آیا طایفه پراکنده آسترکی از تاریخ گذشته قبل از قاجار اطلاع و آگاهی داشتند؟ خیر
اگر قراره ببازی چنان بباز که رقیبت برنده نشود
آیا طایفه پراکنده آسترکی از تاریخ گذشته قبل از قاجار اطلاع و آگاهی داشتند؟؟؟
خیر، هرگز ، اصلا و ابدا.
قبل از چاپ کتاب" بنه وارمن ایل من" هرگز چیزی در باره تاریخ قبل از قاجار نمی دانستند
چون اگر داشتند حتما با توجه به شور و شوقی که الان همه پیدا کرده اند اقدام می کردند. پس از چاپ کتاب من، هر کدام یک جلد کتاب گذاشت زیر بغل و مدعی ارث و میراث نیاکان من شد.
توهم ، ترس ، توهین
توهم برای این که همه خود را مورخ و شجره نویس و وارث خوانین می دانند .
ترس برای این که از طوایف دیگر ترس دارند خوانین را ازخود بدانند.
توهین برای این که همه کتاب من را می خوانند و به خودم توهین می کنند.
✔پژوهش های من از دهه شصت آغاز شد و نوشته های من به صورت پراکند و جزیی در کتاب های مرحوم عبدالعلی خسروی قائد بختیاری و نشریات محلی منتشر می شد تا اینکه مقاله کاملی از من با نام شناخت طایفه آسترکی در کتاب " بختیاری در جلوه گاه فرهنگ " در سال 79 توسط خسروی به چاپ رسید که شاید آسترکی ها کمتر از انگشتان دست آن کتاب را دیده باشند. البته نخستین پژوهش جامع را در سال 68 در دانشگاه انجام دادم. حاصل پژوهش های من در سال 1382 زیر نام کتاب " بنه وار من ایل من " تاریخ هزار ساله بختیاری پس از ساسانیان با شمارگان 2000 جلد روان بازار کتاب شد و آسترکی ها با تاریخ آشنا شدند.
همان گونه که بارها گفتم تحقیقات من از میانه دهه شصت آغاز گردید و دو بار همراه زنده نام پدرم امیرفاضل خان بختیاری بهرامسری به بنه وار خلیل خان رفتم و در سال 1365 نخستین عکس های آثار بر جای مانده از نیاکانم از جمله کتیبه امیرجهانگیرخان بختیاری آسترکی فرزند امیرتاجمیرخان بختیاری آسترکی را گرفتم. هیچ آسترکی دیگری قبل از چاپ کتاب من پا به بنه وار نگذاشته بود و هیچ گونه اطلاع و آگاهی از آن نداشت.
تا سال 1380 همه تحقیقات کتاب خانه ای و میدانی (از آثار تاریخی) من به پایان رسید و تصمیم گرفتم که با ریش سفیدان و کدخدایان تیره ها و تش های طایفه آسترکی در جاهای مختلف دیدار نمایم. در این دیدارها با افراد زیر ملاقات کردم اما هیچ گونه اطلاع و آگاهی از تاریخ گذشته قبل از قاجار نداشتند. همان گونه که در نوشته های پیشین ام یادآوری کردم طایفه آسترکی در سه منطقه جدا و مجزا پراکنده بود که هیچ گونه ارتباطی باهم نداشتند.
1. عده ای در دورود و یک روستا در ازنا که هیچ گونه اطلاعی از دو گروه دیگر نداشتند.
2.نفت سفیدی ها و علی آبادی های سولگان و چغاخور که هیچ گونه اطلاعی و ارتباطی با آسترکی های دورودی نداشتند و به آسترکی های لالی می گفتند آسترکی اولاتی.
3. بخش میانی طایفه یا آسترکی های لالی که اکثریت طایفه را تشکیل می دهند برخی از نفت سفیدی ها اطلاع داشتند اما از دورود ی ها هرگز.
ناگفته نماند که شماری از این بخش میانی نیز در روستاهای اطراف الیگودرز سکونت داشتند که آنها نیز از سایر آسترکی ها بی خبر بودند.
آسترکی های بخش میانی بعد از سال 58 به علت درگیری که میان طایفه رخ داد پراکنده شدند و به سوی دزفول و شوشتر در گرمسیر و الیگودرز و توابع اصفهان پراکنده شدند و الان حدود صد خانوار بیشتر در لالی نمانده اند البته عده ای هم در روستای هفت شهیدان مسجدسلیمان سکنی گزیدند .
قبل از چاپ و انتشار کتاب بنه وارمن ایل من از سال 80 تا 81 با این افراد ملاقات داشتم البته چند نفر را قبل از سال هشتاد در خانه پدری در لالی دیده بودم.
1. حاج نصرت بهرامی : تیره بهرامسری اولاد نقی در الیگودرز سال 80.
2.مرحوم علیشاه بهرامی فرد : تیره بهرامسری اولاد غلام در روستای کهریز سرخ الیگودرز سال 80.
3.مرحوم مجید سلطانی : تش تشمال اولاد شاه قلی در جوی آباد خمینی شهر سال 80.
4.مرحوم رستم : تش تشمال اولاد درمنی در الیگودرز سال 80.
4.برادر زادگان مرحوم امیر بهرامی : تیره بهرامسری _ تش صفروند در یزدان شهر نجف آباد سال 80.
5. مرحوم سیف اله : تیره بهرامسری تش صفر وند عشایر سال 80.
6. مرحوم درویش بهرامی : تیره بهرامسری تش آدینه وند در خانه پدری در لالی سال 70.
7. مرحوم مسید : تش دوست محمد وند در خانه پدری ام در لالی در سال 70 و در سال 80 در شهرک مدرس دزفول.
8. مرحوم شهمرد : تیره بهرامسری تش زیلاوند در خانه پدری ام در لالی سال 71.
9. مرحوم حسینقلی : تیره کوشه تش عبدالله در خانه پدری ام در لالی سال 71 و مرحوم حیدر قلی سال 80 در الیگودرز .
10. مرحوم مراد : تیره کوشه تش خمکار وند سال 79 در عشایر مارک .
و مرحوم اکبر در یزدان شهر سال 79 .
11. مرحوم ابراهیم : تیره گاهیوند در خانه پدری ام در لالی سال 67 و مرحوم جواد در ویلاشهر نجف آباد سال 80. البته با یکی دیگر از تیره گاهیوند در یزدان شهر غربی دیدار کردم که نام ایشان را فراموش نموده ام.
12.حمید پسر مرحوم تقی : تیره مهمدوند (نفت سفید و علی اباد) در ملک شهر اصفهان دو بار در سال 80. (بار دوم برای گرفتن عکس پدرش) .
13. مرحوم نقی : تیره کاهد یک بار سال 70 در خانه پدری ام در لالی و بار دوم در علی آباد چغاخور در خانه خودش درسال 80 که چند نفر دیگر از کاهد و مهمدوند هم حضور داشتند که یکی از انها یریز از زراسوند و زراسوند بودن حرف می زد.
14. مرحوم صفقلی : تیره دهدار در شهرک مدرس دزفول سال 81.
16.در الیگودرز با شخص دیگری در سال 80 ملاقات کردم (این شخص خود را علیوند می دانست). اخیرا (سال 96) قائد بزرگ آسترکی های الیگودرز جناب حاج نصرت الله بهرامسری در حضور جمعی گفته اند که آن شخص آسترکی نیست لذا از ذکر نام وی خودداری می کنم. علیوند یکی از تیره های طایفه ایسوند میوند می باشد. بنابراین این شخص هرچند نام خانوادگی آسترکی گرفته است اما آسترکی نیست و میوند ایسوند است.
17. دورود : با فرزندان مرحوم حسین آسترکی ( همایون و مرحوم محمد ) ، و فرزندان مرحوم عیدی بهرامسری (داریوش و خشایار) و برادر عیدی، حاج نادر با فرزندانش و همچنین با مراد علی و عمویش که نام او را فراموش کردم و می گفت ما میوند هستیم.
در ضمن شبی که در خانه مرحوم محمد آسترکی پسر کدخدا حسین بودم فرستادن از روستایی نزدیک حشمت آباد پیرمردی که نام او را فراموش کردم به همراه پسرش غلامعباس و نوه اش آمدند و ایشون به جای آسترکی همه اش از خوانین فولادوند حرف می زد و خود را فولادوند می دانست.
عده ای از این افراد عکس خود یا پدران خود را برای چاپ در کتاب به من دادند که چاپ هم شد و دلیلی بر ملاقات من با آنهاست.
این افراد در آن برهه بی گمان بزرگان اولاد و تش خود بوده اند اما هیچ گونه اطلاع و آگاهی از تاریخ طایفه آسترکی قبل از قاجار نداشتند و حتا برخی تا قبل از پنجاه سال پیش از خود را نمی دانستند. مطمئنا با شور و اشتیاقی که اکنون در میان فرزندان و خویشاوندان آنها برای ساختن شجره نامه و تاریخ نویسی پیدا شده چنانچه اطلاعی از تاریخ می داشتند خود اقدام به نگارش می کردند اما چون نمی دانستند گاهی تمسخر می کردند که آسترکی قبل از قاجار ، خان داشته در حد حکومت بر بختیاری.
با چاپ کتاب بنه وارمن ایل من در سال 1382 در شمارگان 2000 جلد و کتاب شاهکار ایل بختیاری در سال 1384 در شمارگان 3000 جلد آثار جاویدان من معرفی و شناساندن تاریخ آسترکی و طایفه آسترکی که هر چند خانواری خود را وابسته به یک طایفه بختیاری محل سکونت خود می دانستند و سپس ایجاد وبلاگ بنه وار خلیل خان بختیاری آسترکی در سال 87 و درج مطالب تاریخی در آن اکثریت طایفه با تاریخ آشنا شدند و همه در صدد ساختن شجره نامه و نوشتن تاریخ برای خود بر آمدند و گوی سبقت را در توهین و فحاشی و ترور شخصیت به من و پدرم را از هم ربودند.
حال پرسش این است چگونه بزرگان و ریش سفیدان یک طایفه هیچ آگاهی و اطلاعی از تاریخ نداشتند اما فرزندان یا وابستگان جوان آنها بعد از بیست سال ادعاهایی را به پدران و بزرگان خود نسبت می دهند و برای بزرگ جلوه دادن خود و خانواده هایشان فلش تهمت و افترا و توهین و هتک حرمت و ترور شخصیت را به سوی من و پدرم و خانواده ام می گیرند و کلماتی که زیبنده خودشان است را به ما حواله می کنند.
✔✔✔✔بحث روی شجره های جعلی و ساختگی می باشد که همه را از روی شجره نامه من در دو کتاب بنه وار من ایل من و شاهکار ایل بختیاری کپی برداری کرده و بخش هایی از آن را حذف و نام جد خودشان را افزوده اند.
اینک شجره نامه ها :
1. در چند سال اخیر حضرات تشمال خود را یک تیره مستقل از تیره بهرامسری دانسته اند اما یکی از حبیبی های تشمال در الیگودرز ،شجره نامه من در کتاب را از امیر بهرام ( بهرام سر) تا خلیل خان را نگه داشته و نیاکان خود را به آن اضافه کرده و آن را روی پوست و چاپ ستون های تخت جمشید و ذکر نام خودش در پایان آن جعل نموده که وانمود کند خیلی قدیمی است . حال پرسش این است چگونه تشمال که خود را از بهرامسری نمی داند ، چگونه شده فرزند بهرام سر و دوما این افراد مربوط به دوره صفویه و قبل از آن بوده اند که تخت جمشید را کسی نمی شناخت و سوم این که چگونه در آن زمان نام اشخاصی که بعد ها به دنیا آمدند را از جمله خودش را نوشته اند.( همچنین یکی از این تشمال ها احتمالا معلوم الحال یا یکی از کوشه ها که سند خرید ملک کوله سی توسط آ شاه قلی سلطانی را برای رضا سرلک موگویی فرستاد برای او نامه نوشت که خوانین آسترکی همگی سلک موگویی و نیاکان رضا هستند و او نامه را چاپ کرده حال چی شد که اخیرا خودشون وارث خوانین شده اند ). در ضمن این شخص برای رونمایی از شجره نامه جعلی خودش از حلیمی دزفولی از خویشاوندان قاتلان کلانتر تشمال دعوت کرده و هر دو در اتاقی از آن رونمایی کرده است. خخخخخخخخخخخخخخخ
2.اولاد القاص نیز مدعی اند که آنها بازماندگان خوانین دوران صفویه اند و نام القاص را به شجره نامه من افزوده اند و آن را در فضای مجازی منتشر کرده اند.
3. حلیمی مدعی شده اند خوانین آسترکی همگی از نوادگان شیخ زاهد گیلانی لاهیجی رشتی هستند.
4. تیره گاهیوند که مدعی اند چون در کتاب سردار اسعد فقط نام تیره آنها نوشته شده بقیه هیچ . گرچه شجره ای منتشر نکرده اند اما مصر اند که خوانین از آنهاست .
5.تیره کوشه با همبستگی با طایفه گرپی حاجیوند میوند در دورود از سوی گرپی های حاجیوند مطلبی منتشر کردند که نسب خود را به امیر بهرام (جد تیره بهرامسری ) و نوه اش تاجمیرخان رساندند . البته گویا در کتابی که سال 97 توسط یکی از عبدالهی ها منتشر شده و من هنوز رویت نکرده ام نقل می شود که ایشان نیز خود را به نسل خوانین رسانده است.
6.تیره کاهد مدعی اند که آنها از نسل خان ها هستند.(البته مهمدوند ها می گویند که کاهد ها آسترکی نیستتد و خود را وارث می دانند)
7. یک گروه به نام وند وند گری نیز تشکیل شده که خوانین وند وند بوده اند و بقیه ول معطل اند.
مشکل من با هیچ شجره ای نیست چون همه کپی برداری و جعل کرده اند مسئله این است که همه این گروهها که خودم آنها را با هم آشنا کردم از غرب تا شرق و از جنوب تا شمال بختیاری همه یک جبهه علیه من تشکیل داده اند و نام نیاکان مرا به عنوان نیاکان خود در شجره نامه ذکر کرده اند و کاری هم به ادعاها ی همدیگر ندارند اما تنها علیه من فحاشی می کنند و تهمت و افترا می زنند و ویژگی های خودشان را حواله ما می کنند. هر توله سگ حرامزاده ای می خواهد درباره خانواده لجنش را معرفی کند، به من توهین می کند.
از سال 85 تا حالا این طایفه مشغول دسیسه علیه من شده اند و از هر کوششی برای تخریب من استفاده کردند. این اختلافات که مسبب آنها حلیمی و معلوم الحال و غلمان بوده است به گونه ای شده که طوایف دیگر نیز با ادعاهای پوچ و بی اساس مبادرت به جعل تاریخ آسترکی ها نموده اند و این طوایف نیز به من حمله می کنند مثل سلک موگویی و این ترسو ها که همه خود را وارث خوانین می دانند جرات ندارن حتا مطلبی علیه دیگر طوایف بنگارند و با وجود فحاشی هایی که علیه من در گروهای مجازی انجام داده اند و من نیز مدتی سکوت کرده ام تبدیل به هر لهد با قافله شده اند و جرات ندارند و سواد ندارند که مطلبی در باره تاریخ طایفه در گروههای عمومی بگذارند و اخیرا یکی از گاگلون های موگویی مبادرت به نوشتن کرده اما از ترس نام آسترکی را از نوشته هایش حذف می کند. و لوینه زاده ای مهاجر نیز اخیرا تحقیقات مرا به نام جعلی خودش منتشر می کند.
به گونه ای که مدتی پیش با وجود حدود ده نفر از مدعیان ارث و میراث از جمله حلیمی، غلمن، و.... در گروه انجمن بختیاری های اصفهان، یک جوان جویای نام عادگار آنچنان با مطالب دست چهارم(البته ایشان باید به مطالب رستم التواریخ که در باره علی مردان اول و ابدال هم نوشته توجه داشته باشند. جنایاتی که به دستور مختارالدوله خودخوانده در اصفهان انجام گرفت و آصف در رستم التواریخ شرح کرده کمتر از جنایات مغول و تیمور نبود و زبان شرم دارد از بازگویی انها )به آسترکی و تاریخ آسترکی تاخت که هیچکدام جرات پاسخگویی نداشتند بجز سرگروهبان که خود را سرهنگ معرفی کرده است. البته این افراد نه سواد کافی دارند و نه تخصص کافی. بنده خدا سرگروهبان هم نادانسته مطالبی را فوروارد کرد که گفته های آقای عاد..... را تایید می کرد.
نکته دیگری که ذکر آن شایسته و ضروری است این است که افزون بر کتاب ها و مقالاتی که توسط من در باره خوانین نیاکانم نوشته و منتشر گردید برای نخستین بار نیز نام چند تن از آنها از جمله امیر بهرام سر و امیرتاجمیر خان و امیرجهانگیرخان خان و خلیل خان را در سوگنامه پدرم در سال 88 به صورت کاست دراوردم .کاری که هرگز پیش از آن انجام نگرفته بود . چگونه این گروهها و افراد که الان هم ادعای مرده ریگ (وارث ) خوانین را دارند و ادعای شناخت از آنها را دارند چرا در سوگینه ها نامی از آنها نمی بردند حال اینکه چندسال اخیر بعد از 88 که من چنین کاری کردم، در مراسم هایشان از نام خوانین استفاده می کنند که عقب نمانند.
و اینکه همه دوست دارند خود را از تخم امیر بهرام (بهرام سر ) و نوه اش امیر تاجمیر خان نیاکان نامدار من بدانند و بر علیه فرزند راستینشان فحاشی می کنند.
همه بختیاری ها می دانند که نام آسترکی با نام من در محافل علمی و دانشگاهی و در جامعه بختیاری به اوج شنآسایی رسید.
در پایان
اول برای خودم متاسفم که با وجود نارو زدن طایفه به ما در قضیه شرکت تعاونی باز هم به ریش سفیدان طایفه احترام گذاشتم و با آنها دیدار کردم هرچند از نظر تاریخی هیچ اطلاعاتی نداشتند.
دوم برای دورودی ها متاسفم پس از دویست سال که کسی احوالی از آنها نپرسید و خود را میوند چهارلنگ و لرستانی می دانستند و من آنها را به بدنه طایفه بازگرداندم اما حالا شماری از آنها شدنه مرکز دشمنی با من .
سوم برای نفت سفید ی ها و علی آبادی ها متاسفم که حتا پس از چاپ کتاب من مصرانه خود را زراسوند می دانستند و من آنها را به بدنه طایفه بازگرداندم اما حالا با من دشمن شده اند.
چهارم برای کل طایفه متاسفم که از نوشته ها و مطالب کتاب من استفاده می کنند پدران و نیاکان خود را خان و آ خطاب می کنند و با خودم دشمنی و هتاکی می کنند. متاسفم برای شما، من جایگاه هیچکدام از شما و پدرانتان را نگرفتم اما یادتان دادم که پدرانتان را که هرگز نه خان بودند و نه آ آنها را آ و خان بدانید.
ششم برای آن کسانی متاسفم که برای مبارزه با من طایفه آسترکی را چنان دارند خوار می کنند و با سرلک موگویی چهارلنگ گروه تشکیل داده اند و آسترکی هفت لنگ دورکی را زیر مجموعه سلک موگویی چهارلنگ می دانند. آسترکی طایفه ای از دورکی هفت لنگ بختیاری است در حالی که سلک طایفه ای از موگویی چهارلنگ است و هیچ گونه نسبت نسبی ندارند.
درپايان
به سخن مهدی اخوان ثالث اکتفا می کنم که می گوید:
ای درختانِ عقیمِ ریشهتان در خاکهای هرزگی مستور،
یک جوانهی ارجمند از هیچجاتان رست نتواند
ای گروهی برگ چرکینتارِ چرکینپود،
یادگارِ خشکسالیهایِ گردآلود،
هیچ بارانی شما را شُست نتواند.
امیر علی ف سردار امیر فاضل خان فقید ف آ ملک محمد ف آ یوسف ف آ لطفی ف آ غلامرضا ف آ محمدرضا ف حسین خان (محمدحسین خان) ف ابدالخان ف علی صالح خان ف یوسف خان ف خلیل خان بزرگ ف امیر جهانگیر خان بختیاری آسترکی ف امیر تاجمیر خان بختیاری آسترکی ف امیر بابک شاه ف امیر بختیار شاه ف امیر بهرام شاه (بنیانگزار نخستین کنفدراسیون بختیاری ) ف امیر اردشیر آسترکی و با چند نسل به امیر احمد آسترکی وزیر اتابک افراسیاب می رسد.
علی (بهرام) بهرامسری بختیاری: پدر تاریخ آسترکی