوس پمپیوس روایتی همانند هرودوت بازگو کرده اند.  
اما روایتی که گزنفون در کتاب کوروش نامه (سیروپدیا) آورده است با روایات پیشین تفاوت دارد و نشان می دهد که کوروش به مرگ طبیعی درگذشته است. 
گزنفون گزارش می دهد که چون کوروش  هفتمین بار پس از بنیادگذاری شاهنشاهی سرتاسر سرزمین های گسترده ایران (پارس) را سرکشی کرد، توان و نای جوانی دیگر از وی سلب شد و روزگار پیری اش آغاز گردید. او پس از بازگشت از هفتمین سفر خویش بنابر آیین پارسیان(ایرانیان) قربانی های زیادی در راه خدایان نثار کرد و به ستایش و نیایش پرداخت و به خوی همیشگی خود گروه زیادی از مردمانش را از خوان نعمت خویش بهره مند و شاد ساخت و به کسانی که استحقاق داشتند، پاداش های نیک ارزانی داشت. سپس به کاخ خویش وارد شد و چون در خلوتگاه به خواب رفت، در جهان پندار کسی را دید که به او گفت: " ای کوروش، خود را آماده کن، زیرا به زودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی کرد. " کوروش از این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب خود را چنین تعبیر کرد که به زودی به سرای جاویدان خواهد شتافت. سپس قربانی های زیادی فراهم کرد و به قله کوهی که نزد پارسیان(ایرانیان) سپنته است، رفت و روی نیاز به درگاه خدایان برد و گفت:"ای ایزدان این واپسین قربانی های مرا پس از یک عمر کوشش و مجاهدت از راه مهر و کرم بپذیرید. ... اینک یگانه درخواستم از درگاه شما این است که روزگار فرزندان، دوستان و میهنم را ارجمند و خوشبخت گردانید تا زندگانی ام را شرافتمندانه به پایان برسانم." 
کوروش پس از راز و نیاز و قربانی های خود به کاخ خویش بازگشت و به مدت چند روز بجز آب چیزی نخورد تا اینکه پسران و دوستان و یاران و بزرگان کشور را بر بالین خود فراخواند و چون همه گرد بسترش جمع شدند به آنها گفت:"ای پسران من، و ای دوستان من، بدانید
 که زندگانی من به پایان رسیده است و نشانه های بسیاری هستی دارد که دیگر زمان زیادی در میان شما نخواهم بود. ... هر آرزوی داشتم برآورده شد و دست به هر کاری زدم پیروز شدم. .... پیش از من، میهنم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود و اینک در دم مرگ آن را بزرگترین و توانمندترین و شریف ترین کشور آسیا به دست شما می سپارم. .... اینک که واپسین روزهای زندگانی ام فرارسیده است، خود را بسی خوشبخت می بینم که فرزندانی که خداوند به من ارزانی داشته همه تندرست و خردمند اند، میهنم از همه زمینه توانمند و پر شکوه و یارانم شاد و محتشم اند. آیا با این همه کامیابی نمی توانم بدین امید چشم بر هم گذارم که یادگار جاودانی از خود به جا گذارده ام و آیندگان مرا شهریاری خوشبخت و کامیاب خواهند شمرد؟ 
سپس کوروش بزرگ جانشین خود را برگزید و اندرزهای فراوانی به فرزندان و بزرگان کشوری و لشکری بیان فرمودند و گفت: باز هم می خواهم واپسین سخنم را بار دیگر بیان کنم و بگویم بهترین ضربتی که به دشمنانتان وارد خواهد ساخت این است که با دوستان خود به بردباری و مهر رفتار نمایید. 
پسران من، خدا نگهدار تان باشد. یاران من از همگی چه باشندگان و چه کسانی که نیستند بدرود می گویم. ...."
پس از بیان این جمله ها دست باشندگان را یک یک فشرد، آنگاه روی خود را پوشاند و جان به جان آفرین تسلیم نمود. 
روانش شاد. 
✍علی بهرامسری بختیاری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ،
آبانماه 1399؛ مسجدسلیمان. 
بن مایه:
1.هرودوت، تاریخ هرودوت(تواریخ).
2. گزنفون، کوروش نامه. 
3. ماریا برسیوس، شاهنشاهی هخامنشی 
4. آملی کورت، هخامنشیان