قيام رجبعلي خان بهرامسري آستركي

رجبعلي خان آستركي فرزند آرستم (از تیره بهرامسری تش محمدرضاوند) در سال 1270 شمسي بدنيا آمد. با برادرانش در روستاي زَزُم از توابع اليگودرز سكونت داشت و نظر به اينكه پهلواني زورمند و تيراندازي ماهر بود، با حكام محلي سازش نداشته، طبعاً حالت برتري او از ساير همتبارانش در ايل موجب گرديد كه با يك عصيان روحي به ياغيگري دست بزند. ايشان عدة زيادي را به دور خود جمع كرد و بناي مخالفت را با دولت و حاكمين محلي آنها نهاد. کسان ديگري چون اميدعلي بهرامسري آستركي معروف به وكيل اميدعلي ( ايشان وكيل رجبعلي خان بودند ) و ميرزا اسماعيل سرلك آستركي (ايشان منشي رجبعلي خان بودند)،كربلايي اسفنديار بهرامسري آستركي از همرزمان او بودند البته باید یادآوری نمود که همه آسترکی هایی که همراه رجبعلی خان بوده اند از دو تیره بهرامسری و سلار آسترکی بوده اند، بعلاوه عده اي از مردم خوانسار و گلپايگان نيز جزو نيروهاي ايشان بودند. رجبعلي خان چندين نبرد سنگين با قواي دولتي انجام داد و شهرهاي خوانسار، گلپايگان و نراق را به تصرف خود در آورد. (راوی زنده نام علیشاه بهرامی فرد فرزند رجبعلی، دیدار با وی در سال 1380 در روستای کهریزسرخ )

ابراهیم دهگان (تاریخ اراک) می نویسد: « با شروع جنگ جهانی ، منطقه بیش از پیش نا امن گردید. در سال 1336 ق( 1304ش) علی قلی خان زلکی علم طغیان برافراشت و نواحی گلپایگان را غارت کرد. هم زمان رجبعلی خان بختیاری(آسترکی) نیز در حدود اراک یاغی شد و به غارت خوانسار و کمره پرداخت. در سال های بعد نیز این تاخت و تاز ها گه گاه ادامه داشت.

اين درگيريها از سال 1295 تا 1306ادامه داشت تا اينكه سرانجام در سال130۰ رجبعلی خان در روستاي وَرزَنه از دهات گلپايگان با مأمورين دولتي به زد و خورد مي پردازد و تلفاتي به قواي دولتي وارد مي نمايد ولي عده اي از همراهانش در آن نبرد و زد و خورد كشته مي شوند و عده اي از جمله وكيل آاميدعلي و كربلايي آاسفنديار آستركي دستگير و به تهران اعزام و در آنجا اعدام شدند.

سرانجام آن روز كه از صحنه نبرد با قواي دولتي جان سالم بدر ميبرد و متواري مي گردد و هنگامي كه ايشان تنها با نوكر خود حسنعلي برگله اي در مزرعه اي بين فرج آباد و قريه كهريز از توابع خمين بخواب مي رود، نوكر از فرصت استفاده نمود و او را در خواب به قتل مي رساند و تفنگ و قطار و اسب ايشان را با خود مي برد.

عبدالعلی خسروی در کتاب (بختیاری در جلوه گاه فرهنگ) می نویسد: " رجبعلی خان آسترکی در دهه ۱۳۱۵ بر علیه دولت مرکزی خروج کرد و عده ای را به دور خود جمع کرد که بتواند به حکومت بختیاری برسد ولی بخت با او یار نبود و با همه رشادت ها و جنگهایی که کرد سرانجام سرکوب و از صحنه خاج شد."

اگرچه قیام رجبعلی خان در آغاز قیام علیه ظلم وستم حکام محلی بود اما شوربختانه به انحراف کشیده شد و در مناطق استان مرکزی جور وجفاهایی بر مردم وارد آوردند و به غارت اموال آنها پرداختند. البته گاهی حمله به برخی از شهرها به درخواست شماری از اهالی آن شهرها صورت می گرفت. به طوریکه آقای فضل الله زهرایی در کتاب ( دورنمای خوانسار، ص۱۹ ،۱۳۴۱) و عبدالحسین امینی در کتاب ( کاروان عشق و جاودان نامه ی خوانسار ،۱۳۸۶ ،ص ۲۳)می نویسند:"

میرزامحمد مهدی شهیدی، از بزرگان محله بالای خوانساربود که با،تعدادی از بزرگان، ثروتمندان و خوانین شهر خوانسار و حومه از جمله عزیز خان شاهزاده قاجار و حاکم خوانسار وحاج میرزا یوسف جوادی اختلاف داشتند.

در همان ایام تعدادی محموله­ی قند که از شهرکرد عازم خوانسار و بیدهند بود، به دستور مرحوم شهیدی توقیف شده و به منز ل وی برده شد. صاحب قند که مرحوم عبد­الخالق بیدهندی بود، شکایت به مرحوم آیت ­الله آخوند ملا محمد بیدهندی برد و عالم نامبرده، نام ه­ای به مرحوم آمیرزا محمد مهدی نوشت که این قند­ها مربوط به خویشاوندان من است و من تقاضای استرداد قند­ها را دارم ولی نامه در جلوی چشم حامل آن سوزانده شده و مرحوم شهیدی گفت: اگر علمای بیدهند، آخوند ملا محمد و سید علی­اکبر حجتی بدون اجازه­ی من قلم روی کاغذ ببرند، با آنها ناخوشایندی خواهد شد. وقتی که مرحوم آخوند ملا محمد از قضیه مطلع شد، با چند تن از اهالی بیدهند، از راه عربستان به اصفهان نزد آیت­الله آقا نجفی که مرجع تقلید دوران خود بود و در نجف با آخوند ملا محمد هم­ درس بودند، شکایت بردند و هم­زمان شکایت عزیز خان و جوادی و اهالی خوانسار رسید و والی اصفهان ( محمدخان بختیاری)مأمور رسیدگی به شکایات مردم خوانسار شد (امینی1386: 21). نیرویی را برای جلوگیری از درگیری های خوانسار گسیل داشتند. با ورود نیروهای دولتی نیرو­های مرحوم شهیدی به سرپرستی عزیز­خان خوانساری فرزند صولت ­الملک در تپه­ های اطراف خوانسار موضع گرفتند. ضمناً کوه­ های خوانسار توسط نیرو­های محمد­علی خان خراط بیدهندی بسته شد و خوانسار در محاصره قرار گرفت و جنگ سه روزه­ ای در خوانسار و حومه به وقوع پیوست و روز سوم توپ­خانه نیروهای دولتی، سنگر بابا عظیم خوانسار (بر فراز تپه­ای است در سمت شرقی و مشرف به قسمت مهمی از خوانسار)، را در هم کوبید و نیرو­های فاتح وارد شهر خوانسار شده و تعدادی از سران دستگیر شدند؛ از جمله میرزا محمدمهدی شهیدی توسط چند نفر از اهالی شهر خوانسار دستگیر و با پنج نفر دیگر به دارآویخته شدند.

آقا محمد شهیدی پسر میرزا محمد مهدی، پس از کشته شدن پدرش، با رجب­علی یاغی معروف که نراق را غارت کرده بود و محمد علی حیرانی، از بربرود و بختیاری، ارتباط برقرار کرده و از وی در خواست کمک می­کند که پذیرفته می­شود (امینی1386: 23 و زهرایی1341: 19). محمد علی حیرانی با چهل سوار و رجب­علی با هزار نفر نیرو به خوانسار آمده و اضافه بر نوکر­های بومی و محلی، به خانه­ های مردم ریخته و هست و نیست آنها، حتی آذوقه­ ای که برای سال گرانی تهیه کرده بودند را غارت و چپاول نمودند (زهرایی1341: 19).

زمانی که یاغی­ ها به خوانسار حمله کردند و اموال و اجناس مردم را غارت کردند، برخی از مردم اموال و اجناس قیمتی خود را به عنوان امانت، در بیت مرحوم آیت­الله محمود ابن ­الرضا قرار دادند به­ طوری که بعضی از حاضرین در آن قضیه می­ گفتند که نه­ تنها کمد­ها و اتاق­ها پر از اثاث و اشیاء نفیس بود که حتی حیاط منزل آقا هم تا دیوارهایش از اثاثیه­ ی مردم پر بود. وقتی که رجب­علی خان یاغی با میرزایش به طرف منزل آقا آمده بود، مردم که وحشت زده بودند می­گفتند: اگر این یاغی­ها تاکنون خانه­ های مردم را یکی یکی مورد غارت قرار داده­اند، در اینجا کل اموال مردم غارت خواهد شد. بالاخره آن یاغی و همراهانش وارد می­ شوند و وقتی می­خواستند وارد بیت آقا شوند، ابتدا بزرگ یاغی­ها عتبه­ی درب را بوسیده و بعد با نهایت تواضع و سر شکستگی در حالی که به دست آقا بوسه زده بود، از منزل آقا خارج شد ( نمی از یم1389: 20).

آنها بیدهند را در سحر­گاهی محاصره کردند و محمد خان خراط، برادرش و اهالی بیدهند را شش ماه محاصره کردند. ولی پس از جنگی طولانی، محمد علی حیرانی در محله پایتخت محاصره شد و تمام نیرو­های او دست­بسته به بیدهند برده شدند و رجب­علی پس از شش ماه در­خواست آتش بست کرد و با قرآنی که سر به مهر کرده بود و با 200 نفر تلفات، از بیدهند خارج شد. وی بین راه در محاصره اهالی بیدهند و حومه قرار گرفت و آنچه غارت کرده بود، به جای گذاشت و فرار کرد و بقیه­ی اموالی که با خود برد، در حدود روستای ارجنک خوانسار، توسط مشهدی غلام­رضا امینی و رضا شعیبی از وی و یارانش گرفته شد و او به کوه­های اطراف الیگودرز رفت. سر دو تن از افراد وی بریده شده و اموال و طلا­های همراه رجب­علی را گرفتند(امینی1386: 24).

اتحاد رجبعلی خان بهرامسری آسترکی با حاجی هاشم خان عالی انور بابادی ( راوی آقای الله بخش جهانگیری بابادی از نوادگان اولاد جهانگیرخان بابادی)

درحدودسالهای 1294-1299 ه ش حکومت مناطق خمین وکمره وخونساروگلپایگان ومناطق همجواربالطفعلی خان امیرمفخم بود.درآن موقع اولادمحمدولی خان بابادی عالی انورازصمصام السلطنه قهرکردند و به امیرمفخم متوسل شدند.لذا امیرمفخم حکومت کل مناطق فوق رابه حاجی هاشم خان بابادی عالی انوردادکه درآن موقع باریاست ابوالقاسم خان ضیغم السلطان فرزند حاج هاشم خان بود.ذرست درهمان موقع رجبعلی خان آسترکی که ازخانواده ای ریشه داربودبرعلی حاکمان زورگو ی مرکزکشورکوس یاغی گری راسرداده بود وبه حاجی هاشم خان نامه نوشت یا با من متعهد و وصلت کنید یا جنگ -پس ازمذاکرات زیادبین طرفین باتوجه به همجواربودن ایل آسترکی واولاد محمدولی خان دوطرف تصمیم به وصلت گرفتند اگرچه ابوالقاسم خان وقبادخان فرزندمحمدآقاخان شبرنگ نمیپذیر فتندولی حاج هاشم خان گفت رجبعلی خان ازایل آسترکی است وآدم اصل و نسب داری است وهمجوارماهستند پس دخترحاج هاشم خان را به علی اکبرخان برادررجبعلی خان دادندودختر رجبعلی خان را به آصحنعلی پسر حاج هاشم خان دادند شبی که عروسی برادررجبعلی خان بودوهمه درمنزل حاج هاشم خان بودندیک دفعه اعلام شدیک یاغی دیگر به نام محمدعلی خرات به شهرهای فوق هجوم آورده واعلام سواردادند . رجبعلی خان وهمراهانش ازجمله علی اکبرخان ووکیل امیدعلی وکربلایی اسفندیاروحسینعلی وتعدادزیادی دیگربه سمت آنها هجوم آوردنددرضمن ازطرف بابادیها قبادخان وآصحنعلی دامادآنهاودوسه نفردیگرهمراه آنهارفتند- متاسفانه اردوی متخاصم پشت بامهای خیابانها راگرفته بودندوهمان ابتداعلی اکبرخان برادررجبعلی خان که دامادبوددرشب عروسی کشته شدوخودرجبعلی خان زخمی گردید وشکست خوردند-به این ترتیب با کشته شدن داماد وصلت سر نگرفت.

منبع: بنه وارمن ایل من ، علی بهرامسری آسترکی